نتایح جستجو

تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد

در آن سکوت جانفزار از عرش می آید صدا گوش دگر باید ترا تا آن صدا را بشنوی

یا که به راه آرم این صید دل رمیده را یا به رهت سپارم این جان به لب رسیده را

[IMG]

یک دستـه گل کو اگـر آن بـاغ بدیدیت یک گـوهر جـان کـو اگـر از بحر خدایید

سلام. خیلی خیلی ممنون به خاطر محبتتون. واقعا گل های زیبایی بودند.بازم ممنونم :gol::gol::gol: [IMG]

[IMG]

سلام آقای رجایی:cry::cry:

ترسم آن است که بی من شوی سوی اغیار کویی به کویی شوی نگرم کن! چه غریب است حالم جان میدهم تا ز ماندن راضی شوی

ما که ای زندگی به خاموشی هر سوال تو را جواب شدیم دیگر از جان ما چه می خواهی ؟ ما که با مرگ بی حساب شدیم

ما از آن سودن و نیاسودن سنگ زیرین آسیاب شدیم گوش کن ما خروش و خشم تو را همچنان کوه بازتاب شدیم

یک آن حالم بدیدی غرق رحم گشتی به شرط نگاهم پریزاد شام گشتی نازنینا سردی دلم را دلیل است چون بنازی پریشان حال گشتی

دلم برای خودم تنگ می شود آری همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم

سلام. ممنون خواهش میکنم:gol::gol:

و اگر بر تو ببندد همه ره‌ها و گذرها ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند

یادت ز خاطر می برم اما نه امشب پشت نگاهت می میرم اما نه امشب فراق دل سراغت هم نمی آید تو هم می خوابی راحت اما نه امشب بسان مرده ای دهان می بندم برات شکوه ها دارم اما نه امشب خیال خام تو در سر دواندم من هم گریان می شوم اما نه امشب فردا گر به هم رسیدیم چه گوییم تو نیز پریشان می شوی اما نه امشب...

وصل یاران بهانه زمان است اصل ایمان نشانه کمال است نغمه سرد گر فاصله ساز شد مرحم احساس در راز شد جلوسم بر مجالس روا نیست گر خاطر عشق را آنجا صفا نیست

زیبا شود به كارگِه عشق كار من هر گه نظر به صورت زیبا كنم تو را رسوای عالمی شدم از شور عاشقی ترسم خدا نخواسته رسوا كنم تو را

گـــاه مـــی اندیشـــم... چندان هـــم مهم نیـــست اگـــر هیـــچ از دنـــیا نـــداشتـــه باشـــم... همـــین مـــرا بس کـــه کـــوچه ای باشـــد و بـــاران وخـــدایـــی کـــه زلال تـــر از بـــاران اســـت...