هر کی سوتی داده تعریف کنه!

ghxzy

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
تازه میدونید سوتی بزرگتر چیه اینه که از شانس من بزنه این پسره کذرش بیفته به باشگاه و این تاپیک و سوتی منو بخونه اونوقته که دیگه تو یونی ولم نکنه ....:biggrin:
 

ghxzy

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
پسرا همشون با مرامن....
اون که بلههههههههه ولی این یکی از اون با مراماش بود ....چون سره یه امتحان دیگه هم حسابی هوامو داشت کلا فک کنم میخواسته عمل قبیح منو هی به رخم بکشه و بگه که ببین من چقد خوبمیاد بگیر....:دی :biggrin:
 

j0o0o0o0o0di

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه بار با دوستم پاشدیم رفتیم یه مغازه لوازم تحریر از اون با کلاس بالا شهریاش که یه پسره توپ هم صاحابش بود....خلا صه رفتیم تو دوست یکم عشوه و اینا اومد دهنشو شل کرد گفت ببخشید آقا مقوا faber castel دارین....پسره رو میبین یکم مارو بر انداز کرد منم اینطوری:surprised:دوستمو نگاه میکردم ......دوستم یه صدایی صاف کردو گفت نشنیدین.....
پسره خندش گرفت گفت منظورتون فابریانوئه؟
مارو میبینی داشتیم از خجالت میمردیم....سرمونو انداختیم پایین بدون اینکه چیزی بگیم اومدیم بیرون......ولی خدایی پامونو گذاشتیم بیرون صدای خنده پسره تا دوتا خیابون بالاتر میومد:cry:
 

Nilpar

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه بار با دوستم پاشدیم رفتیم یه مغازه لوازم تحریر از اون با کلاس بالا شهریاش که یه پسره توپ هم صاحابش بود....خلا صه رفتیم تو دوست یکم عشوه و اینا اومد دهنشو شل کرد گفت ببخشید آقا مقوا faber castel دارین....پسره رو میبین یکم مارو بر انداز کرد منم اینطوری:surprised:دوستمو نگاه میکردم ......دوستم یه صدایی صاف کردو گفت نشنیدین.....
پسره خندش گرفت گفت منظورتون فابریانوئه؟
مارو میبینی داشتیم از خجالت میمردیم....سرمونو انداختیم پایین بدون اینکه چیزی بگیم اومدیم بیرون......ولی خدایی پامونو گذاشتیم بیرون صدای خنده پسره تا دوتا خیابون بالاتر میومد:cry:


بچه بودم رفتم تو لوازم تحریری گفتم خودکار فایبر کلاس می خوام......یارو زد رو پیشونیش گفت هه هه فایبر کلاس ندارم اما فابر کاستل دارم...منم خودمو از تک و تا ننداختم...گفتم نه اقا جدیدا خودکار ژله ای فایبر کلاس اومده ...شمام به جا مسخره کردن برو واسه مغازت جنس جدید بگیر جلو مشتری کنف نشی:w07::w25:
 

j0o0o0o0o0di

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه بودم رفتم تو لوازم تحریری گفتم خودکار فایبر کلاس می خوام......یارو زد رو پیشونیش گفت هه هه فایبر کلاس ندارم اما فابر کاستل دارم...منم خودمو از تک و تا ننداختم...گفتم نه اقا جدیدا خودکار ژله ای فایبر کلاس اومده ...شمام به جا مسخره کردن برو واسه مغازت جنس جدید بگیر جلو مشتری کنف نشی:w07::w25:
حالا خوبه بچه بودی:D
 

ghxzy

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
یه بار با دوستم پاشدیم رفتیم یه مغازه لوازم تحریر از اون با کلاس بالا شهریاش که یه پسره توپ هم صاحابش بود....خلا صه رفتیم تو دوست یکم عشوه و اینا اومد دهنشو شل کرد گفت ببخشید آقا مقوا faber castel دارین....پسره رو میبین یکم مارو بر انداز کرد منم اینطوری:surprised:دوستمو نگاه میکردم ......دوستم یه صدایی صاف کردو گفت نشنیدین.....
پسره خندش گرفت گفت منظورتون فابریانوئه؟
مارو میبینی داشتیم از خجالت میمردیم....سرمونو انداختیم پایین بدون اینکه چیزی بگیم اومدیم بیرون......ولی خدایی پامونو گذاشتیم بیرون صدای خنده پسره تا دوتا خیابون بالاتر میومد:cry:
الهی راس میگی اینجوری خیلی ضایست.
منم یه بار رفته بودم انقلاب کتاب بخرم ...کل انقلابو زیر پام گذاشته بودم واسه اون کتاب که هیچ کتاب فروشی نداشت....
آخرش دیگه یه جا به زور گیر اووردم منم داشتم نیگاش میکردم ببینم همونه یا نه .دیدم آقاهه درس داده اومدم بیرون.... دم در که رسیدم یادم افتاد که پول کتابو حساب نکردم برگشتم که برم پول کتابو بدم دیدم مرده با دوستش اینجوری:surprised::smile: ایستاده و داره منو نیگا میکنه... منو میگی اینجوری:redface: شده بودم. زود پولشو حساب کردم اومدم تا بیشتر از این شرمنده نشم...
 

ghxzy

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
بچه بودم رفتم تو لوازم تحریری گفتم خودکار فایبر کلاس می خوام......یارو زد رو پیشونیش گفت هه هه فایبر کلاس ندارم اما فابر کاستل دارم...منم خودمو از تک و تا ننداختم...گفتم نه اقا جدیدا خودکار ژله ای فایبر کلاس اومده ...شمام به جا مسخره کردن برو واسه مغازت جنس جدید بگیر جلو مشتری کنف نشی:w07::w25:
اره منم وقتی از این سوتیا میدم میگم این جدید اومده شما نشنیدی,برو یه ذره تو جامعه بگرد:biggrin:
 

بردوک بزرگ

عضو جدید
کاربر ممتاز
قبلا که خیلی شیطون بودم با چند نفر همزمان دوس بودم روی هرکدوم هم یه اسم گذاشته بودم مثلا به یکی میگفتم تپل و.......دیگه اسمشون رونمیگفتم یه بار میخواستم به تپله اس بدم توش ذکر کرده بودم تپل ،اشتب شد ارسال شد به یکی که کاملا لاغر مردنی بود.چه افتضاحی شد از اون تاریخ به بعد به همه شون میگفتم تپل که اگه اشتباه شد توجیه کنم.
 

لوتوسو

عضو جدید
دوم دبیرستان ک بودم،یه بار قبل امتحان رو تمام کف دست چپم تقلب عربی نوشتم،بعد تو ی سوالی مونده بودم،همون دستمو بردم بالا ک سواله رو بپرسم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!:surprised::surprised:
از اون امتحان ک مرحوم شدم هیچ،معلممون از اون ب بعد تمام هیکل بچه ها رو قبل امتحان میدید!!!!!!!!!!!
 

gelayol joon

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوم دبیرستان ک بودم،یه بار قبل امتحان رو تمام کف دست چپم تقلب عربی نوشتم،بعد تو ی سوالی مونده بودم،همون دستمو بردم بالا ک سواله رو بپرسم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!:surprised::surprised:
از اون امتحان ک مرحوم شدم هیچ،معلممون از اون ب بعد تمام هیکل بچه ها رو قبل امتحان میدید!!!!!!!!!!!

معلم خانم بود بود یا آقا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
 

آتيش

عضو جدید
وااااااااااااااای من یه دوس داشتم تو دبیرستان این بنده خدا معروف بود وقتی وارد کلاس میشدیم فقط می خندیدم... همه بچه ها دفتر و.. همه میشناختنش!!!
عنوان سوپر سوتیو گرفته بود دیگه!!!
 

orchidak

عضو جدید
یادش بخیر...خردادپارسال بود با جمیع کلاسمون رفته بودیم اردو....شب بود ازخوابگاه اومدیم بیرون بریم یه گشتی بزنیم ، اونجا چنتا شتر بسته بودن واسه سواری...رفتیم پیش شترها...هوا خیلی سرد بود و اون مکانم تاریک بود....
با بچه ها وایساده بودیم به قیافه شترها می خندیدیم :D،یدفعه یکی از بچه ها گفت همه جای بدنم سرده بجزء پاهام !.... میگفت تا مچ یکی ازپاهاش گرمه!....:D
سریع گوشیمو درآوردم فلاششو روشن کردم.....جاتون خالی...پایینو که نگاه کردیم دیدیم ..اَه اَه....نمی دونم کار کدوم شترها بود ولی معلوم بود کلی غذا خورده:confused:....بیچاره دوستم نزدیک بود همونجا......
خلاصه اونشب نخوابیدیم :biggrin:تا صبح به این دوستمون می خندیدیم!
عوضش فرداش کلاً خواب بودیم:(
ولی صحنش و قیافه دوست بد بختم هنوز تو ذهنم زندست....
 

Nilpar

عضو جدید
کاربر ممتاز
یادش بخیر...خردادپارسال بود با جمیع کلاسمون رفته بودیم اردو....شب بود ازخوابگاه اومدیم بیرون بریم یه گشتی بزنیم ، اونجا چنتا شتر بسته بودن واسه سواری...رفتیم پیش شترها...هوا خیلی سرد بود و اون مکانم تاریک بود....
با بچه ها وایساده بودیم به قیافه شترها می خندیدیم :D،یدفعه یکی از بچه ها گفت همه جای بدنم سرده بجزء پاهام !.... میگفت تا مچ یکی ازپاهاش گرمه!....:D
سریع گوشیمو درآوردم فلاششو روشن کردم.....جاتون خالی...پایینو که نگاه کردیم دیدیم ..اَه اَه....نمی دونم کار کدوم شترها بود ولی معلوم بود کلی غذا خورده:confused:....بیچاره دوستم نزدیک بود همونجا......
خلاصه اونشب نخوابیدیم :biggrin:تا صبح به این دوستمون می خندیدیم!
عوضش فرداش کلاً خواب بودیم:(
ولی صحنش و قیافه دوست بد بختم هنوز تو ذهنم زندست....


جالب بود....طفلک دوستت
 

paeeizan

اخراجی موقت
سوتی یک از دوستام ...
دو تا از دوستام داشتن در مورد دختری حرف میزدن که داشت از تو خیابون رد میشد .... بعد فهمید که دختره ابجی همون دوستش بوده که داشت پیش اون ازش تعریف میکرد ....
بیچاره ..داداشش ..هیچی نگفت تا همه حرفای دوستش تموم بشه... بعد گفت اون آبجی منه .....
 

Sahar Gh

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه بار با خالم می حرفیدیم ..گفت مریم(دخترخالم) ماشین و بر نمی داره ,بزرگه می ترسه اینورو اون ورش بخوره به درو دیوار منم گفتم مگه GLX نداره؟؟!! گفت نههههههههههههههههههه 405ا:biggrin::biggrin:
بعدش خاله جونم گفت واسه همین شوهرش می خواد واسش مانیس بخره:biggrin::biggrin:
قربون خالم برم...
 

Nilpar

عضو جدید
کاربر ممتاز
سوتی یک از دوستام ...
دو تا از دوستام داشتن در مورد دختری حرف میزدن که داشت از تو خیابون رد میشد .... بعد فهمید که دختره ابجی همون دوستش بوده که داشت پیش اون ازش تعریف میکرد ....
بیچاره ..داداشش ..هیچی نگفت تا همه حرفای دوستش تموم بشه... بعد گفت اون آبجی منه .....

سوتی های خودتو بگو....این مال دوست بود!!!
 

Nilpar

عضو جدید
کاربر ممتاز
اومدم واسه خواهرم یه پ ن پ تعریف کنم این شد:

رفتم پمپ بنزین گفتم 40 تا بزن,یارو گفت: 40 لیتر؟ ن پ ن ........................................................ خواهرم پا شد رفت....گند زدم با تعریف کردنم
 

hamid221

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای گفتیpaeeizan یاد یه خاطره افتادم که جدید هم هست
چند وقت پیش برای یه عمل جراحی دنبال دکتر میگشتم این همکارمون گفت دایی من خوبه بیا برو پیش اون منم گفتم باشه بهت زنگ میزنم ادرسشو اینارو میگیرم
بعداظهر بهش زنگ زدم گفتم خب چیکار کنم اونم گفت میری فلانجا میگی برو پیش منشی بگو از طرف فلانی اومدی همین
تا صحبتش تموم شد منم نه گذاشتم نه برداشتم به شوخی بهش گفتم حالا منشیه خوشگل هست یانه
اونم ساف گفتم منشیه مادر زنمه یوهو بعد از یه سکوت کوچیک جفتمون زدیم زیر خنده آی خندیدیم آی خندیدیم
بعد بهش گفتم فلانی شرمنده منظوری نداشتم
اونم گفت مشکلی راحت
منو میگی فرداش از خجالت مردم تازه رفتم یه دکتر دیگه
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
با مامان اینا رفته بودیم بیرون یه جا باید از پله برقی میرفتیم بالا... منم جلو جلو میرفتمو خیلی سنگین رنگین رفتم سوار پله برقی شدم....یهو یدم پشت سرم مامانمو خواهرام دارن بلند بلند میخندن میگن پرییییی .....پرییییییییی کجا میرییی؟(اصلا ام رعایت نمیکنن ماشالا!)
یهو دیدم بابا منکه دارم میرم پایینن!!(اشتباهی سوار پله برقی بغلی شده بودم:ی)....خواستم از پله ها برم بالا دیدم نه بابا شدنی نیس....رومو برگردوندم انگار نه انگار اتفاقی افتاده رفتم پایین دوباره مث اوسکولا اومدم بالا :ی:ی
 

paeeizan

اخراجی موقت
اومدم واسه خواهرم یه پ ن پ تعریف کنم این شد:

رفتم پمپ بنزین گفتم 40 تا بزن,یارو گفت: 40 لیتر؟ ن پ ن ........................................................ خواهرم پا شد رفت....گند زدم با تعریف کردنم
.
.
.
.
چه جواب دندون شکنی دادت ..اجیت ..... بیچاره نیل پر خانم ... میخاست ابتکاری پ.ن.پ بسازه ..... درکت میکنم ... ضایع شدن حس خیلی بدیه...
تا تو باشی دیگه .....
 

Similar threads

بالا