لبخند زن دردو موقع آسمانی و فرشته مانند است : یکی هنگامی که برای اولین بار با لبخند به معشوق می گوید دوستت دارم ودیگر هنگامی که برای اولین بار به روی نوزادش لبخند می زند .
آورده اند که مردی بود که پیوسته تحقیق مکرهای زنان میکرد و از غایت غیرت هیچ زنی را محل اعتماد خود نساخت و کتاب "حیل النساء" یا همان مکرهای زنان را پیوسته مطالعه می کرد.
روزی در هنگام سفر به قبیله ای رسید و به خانه ای مهمان شد. مرد خانه حضور نداشت ولکن زنی داشت در غایت ظرافت ونهایت لطافت. زن چون...
چه خلاف سر زد از ما که در سرای بستی
بر دشمنان نشستی، دل دوستان شکستی
سر شانه را شکستم به بهانه تطاول
که به حلقه حلقه زلفت نکند دراز دستی
ز تو خواهش غرامت نکند تنی که کشتی
ز تو آرزوی مرهم نکند دلی که خستی
کسی از خرابه دل، نگرفته باج هرگز
تو بر آن خراج بستی و به سلطنت نشستی **
به قلمرو محبت در...
هر چه هست ، جز تقديري كه منش مي شناسم ، نيست !
دست هايم را براي دست هاي تو آفريده اند
لبانم را براي يادآوري بوسه ، به وقت ِ آرامش .
هي بانو !
سادگي ، آوازي نيست
كه در ازدحام اين زندگان زمزمه اش كنيم .
حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت
آری به اتفاق جهان میتوان گرفت
***
افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع
شکر خدا که سر دلش در زبان گرفت
***
زین آتش نهفته که در سینه من است
خورشید شعلهایست که در آسمان گرفت
***
میخواست گل که دم زند از رنگ و بوی دوست
از غیرت صبا نفسش در دهان گرفت
***
سوده بر کنار چو...
پیرمردی سوار بر قطار به مسافرت می رفت.
به علت بی توجهی یک لنگه کفش ورزشی وی از پنجره قطار بیرون افتاد.
مسافران دیگر برای پیرمرد تاسف می خوردند.
ولی پیرمرد بی درنگ لنگه دیگر کفشش را هم بیرون انداخت.
همه تعجب کردند.
پیرمرد گفت که یک لنگه کفش نو برایم بی مصرف می شود ولی اگر کسی یک جفت کفش نو...
چرچيل(نخست وزير اسبق بريتانيا) روزی سوار تاکسی شده بود و به دفتر BBC برای مصاحبه میرفت.
هنگامی که به آن جا رسيد به راننده گفت آقا لطفاً نيم ساعت صبر کنيد تا من برگردم.
راننده گفت: "نه آقا! من می خواهم سريعاً به خانه بروم تا سخنرانی چرچيل را از راديو گوش دهم" .
چرچيل از علاقهی اين فرد به...
مردی در کنار جاده، دکه ای درست کرد و در آن ساندویچ می فروخت.
چون گوشش سنگین بود، رادیو نداشت، چشمش هم ضعیف بود، بنابراین روزنامه هم نمی خواند.
او تابلویی بالای سر خود گذاشته بود و محاسن ساندویچ های خود را شرح داده بود.
خودش هم کنار دکه اش می ایستاد و مردم را به خریدن ساندویچ تشویق می کرد و مردم...
رواق منظر چشم من آشيانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل
لطيفههای عجب زير دام و دانه توست
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست
...........................
.......................