گمان مبر که دل از عشق تو سیر شده
دلم به پنجره فولاد تو زنجیر شده
یکسال شد که نیامدم به پابوست
ولی به وسعت یک عمر برای من دیر شده
چه حال عجیبیست آن لحظه ی اذن دخول
که شاه و گدا همه پیش تو سر به زیر شده
تو ضامن من باش واین بار هم دست من برگیر
دوباره حال زمین وزمانه ام نفس گیر شده