نتایح جستجو

  1. رنگ خدا

    مشاعرۀ سنّتی

    تنگی می لعل خواهم و دیوانی سد رمقی باید و نصف نانی وانگه من وتو نشسته در ویرانی خوشتر بود ان زملکت سلطانی
  2. رنگ خدا

    سلام : خوبی؟ مرسی از بابت عکسای قشنگی که واسم فرستادی

    سلام : خوبی؟ مرسی از بابت عکسای قشنگی که واسم فرستادی
  3. رنگ خدا

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    ما درس سحر در ره میخانه نهادیم محصول دعا در ره جانانه نهادیم در خرمن صد زاهد عاقل زند اتش این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم
  4. رنگ خدا

    مشاعرۀ سنّتی

    روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق شرط ان بود که جز ره ان شیوه نسپریم
  5. رنگ خدا

    مشاعرۀ سنّتی

    می خور که هزار بار پیشت گفتم باز امدنت نیست ..چو رفتی رفتی
  6. رنگ خدا

    مشاعرۀ سنّتی

    من انم به مستی بگرم هلاک به ائین مستان ببریدم بخاک
  7. رنگ خدا

    مشاعرۀ سنّتی

    یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم غم اغیار مخور تا نکنی نا شادم
  8. رنگ خدا

    رباعی و دو بیتی

    از منزل کفر تا به دین یک نفس است وز عالم شک تا به یقین یک نفس است این یک نفس عزیز را خوش دار کز حاصل عمر ما همین یک نفس است
  9. رنگ خدا

    رباعی و دو بیتی

    چون مرده شوم خاک مرا گم سازید احوال مرا عبرت مردم سازید خاک تن من به باده اغشته کنید وز کالبدم خشت در خم سازید
  10. رنگ خدا

    اگه بهت بگن يه مسافرت خارج كشور ميتوني بري كجا ميري

    یه بلیط واسه نا کجا آباد هم برای من رزرو کنید
  11. رنگ خدا

    مشاعرۀ سنّتی

    یارب این بچه ترکان چه دلیرند بخون که بهر تار مژه صد شکاری گیرند
  12. رنگ خدا

    مشاعرۀ سنّتی

    یکی از بزرگان اهل تمیز حکایت کند زابن عبدالعزیز
  13. رنگ خدا

    مشاعرۀ سنّتی

    دلا تا کی دراین کاخ مجازی کنی مانند طفلان خاک بازی
  14. رنگ خدا

    قطره‌های چکیده از قلم من (سروده‌هاي اعضاي تالار)

    من به میخانه ومی عادت دیرین دارم در دلم عشق یکی همچو شیرین دارم من نگویم به گزاف از عشق سخنی اما تمنای منی زندگی از این دارم
  15. رنگ خدا

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    این کوزه چو من عاشق زاری بودست در بند سر زلف نگاری بودست این دسته که در گردن او میبینی دستی است که بر گردن یاری بودست
  16. رنگ خدا

    مشاعرۀ سنّتی

    نگار من چو به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله اموز صد مدرس شد
  17. رنگ خدا

    مشاعرۀ سنّتی

    تو نیکی می کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز
  18. رنگ خدا

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    من هیچ ندانم مرا انکه سرشت از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت جامی و بتی وبربطی بر لب کشت این هر سه مرا نقد و تو را نسیه بهشت
  19. رنگ خدا

    مشاعرۀ سنّتی

    نه راهست این که بگذاری مرا بر خاک و بگزری گذاری آردبازم یرس تا خاک رهت گردم
  20. رنگ خدا

    رباعی و دو بیتی

    شیخی به زنی فاخشه گفتا:مستی هر لحظه به دام دگری پا بستی گفتا:شیخا هر انچه گوئی هستم ایا تو چنان که می نمائی هستی
بالا