نتایح جستجو

  1. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    که را رسد که کند عيب دامن پاکت که هم‌چو قطره که بر برگ گل چکد پاکي ز خاک پاي تو داد آبِ روي لاله و گل چو کلک صنع رقم زد بر آبي و خاکي :gol: (اشعار قديمي علي معلم؟ دمت گرم ياسر!)
  2. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    حافظ حافظ تو خانقاه و خرابات در ميانه مبين خدا گواست که هرجا که هست با اويم مکن در اين چمنم سرزنش به خودرويي چنان‌که پرورشم مي‌دهند مي‌رويم! :gol:
  3. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    درين خيال به سر شد زمان عمر و هنوز بلاي زلف سياهت به سر نمي‌آيد بسم حکايت دل هست با نسيم سحر ولي به بخت من امشب سحر نمي‌آيد
  4. ک

    دروغ مقدس یک فیلسوف!!!

    به‌خاطر تأثيري است که از منظر تصوف گرفته‌اي. برخي از متصوفه، شيطان را نه آن‌گونه که فقها يا متکلمان ديده‌اند، مي‌بينند. حالا چطور، بحثي مفصل است و به اين تاپيک مربوط نيست. :gol:
  5. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    کتبتُ قصةَ شوقي و مَدْمعي باکي بيا که بي تو به جان آمدم ز غمناکي!
  6. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    نکرد آن هم‌دم ديرين مدارا مسلمانان مسلمانان خدا را چنان بي‌رحم زد تيغ جدايي که گويي خود نبودت آشنايي مگر خضر مبارک پي تواند که اين تنها به آن تنها رساند
  7. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    يا رب مگيرش ار چه دل چون کبوترم افکند و کُشت و عزت صيد حرم نداشت بر من جفا ز بخت من آمد و گر نه يار حاشا که رسم لطف و طريق کرم نداشت
  8. ک

    دروغ مقدس یک فیلسوف!!!

    به جرأت در نگاه و کلام شيدا تحولي درخشان و نو مي‌بينم،‌ چيزي در خور توجه و تحسين! :gol:
  9. ک

    دروغ مقدس یک فیلسوف!!!

    فلق! از پاسخ و توجه‌تان سپاس‌گزارم! اگر بحث شما نيچه نيست و قصدتان هم او نبوده، اما به هرحال جمله‌‌ي منتسب به او را با برداشت شخصي‌تان بدون در نظر گرفتن قصد خود نيچه‌، مقدمه بحث کرده‌ايد. مي‌توانستيد بدون چنين مقدماتي يک‌راست به سراغ طرح بحث برويد... به هرحال اين‌ها دليل بر اين نيست، تلاش ذهني و...
  10. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    مجمع خوبي و لطف است عذار چو مهش ليکنش مهر و وفا نيست خدايا بدهش! دلبرم شاهد و طفل است و به بازي روزي بکشد زارم و در شرع نباشد گنهش!
  11. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    ياد باد آن‌که رخت شمع طرب مي‌افروخت وين دل سوخته پروانه‌ ناپروا بود ياد باد آن‌که در آن بزمگه خلق و ادب آن‌که او خنده مستانه زدي صهبا بود
  12. ک

    دروغ مقدس یک فیلسوف!!!

    خواهرم! با يک فيلسوف در افتادن کار چندان ساده‌اي نيست! کلام نيچه شايد به ظاهر در رأي تو و دوستان، جنون‌آميز، دروغ و محال و... باشد، اما با تفسير دقيق و درستي از آن، چنين نيست. مي‌دانم اصلا بحث تو نيچه نيست، بهانه‌اي است، براي کساني که بي‌اعتقادندپس بر همان موضوع اصلي صحبت مي‌کنيم، فقط خواستم...
  13. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم؟! لطف‌ها مي‌کني اي خاک درت تاج سرم
  14. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    مده جام مي و پاي گل از دست ولي غافل مباش از دهر بدمست لب سرچشمه‌اي و طرف جويي نم اشکي و با خود گفت‌وگويي به ياد رفتگان و دوست‌داران موافق گرد با ابر بهاران چو نالان آمدت آب روان پيش مدد بخشش از آب ديده‌ خويش
  15. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    منشين چنين زار و حزين چون روي‌زردان شعري بخوان، سازي بزن، جامي بگردان ره دور و فرصت دير،‌ اما شوق ديدار منزل به منزل مي‌رود با رهنوردان من بر همان عهدم که با زلف تو بستم پيمان شکستن نيست در آيين مردان!
  16. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    دلم اميد فراوان به وصل روي تو داشت ولي اجل به ره عمر رهزن امل است! :gol:
  17. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    من از بيگانگان هرگز ننالم! که با من هرچه کرد، آن آشنا کرد!
  18. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    شيوه چشمت فريب جنگ داشت ما غلط کرديم و صلح انگاشتيم گلبن حسنت نه خود شد دل‌فروز ما دم همت بر او بگماشتيم نکته‌ها رفت و شکايت کس نکرد جانب حرمت فرو نگذاشتيم (آقاي کارو!‌ بهتر نيست در اين مشاعره، و همه جا، هم‌رنگ جماعت باشيد؟ تکه‌ شعرهاي نوات سازش مخالف است!)
  19. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    من که شب‌ها ره تقوا زده‌ام با دف و چنگ اين زمان سر به ره آرم چه حکايت باشد؟! زاهد ار راه به رندي نبرد معذورست عشق کاري است که موقوف هدايت باشد!
  20. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    رنگ خون دل ما را که نهان مي‌کردي هم‌چنان در لب لعل تو عيانست که بود زلف هندوي تو گفتم که دگر ره نزند سال‌ها رفت و بدان سيرت و سانست که بود!
بالا