یاری چو ایزد می کند دامان پر از دل می شود
خسته چو من در نگاهی پر از جان می شود
فرقی نباشد بین ما، جانان یکی باشد همی
با نام او بی شک گره نابسته وا می شود
سلام
وقت بخیر و ممنون . شرمنده راستش من قبلا با شبیه ساز nctuns شبیه سازی شبکه های بی سیم رو انجام دادم اما الان یه مشکلی داره که متاسفانه اجرا نمیشه
می تونم مشکلشو مطرح کنم؟
یهویی هارو خیلی دوست دارم.مرسی قشنگ بود:redface:
آمدی با تاب گیسو ،تا که بی تابم کنی
زلف را یکسو زدی،تا غرق مهتابم کنی
آتش از برق نگاهت ریختی بر جان من
خواستی تا در میان شعله ها آبم کنی
عزیزی:gol::gol:
من زنده بودم اما انگار مرده بودم
از بس که روزها را با شب شمرده بودم
یک عمر دور و تنها تنها بجرم این که
او سرسپرده می خواست ‚ من دل سپرده بودم
من نه عاشق بودم
و نه محتاج نگاهي که بلغزد بر من
من خودم بودم و يک حس غريب
که به صد عشق و هوس مي ارزيد
من خودم بودم دستي که صداقت ميکاشت
گر چه در حسرت گندم پوسيد
من خودم بودم هر پنجره اي
که به سرسبزترين نقطه بودن وا بود
و خدا ميداند بي کسي از ته دلبستگي ام پيدا بود