داروگ
داروگ
خشک آمد کشتگاه من
در جوار کشت همسايه.
گرچه ميگويند: "ميگريند روي ساحل نزديک
سوگواران در ميان سوگواران."
قاصد روزان ابري، داروگ! کي ميرسد باران؟
بر بساطي که بساطي نيست
در درون کومهي تاريک من که ذرهاي با آن نشاطي نيست
و جدار دندههاي ني به ديوار اتاقم دارد از خشکيش ميترکد...