پنجره را بازکن!
چشمانت را به آغوش آبی آسمان بسپار وقطره قطره باران را تنفس کن
بوی خاک خیس و نمناک...
ببین!
صدای پای باران که می آید رودخانه بی قرار ترمی شود وموج هایش درهیاهوی قطرات می شکند!
ببین!
قطرات باران سرزده پشت شیشه بخارگرفته ی اتاقت جاخوش می کنند
وبا کنجکاوی به خلوت تو سرک می کشند
پنجره را باز کن...
وبه قطرات نرم باران فرصت بده تا طراوتشان را با کلبه ی خاک گرفته ی ذهنت شریک شوند
تنهايی ات را فراموش کن وهمگام با قطرات باران نرم نرمک پایین بیا
بیا وهمراه او به صورت لطیف غنچه ها بوسه بزن وگل هاراازخواب بیدار کن ...
نترس!
بگذار پرنده ی خیالت زیر باران کمی خیس شود
بگذار زیرباران پرواز کردن را بیاموزد!
آن وقت است که می توانی کمی آنطرف ترازخورشید را ببینی
روی خانه ی نرم ابر ها پاورچین پاورچین راه بروی وسکوت تلخ ستاره رابشکنی
باور کن...
اگرپنجره راباز کنی
رنگین کمان دور از دسترس نخواهدبود...!