نتایح جستجو

روزائی که هستی تو در کنارم خیره شدن به چشماته گناه من پناه من شده نگاه مهربون تو تا کی باید دربدر نگات باشه نگاه من

خدای را گفتم نعمتی گفت:بدادم من تو را چون بدورت بنگری خدای را گفتم همدمی گفت:بدادم من تو را لیلا ترین خدای را گفتم شور عشق گفت:من تو را خواهم کنم عاشق ترین

:heart:تا ز میخانه و می نام ونشان خواهد بود سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود حلقه پیر مغان از ازلم در گوش است بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود:gol:

زهجرت هزار اندیشه دارم همیشه زهر غم در شیشه دارم زناسازی بخت وگردش چرخ فغان و آه و زاری پیشه دارم

یاد باد انگه سر کوی منزل بود دیده را روشن از خاک درت حاصل بود

اینش سزا نبود دل حق گزار من کز غمگسار خود سخن ناسزا شنید

توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون میگزم لب که چرا گوش به نادان کردم

دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع گر چه دربانی میخمنه فروان کرده ام

شبی دل را بتار یکی ز زلفت باز می جستم رخت می دیدم و جامی هلالی باز میخوردم

می روم....اما نم پرسم ز خویش ره کجا؟...منزل کجا؟... مقصود چیست؟ بوسه می بخشم ولی خود غافلم کاین دل دیوانه را معبود کیست؟

سخن اینست که ما بی تو نخواهیم حیات بشنو ای پیک خبر گیر وسخن باز رسان

یارب این بچه ترکان چه دلیرند بخون که به هر تار مژه صدشکاری گیرند

بقبرستان گذر کردم کم و بیش بدیدم قبر دولتمند و درویش نه درویش بی کفن در خاک خفته نه دولتمند برده یک کفن بیش

تو نیکی می کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز

دلا تا کی در این کاخ مجازی کنی مانند طفلان خاک بازی

هر دم ائینه بپرسم ملول چیستم .بچشمت چیستم لیک در ائینه ببینم که .وای سایه ائی هم زانچه بودم نیستم

تا در گوش گیرند چون گوشواره هان مشو نوامید که واقف نهی از سر غیب باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور

ره نمجویم بسوی شهر روز بیگمان در قعر گوری خفته ام گوهری دارم ولی انرا زبیم در دل مردابها بنهفته ام

من انم به مستی بگردم هلاک به ائین مستان بریدم بخاک