اشعار و نوشته هاي عاشقانه

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
بر لحــظه هـــای مــن که می باریــــــــ

مـــن و آسمــــــانــــــ

ســاعــــــت هــــا

بـا رنــــــگــیــن کــمــان خیــــــــال تو

عشقبـازی می کنیمــــــــ




 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
مـــــــــــــــــــن در مـــــــــــــــــــــردمِ


چشمــــان تـــــــــــــــــــو



دنیــــــــــــــــــــــا دیــــــــــــــــــــدم
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز

گیرم که تو عاقل ... زخم خورده ... بزرگ و پشت دست داغ کرده ...
با کودک درونت چه میکنی که حریص یک لبخند بی ریاست؟
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز


آغوشت هر شب لانه ایست برای جا گذاشتن تمام دلتنگی هایم...
حضورت را دوست دارم...
و نوازش دستانت را..

که تمام خستگی هایم را به باد می سپارد ...

 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا!!!

گاهی احساس می کنم...
خاک کم آوردی...
یه سری آدمارو با لجن ماست مالی کردی
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز


  • حتی دیگه خدامونم به دادمون نمی رسه
  • گریه نکن که دستامون به دست هم نمی رسه
  • تو رو خدا بهش بگین صبر منم سر اومده
  • خدا به من بگو چرا خوشی بهم نیومده
  • بهش بگین سراغشو از کسو نا کس می گیرم
  • بهش بگین اگه نیاد تو انتظارش میمیرم
  • تو رو به عشقمون قسم اون روزارو یادت بیاد
  • جز آرزوی دیدنت هیچ آرزویی ندارم
  • بازم می گم دوست دارم.کاش عشقمون جون بگیره
  • بازم بیا به کلبمون تا سرو سامون بگیره
  • ببخش اگه قسمت نشد توی چشات نگاه کنم
  • یا سر رو شونت بزارم اسمه تو رو صدا کنم
  • جز تو آخه کیو دارم؟دلیل رفتنت چی بود؟
  • اون که نخواست پیشم باش.باید خودش صبرم بده
  • خدا گرفتی عشقمو.جواب قلبمو بده
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز

من رفتم و تو فقط گفتي بروبه....
مدتهاست که بي تابم بي تاب بازگشت وکلام آخرت....
راستي "به سلامت"بود يا" به جهنم"؟؟
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی بی بهانه دلم برایت می گیرد.

نمی دانم دلها بهانه گیرند.
یا بهانه ها دلگیر…. !؟
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیلی حرفا رو راحت میزنی اما

بعضی حرفا رو نمیشه گفت، باید خورد . . .

ولی بعضی حرفا رو نه میشه گفت، نه میشه خورد؛

می مونه سر دل!

میشه دلتنگ!

میشه سکوت!

میشه بغض . . .

ميشه درد...

ميشه كوفت...

میشه همون وقتی که خودتم نمی دونی چه مرگته . . .
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز



غــــــــــم که نوشتن ندارد


نفوذ می کند در استخوان هایت
جاسوس می شود در قلبت ...


آرام آرام از چشم هایت می ریزد بیرون ...


 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز






آنقدر هی به خدا سپردمت

که .....
برداشت تورا با خودش برد
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشق كار فرهاد است و بس
دل به شيرين داد و هيچكس
عشق امروزي فريبي بيش نيست
مانده ام حيران كه اصل عشق چيست؟؟؟؟:surprised:;)
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


دلتنگ که میشوی دیگر انتظار معنا ندارد
یک نگاه کمی نامهربان
یک واژه ی کمی دور از انتظار
یک لحظه فاصله
میشکند بغضت را !!!



برای دیدن عکس در اندازه اصلی اینجا کلیک کنید . اندازه اصلی 720x537 پیکسل میباشد
 
  • Like
واکنش ها: noom

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

همه گويند كه : تو عاشق اويي

گر چه دانم همه كس عاشق اويند

ليك مي ترسم ، يارب

نكند راست بگويند ؟
+++
مــَـن بـی تــو

شعـــر خــواهــم نــوشتـــ؛

تـــو بــی مـَـن

چــِـه خــواهــی كــــرد؟

اصـــلا"

يــــادت هَستـــ

كــِــه نيستــَـمــ ...؟
!

بگو کجا پنهان شده ای

که در قهوه ای سرکشیده ام هم

فالگیر پیدایت نمیکند . . .

+++

یک استکان چای داغ مهمان منی
،
کنار پنجره بخار گرفته وقت تنهایی ات
،
نوش جان!

چای وفاداری من همیشه تازه دم است...
باران می بارد، بدون چتر زیر باران قدم می زنم
...
در زیر باران اشک می ریزم
،
تا تو نبینی
،
اشک هایی را که در پس غرورم سالها نریخته ام.


+++

مَـــن سَــرمــ را بـ ــ ـالا میگیـــرمــ !

چــــونــ بـــ ـــ ـازی را بِــه کســی بــ ــــ ـاختـــمــ کِــــه بـــا خیــ ـــ ــانـت بـُـــرده بــــود
!!!

مي خواهم بنويسم

نمي توانم ؛

يک کلمه به ذهنم مي رسد

" تــــ ــــو "

تمام شد اين هم نوشته ي امروز
!

+++

دلگرم کدامین امیدم
. . .

که در انتظار باز گشت تــــوام؟
!
رفتی که با بهار باز آیی . . .

ولی افســوس !

خـــــزان آمد و . . .

رفـــت و . . .

تو نیــــامدی
!

هَـــر روز بـَــر روی دِلـــمــ مــی نــویســمــ

" عـــاشقــی تـــا اطــلاع ثـــانــوی ممنـــــوع "


بــِـه رویـــای بـــا تـــو بـــودن کِـــه مــی رســـمــ
...

دیگــــر بـــار

دِلــــَمــ مــي لـــَـرزَد
.......

+++

تـــو ، چـه می فهمی
!
حــال و روز کسی را که
،
دیگر هــــیـــــچ نگاهی

دلــش را نمی لرزانـد ...!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی وقتا اونقدردلت تنگ میشه که نمیدونی باکی باید حرف بزنی.
اشکای بلوریت اروم اروم ازگوشه چشمای بارونیت جاری میشن روگونه های سردت وتوحیران وسرگردانی
میشینی سرسجاده واروم اروم اشک میریزی
چقدرلذت بخشه حرف زدن باخدای بزرگی که منبع ارامش ماادمهاست.
کاش میدونستیم فقط وفقط خداست که اروممون میکنه
دوست دارم خدا
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آنقدر مرا سرد کرد از خودش...
از عشق...
حالا بجای دلبستن،‌ یخ بسته ام !
آهای! روی احساسم پا نگذارید لیز می‌‌خورید .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آخر خط...




باور کن:

تا آخر خط می رفتم

اگر سر راهم نقطه نمی گذاشتی!!!!

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هرگز به دست اش ساعت نمی بست
روزی از او پرسیدم
پس چگونه است
که همیشه سر ساعت به وعده می آیی؟
گفت:
ساعت را از خورشید می پرسم



پرسیدم
روزهای بارانی چطور؟
گفت:
روزهای بارانی
همه‌ی ساعت ها ساعت عشق است!
- راست می گفت
یادم آمد که روزهای بارانی
او همیشه خیس بود
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
...

دلم گرفته است....

نمیدانم از هوای ابری است یا هوای تو؟!




 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
منو ببخش عزیز من اگه میگم باهام نمون
دستای خالیمو ببین آخر قصه رو بخون

ترانه ای رو که برات گفته بودم فروختمش
با پول اون نخ خریدم زخم دلم رو دوختمش

همسفر شعروجنون عاشقترین عالمم
تو عشقتو از من بگیر من واسه تو خیلی کمم

بین من و تو فاصله اس یک در سرد آهنی
من که کلیدی ندارم تو واسه چی در میزنی؟

این در سرد لعنتی شاید نخواد که وا بشه
قلبتو بردار و برو قطار داره سوت میکشه

همسفر شعروجنون عاشقترین عالمم
تو عشقتو از من بگیر من واسه تو خیلی کمم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وباوردارم ...

شاهزاده ...

نمیدونی امشب برای تو نوشتن سخترین و آسون ترین حس دنیاست ...
سرت رو به درد نمیارم امشب ...
دلم گرفته و ...
میخوام دل خوش کنم به روزی که برمیگردم از این سفر درد ...
من هر شب شوق دیدنت رو بازی میکنم ...
و باور دارم ...
جایی میون آغوشت این بازی تلخ هم تموم میشه ...
و ...
دوباره آسودگی ...
عاشقتم !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ن شب باران می بارید…
باران که می بارد به تو مشتاق تر می شوم…
و از همین شوق بی چتر آمدم…
ولی آمدم…
و تو نمی دانی که جه بارانی بود، چون نیامدی…
و باران می بارید…
آن شب تب کردم و تو هیچ نکردی…
و باران می بارید…
و بالاخره دیشب مردم و حتی تو تب هم نکردی…
 
  • Like
واکنش ها: noom

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بــوســه هـــایت انـــار را می ترکانــد ،

نفــس هایت سیبــ را می رساند ، آغـــوشـت ابـــــر را می بـــاراند

پـــاییــزتـــرینــی تـــو !




 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز

به دلتنگی هایمـــ دست نزن..

می شكند بغضــمـــــ یك وقت !!

آنگاه غرقـــــ می شوی..

در سیلابـــــ اشكهایی كه..

بهانه ی روانــــــ شدنش هستی !! . . .
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دختر است دیگر...

گاهی دلش می خواد

بهانه های الکی بگیرد

به هوای آغوش تو

شانه های تو...

که بعد تــو

آرام

خیلی آرام

در گوشش زمزمه کنی:

ببین من عاشقتــــم...

 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
حـکایـتِ رفـاقــتِ مــــ ــ ـــ ــ ــن بـا تــ ــ ـــو حـکایــــتِ قـــهـوه ایــــست ،

کــه امــروز بــه یــــادِ تــــ ــ ـــو تــلخِ تـــلخ نــوشیــدم ...

کــه بــا هـر جُـرعـــه بـسیــار انـــدیـشیـــدم ،

کــه ایــن طعــم را دوســـت دارم یــــــا نـه ؟؟؟ !!! ...

و ایــن قـــدر گــیر کـردم بـــینِ دوســـت داشـتن و نَــداشـتن ،

کــه انـــتظـار تـــمام شــدنــش را نــداشتـم ...

و تــمام کـه شــد فـهمیـدم بـــاز هـم قــــهوه مـیخـواهـم ...

حــتـی تـــــــلـخِ تـــــــلـخ ... !!!

شــبیـه بـــاز هـــم مـانـدنِ مـــ ـــ ـــ ـ ــ ـ ــ ـــ ــ

ــ ــن !!! ..
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
در جـَـــوابـــِ اَشکـــــ هـــای گـــَرمَمـــ،

کهــ روی گونهــ هایَمـــ
سُرسُرهـــ بــازی مــی کَـــردَنــد...

بــِــینـــِ آنـــ همهـــ آدمــــ،

در آخــــرینــــ دیــــدار ِ
رسمــــی مان....

نبایــــد مـــی گفـــتـــی:

"دُنــــیای شُمـــا چـــِقـــَدر قـــَشَنگــــ اَستـــ

دلـــ اَستــــ دیـــــگــَــر

مـــــی شکـــــنــــد...

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من کزین فاصله
غارت شده ی چشم تو ام
چون به دیدار تو افتد سرو کارم چه کنم؟
یک به یک با مژه هایت دل من مشغول است
میله های قفسم را نشمارم چه کنم؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حکایت باران بی امان است
این گونه که من دوستت می دارم .
شوریده وار و پریشان باریدن
بر خزه ها و خیزاب ها
به بی راهه و راه ها تاختن
بی تاب ٬ بی قرار دریایی جستن
و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن
و تو را به یاد آوردن
 

Similar threads

بالا