نتایح جستجو

  1. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    رسم عاشق کشي و شيوه شهرآشوبي جامه‌اي بود که بر قامت او دوخته بود جان عشاق سپند رخ خود مي‌دانست و آتش چهره به اين کار بر افروخته بود! ... يار مفروش به دنيا که بسي سود نکرد آن‌که يوسف به زر ناسره بفروخته بود!
  2. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    شکّر به صبر دست دهد عاقبت ولي بد عهدي زمانه زمانم نمي‌دهد! گفتم روم به خواب و بينم خيال دوست حافظ ز آه و ناله امانم نمي‌دهد! :gol:
  3. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    دوش مي‌‌‌گفت که فردا بدهم کام دلت سببي ساز خدايا که پشيمان نشود! حسن خلقي ز خدا مي‌طلبم حسن تو را تا دگر خاطر ما از تو پريشان نشود! :gol:
  4. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    مرا در منزل جانان چه امن و عيش چون هردم جرس فرياد مي‌دارد که بر بنديد محمل‌ها! شب تاريک و بيم‌ موج و گردابي چنين هايل کجا دانند حال ما سبک‌بالان ساحل‌ها؟ :gol:
  5. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    ميل من سوي وصال و قصد او سوي فراق ترک کام خود گرفتم تا برايد کام دوست!
  6. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    دل عالمي بسوزي چو عذار برفروزي تو از اين چه سود داري که نمي‌کني مدارا؟ هه شب درين اميدم که نسيم صبح‌گاهي به پيام آشنايان بنوازد آشنا را (ياسر جان!‌ براي همه همين‌طوره) :gol:
  7. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    نذر کردم گر ازين غم بدر آيم روزي تا در ميکده شادان و غزل‌خوان بروم به هواداري او ذره‌ صفت رقص‌کنان تا لب چشمه‌‌ي خورشيد درخشان بروم
  8. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    وگر فقيه نصيحت کند که عشق مباز پياله‌اي بدهش گو دماغ را تر کن! چو شاهدان چمن زيردست حسن تواند کرشمه بر سمن و جلوه بر صنوبر کن! سلام دوست خوبم :gol:
  9. ک

    بدون شرح

    جالب بود حميد جان! دستت درد نکنه... :gol:
  10. ک

    خلوتی با خدا

    مخلصتم اوس کريم! :gol:
  11. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    حافظ حافظ در عيش نقد کوش که چون آب‌خور نماند آدم بهشت روضه‌ي دارالسلام را در بزم دور يک دو قدح درکش و برو يعني طمع مدار وصال دوام را
  12. ک

    شعر نو

    با چشم‌ها با چشم‌ها آنان به آفتات شيفته بودند زيرا که آفتاب تنهاترين حقيقت‌شان بود احساس واقعيت‌شان بود با نور و گرمي‌اش مفهوم بي‌رياي رفاقت بود با تاب‌ناکي‌اش مفهوم بي‌فريب صداقت بود (اي کاش مي‌توانستند از آفتاب ياد بگيرند که بي‌دريغ باشند در دردها و شادي‌هاشان حتا با نان خشک‌شان-...
  13. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    تو خود گوهر يک‌دانه کجايي آخر؟ کز غمت ديده‌ي مردم همه دريا باشد از بن هر مژه‌ام آب روان است بيا کز غمت ديده‌ي مردم همه دريا باشد! :gol:
  14. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    ياري اندر کس نمي‌بينم ياران را چه شد؟ دوستي کي آخر آمد، دوستداران را چه شد؟ :gol:
  15. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    چه شود به چهره‌ي زرد من نظري براي خدا کني که اگر کني همه درد من به يکي نظاره دوا کني
  16. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    ما به آن مقصد اعلا نتوانيم رسيد هم مگر پيش نهد لطف شما گامي چند چون مي از خم به سبو رفت و گل افکند نقاب فرصت عيش نگهدار و بزن جامي چند :gol:
  17. ک

    حلال کنید!

    ثواب روزه و حج قبول آن‌کس برد که خاک ميکده‌ي عشق را زيارت کرد:gol: اميدوارم به سلامت برگرديد‌ و به "تجربه‌"اي ارزشمند و نو دست يابيد:gol:
  18. ک

    مشاعرۀ سنّتی

    آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است: با دوستان مروت با دشمنان مدارا! :gol:
  19. ک

    بهترين کتابي‌ که به تازگي خوانده‌ايد؟

    ميناگر عشق ميناگر عشق شرح موضوعي مثنوي معنوي از استاد کريم زماني از انتشارات نشر ني کريم زماني، صاحب "تفسر جامع مثنوي" است که جناب فروزانفر مقدمه‌اي بر آن نوشته است. "ميناگر عشق" را نيز پس از آن تأليف کردند تا علاقه‌مندان در يافتن موضوعاتي که لازم‌دارند، سرگردان نشوند. براي من به عنوان کتابي...
  20. ک

    نامه ای از جهان دیگر

    با حميد با حميد حميد جان!‌ خيلي منتظر پاسخت شدم، اما خبري نشد. مجبورم به‌خاطر طرح بحثي که ارائه کردي، خود، منبع داستان را بگويم و پاسخت دهم. منبع داستان، مثنوي معنوي است. عزيزم!‌ من خود با مثنوي مأنوسم، نيز با داستان موسا و شبان، امضايم هم گزيده‌اي از همان داستان است! نخست: آيا مثنوي، منبع...
بالا