نتایح جستجو

  1. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    تو خود اي گوهر يک‌دانه کجايي آخر؟ کز غمت ديده‌ي مردم همه دريا باشد! (ياسر جان! کجايي؟ فقط امتياز مي‌دي؟!) :gol:
  2. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    مي خور که هرکه آخر کار جهان بديد از غم سبک بر آمد و رطل گران گرفت بر برگ گل به خون شقايق نوشته‌اند که آن‌کس که پخته شد، مي چون ارغوان گرفت فرصت نگر که فتنه چون در عالم اوفتاد عارف به جام مي زد و از غم کران گرفت
  3. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    اي گلبن جوان بَرِ دولت بخور که من در سايه تو بلبل باغ جهان شدم از آن زمان که فتنه چشمت به من رسيد ايمن ز شر فتنه آخر زمان شدم اول ز حرف لوح وجودم خبر نبود در مکتب غم تو چنين نکته‌دان شدم!
  4. ک

    خدا و شرور

    (خنده) عزيز دلم، سقراط! موضوعت خوبه، درست. جوابش هم مي‌ديم،به چشم! اما فدات شم، چرا اين‌قدر با عجله مي‌نويسي؟ نکنه باز از توي کافي‌نت الهام گرفتي و... خب قبلش متن رو روي کاغذ پياده کن، مرتبش کن، جلمه بندي‌ها و علايم ويرايشي... با اين مثال‌هاي پراکنده و بدون مقدمه... از همه اين‌ها گذشته، اين يه...
  5. ک

    ژاپن چگونه ژاپن شد؟

    فکرشو بکنيد، بعد از اتمام جنگ جهاني دوم، پس پنج سال ژاپن خودشو ترميم کرد، سرپا ايستاد و در رديف کشورهاي صنعتي قرار گرفت. اين‌ها جز برنامه‌ريزي و نظم به‌دست مي‌آيد؟ :gol:
  6. ک

    آيين نگارش و ويرايش

    آغاز راه (1) آغاز راه (1) من در نظر دارم، نخست مطالبي از ساختار يک نوشته (پيام و آيين) بگويم. بعد گفتاري را از شيوه درست‌نويسي و مصاديق مهمش تقديم کنم. در برخي مباحث سعي مي‌کنم از دستورات صرف و خشک نويسندگي فاصله گرفته، با طرح "مثال"اي به مصاديقي عيني در همين سايت بپردازم. پيام و آيين نوشته...
  7. ک

    آيين نگارش و ويرايش

    جغرافياي پهناور ادبيات و نويسندگي محدود به شاعران و اديبان نمي‌شود. هرکه "انسان" است و "سخن" مي‌گويد، مي‌تواند ساکنش باشد. من اما بر لزومش رأي مي‌دهم؛ زيرا شهروندي که از شيوه "درستي" و "شيوايي و زيباييِ" سخن مطلع و بهره‌مند باشد، نفوذ کلام داشته، تعاملش با هم‌نوعان سهل و ساده مي‌شود و به تبعش از...
  8. ک

    رازهای قصه ی موسی و شبان 1

    دست‌مريزاد! دست‌مريزاد! آري! زبان و قال ملاک دین‌داری واقعی نیست. درون و حالاست که در چشم خداوند بها و اهمیت دارد. آداب‌دانان را از سوخته جانان، و حاملان درس دین را از حاملان درد دین باید فرق نهاد. به تو دست‌مريزاد مي‌گويم باران! به عنوان عضو کوچکي در اين تالار خير مقدمت مي‌گويم... ظاهراً...
  9. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    زان يار دلنوازم، شکري است با شکايت گر نکته‌دان عشقي، بشنو تو اين حکايت: بي‌مزد بود و منت، هر خدمتي که کردم يا رب مباد کس را، مخدوم بي‌عنايت! در اين شب سياهم گم گشت راه مقصود از گوشه‌‌اي برون آي! اي کوکب هدايت! از هرطرف که رفتم، جز وحشتم نيفزود زنهار از اين بيابان! وين راه بي‌نهايت! (چقدر...
  10. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    بعضي به صفات حيدر کرارند بعضي ديگر ز زخم تو بيمارند عشقت گويد درست خواهم در راه گويي تو که ني‌شکستگان بسيارند "مولانا" :gol:
  11. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    دوش آن‌چه برفت در ميان تو و من نتوان نوشتن و نه بتوان گفتن روزي که سفر کنم از اين کهنه وطن افسانه کند از آن شکن‌هاي کفن! (دوست خوبم!‌ ببخشا که امتيازهايم براي شعر زيبايت غيرفعال است)
  12. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    تن تو خاک تيره را شد فرش دل و جان تو تاج و قبه‌ي عرش
  13. ک

    اصطلاحات خودماني

    الف (3) الف (3) اشتپ: اشتباه (بازم اشتپ شد، اومديم سرمه بکشيم، کور کرديم) اشک بلبل: عرق/ شنگولي اشک چشاتيم: خيلي مخلصيم اُشکول: مرد دهاتي با تيپ شهري اصغر کوپک: دوست پسر/ اصطلاحي رايج بين دخترهايي که دوست پسر دارند. (از اصغر کوپک چه خبر؟ "يعني از دوست پسرت چه خبر؟") اصلِ جنس: خود...
  14. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    تا هشياري به طعم مستي نرسي تا تن ندهي به جان‌پرستي نرسي تا در غم عشق دوست چون آتش و آب از خود نشوي نيست، به هستي نرسي :gol:
  15. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    نه دل را در تحير پاي‌بندي نه جان را جز تمنا دل‌گشايي در اين وادي فرو شد کاروان‌ها که کس نشنيد آواز درايي! درين ره هر نفس صدخون بريزد نيارد خواستن کس خون‌بهايي! :gol:
  16. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    تا شقايق هست، زندگي بايد کرد! در دل من چيزي است، مثل يک بيشه‌ي نور، مثل خواب دم صبح و چنان بي‌تابم،‌که دلم مي‌خواهد بدوم تا ته دشت، بروم تا سرکوه. دورها آوايي است‌ که مرا مي‌خواند. :gol: سلام
  17. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    دست هر کودک ده ساله شهر، شاخه معرفتي است مردم شهر به يک چينه چنان مي‌نگرند که به يک شعله، به يک خواب لطيف خاک موسيقي احساس تو را مي‌شنود و صداي پر مرغان اساطير مي‌آيد در باد (با عرض پوزش، امتيازام جاهاي ديگه، خرج شد!)
  18. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    دشنامم ده که مست دشنام توام! مست سقط خوش خوش آشام توام زهرابه بيار تا بنوشم چو شکر من رام توام، رام توام، رام توام مولانا
  19. ک

    اصطلاحات خودماني

    بستگي به منطقه جغرافيايي هم داره. بعضي جاها، از لغات "عاميانه" و مثل‌هاي قديمي بيشتر استفاده مي‌کنند. در اين مورد اما هرچي به مرکزش (پايتخت) نزديک‌تر باشيد، استعمالش را بيشتر مي‌بينيد. البته اين يک ارزش‌گذاري نيست...! :gol:
بالا