naghmeirani
پسندها
51,708

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • تو را صدا كردم
    تو عطري بودي و نور
    تو نور بودي و عطر گريز رنگ خيال
    درون ديده من ابر بود و باران بود

    ز پشت پرده باران
    تو را نمي ديدم
    تو را كه مي رفتي
    مرا نمي ديدي
    مرا كه مي ماندم
    ميان ماندن و رفتن


    تو را صدا کردم
    تو رفتي و گل و ريحان تو را صدا كردند
    و برگ برگ درختان تو را صدا كردند
    صداي برگ درختان صداي گلها را
    سرشك ديده من ناله تمنا را
    نه ديدي و نه شنيدي

    و من

    غروب غمزده در لحظه هاي رفتن را
    نظاره مي كردم
    با بدیهای دیگران دل خویش را به سیاهی نیالائیم، همواره ساز سادگیمان کوک باشد و نگاهمان امیدوار.
    ارد بزرگ:gol:
    :heart:دست شما درد نکنه:gol:;) عکسات خیلی ادبی:gol: و زیبایند:gol:.مانی لاو.


    چشم که گشود ...

    دلتنگ خانه بهشتی خود شد

    و گریست ...

    دستی پاهایش را گرفت

    چرخاند ...

    تا دنیای وارونه ما را ببیند

    و یاد بگیرد

    که دنیای ما

    با آنچه در بهشت کوچک خود

    آموخته بود

    فرق دارد ...!
    هنگامی که منتظرید دیگران هیجان را به زندگی شما باز گردانند، برای تولید عشق و شور و نشاط به انان وابسته می شوید و تماس خود را با منبع عشق درون خود ( خدا ) از دست می دهید.
    باربارا دی آنجلیس:gol:
    شاید امروز بهانه ایست برای بودن من
    یا نه شاید فرصتی است برای نبودنم
    نمیدانم هستم یا نه
    شبها از پی هم میگذرند
    روزها میایند و میروند
    پس من کجای این رفت و آمدهای بی دلیلم
    جای من کجاست
    درون قلب تو آیا
    نه دل تو نه جای من است
    نه میخواهد که راهی بر من باز کند
    دست تقدیر است که نمیگذارد
    کاش میتوانستم دستان تقدیر را میگرفتم
    آنوقت با حرارت وجودم وادارش میکردم
    آنچه کند که من میخواهم
    آنوقت نقش ما در زندگی و بودنمان چقدر
    پررنگ میشد
    انگار یه تیکه از روحمو یه

    گوشه جا گذاشتم

    نمیدونم چرا ولی حس میکنم

    تنها شدم

    واقعیت اینه که همیشه تنها بودم

    ولی یه مدت خودم و گول زده بودم

    انگار

    حالا باز بیدار شدم

    از یه خواب کوتاه

    نمیدونم خواب خوبی بود یا بد

    ولی هر چی بود

    تموم شد

    درست مثل یه سایه اومدو رفت

    مثل یه نسیم شاید هم مثل یه شبح

    هر چی بود حالا دیگه نیست

    حالا من موندم وهمون احساسات همیشگی

    خدا خودش کمکم کنه

    باز دارم به انتها میرسم

    خدایا نذار تموم بشم!
    اگر آماده نباشیم بهترین بخت ها را نیز از دست خواهیم داد، و کسی که آماده نیست کمتر به پیروزی خواهد رسید. آمادگی یعنی بروز بودن داشته ها و دانش بیشتر در هر پیشه و کاری.:gol:
    ارد بزرگ


    همیشه یک چیزی کم می آوریم !

    همواره قدمی برای گذاشتن باقی می ماند

    که قدمی بر داریم ...

    همیشه کاملا نمی رسیم ...

    فقط فکر می کنیم که رسیده ایم !

    همیشه یک نفر هست

    که خواهد آمد ...

    که نمی شناسیم کیست !

    فقط حسش می کنیم ...

    در دلمان ...

    همیشه جای خالی کسی

    اذیتمان می کند ...!


    معبودم ...

    گاهی آنقدر واقعیت داری

    که سرم به یک تکه ابر سجده می برد

    و توقع دارم از سنگ

    مهربانی را !

    ...

    امروز خواستم از خودم بنویسم

    اما نشد !

    خواستم از تو بنویسم

    که ناگهان اشک ریختم و دستانم لرزید !

    تو خوب می دانی که آسمان من بارانیست ...

    تو خوبتر می دانی که نیازم به تو ابدیست ...

    تو می دانی، خوب می دانی

    که ایمان از دست رفته باز خواهد گشت ...

    باز خواهد گشت ...!


    خدایا...

    مردمانی را دیدم که تسبیح به دست گرفته و دانه دانه ذکر تو را می شمردند به عادت آنگونه با شتاب و متصل نام تو را می خواندند که گویی در معامله ای از تو چیزی ستانده اند و اکنون بهای آن را می پردازند!
    و اندیشیدم که آیا در هر بار خواندن نامت ، بزرگی و لطفت را نیز در ذهن تداعی می کنند؟!
    مردمانی را دیدم که کاغذی دعا به بهایی می خریدندو چون نسخه ای از فروشنده چند بار و چگونه خواندنش را برای رفع حاجت طلب می کردند!
    و اندیشیدم که آیا ترا می خوانیم تا بستانیم یا ترا می خوانیم چون دوستت داریم؟!

    مهربانترین...

    به ما بیاموز
    که دل آدمی عصاره وجود اوست ،حرمت دل ها را از یاد نبریم

    به ما بیاموز
    که دوست داشتن را فراموش نکنیم و آنانکه دوستمان دارند را از خاطر نبریم

    به ما بیاموز
    که سوگند راست بودن دروغمان را نام تو نسازیم

    به ما بیاموز
    که به ناحق کردن حق دیگری عادت نکنیم

    و به من بیاموز
    که دوستی ام را بندی به پای دوستان نسازم و در همه حال دوستشان بدارم. حتی اگر فراموشم کنند ...
    دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد ولی قلب تو را لمس کند.:gol:
    اندرو متیوس


    حوصله ام سر می رود ... می رود ... می رود ... تا باز به آغاز می رسم !

    می میرم ، دوباره زنده ام می کند ...

    ایمان می آورم ، می جنگم ، می میرم !

    می نویسم ، خط می زنم ...

    خط خوردگی هایم را حفظم ، می نویسم !

    فریاد می زنم ، می گریزم ، می گریزانم ...

    ضجه می زنم که بازگرد، باز طغیان می کنم !

    خدا می سازم ، توبه می کنم ، سجده می کنم ...

    در سجده به مامنم کافر می شوم ، بی خدا می شوم ...

    .

    .

    .

    از این همه تکرار حوصله ام سر می رود ... می رود ... می رود تا به آغاز می رسم ...!


    ستاره
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا