بسم رب المهدی عج
کلمات خیس و باران خورده ام را در دست می گیرم، امسال هم با همین واژه های بی مقدار برایت سلامتی " سبز " می کنم...
وتو امسال هم نیامدی که خستگی را از لباس روزها بتکانی و به گریه ی ندبه های ما سلام کنی!
بهار در راه است ولی کسی برای نو شدنِ دل ها پادرمیانی نمی کند.
راستی کجا می شود "یک دست" دعای اجابت شده خرید؟!
در کدام خیابان "حول حالنا" می فروشند؟!
ببینم! اصلا" کسی سکه بی تقلبِ "یامقلب القلوب" در جیب وجدان دارد؟!
کمی دورتر می ایستم، در هیاهوی شتاب رهگذران کسی که آن کودک گمشده عاطفه را جدی نمی گیرد و کسی نمی داند که همه ی آرزوهای شهید در شیشه عمر من که نسل سومی ام ته نشین شده و غربت بزک شده این شهر از جنس آن کهکشان های راه شیری نیست که بهارشان شکوفه های توحید بود و عیدشان خرسندی خدا......
دیروز پدری برای هزارمین بار شرم خود را گریه کرد، مردی پشت چراغ قرمز قلب های یخ زده، "سلطان قلب ها" را با آکاردئون خسته اش نواخت، همسایه ای برای درآکاردئونی آپارتمانش، یک قفل تاز خرید، کارمندی از رژه غصه ها و قسط ها سکته کرد، زنی با ابر اشک هایش شیشه ی خانه ی مردم را پاک کرد و تلویزیون گزارش اداره هواشناسی را برایمان خواند که: " مدتهاست یک جبهه هوای نفس، بالای سرمان خیمه زده !"...
ولی در کوچه ی پیامبران (ص) تا دلت بخواهد هوا بهاری است:
ایوب " سنبل صبر " می آورد... عیسی " سیب صلح " !
نوح " سالنامه عمرش " را سر سفره گذاشته... موسی " سینای سینه اش " را تحفه آورده... ابراهیم " سنگی از کعبه " به امانت گرفته...
داوود " ستاره ی مظلومش " را از چنگ صهیونیست ها به درآورده و...
محمد(ص) "سلام" که می کند، موج معطر محبتش، دل ها را به آسمان می برد.
... وپیامبران همه " هفت سین سلامشان " را به تو تقدیم می کنند.
ایمان ِ شکسته بسته ما هر چه که باشد هنوز هم به عصای اشک انتظار تو روی پا ایستاده... چه دانه ی لبخندی به کبوتر دل ما داده ای که "جّلدِ " بام جمعه های تو شده ایم!؟
گل همیشه بهار!
من دلم را محض تعاریف تقویم ها "نو " نمی کنم، من از خودت عیدی اجابت می خواهم.
امسال با "تور ِ" تنهایی، هزار بار در خوم سفر خواهم کرد: به شهر "توبه"... به آبادی "الهی العفو "... به دهکده ی" دعا " کوچ می کنم!
بغض هایم را به دست بادی می سپارم تا در انتشار فریاد هیچ آرزویی پیر نشود.
انتظار را مثل پیک شب عید خط به خط می نویسم... همراه تیر دعا می دوم و کوچه آرزوهایم جملگی به خیابان خاطرخواهی ختم می شود...
پس ای نوروز خدا !
آرزوهای مرا در پوشه "آمین" خودت به عرض پروردگار برسان:
" خدا کند سال جدید غذای شیطان، نماز قضای ما نباشد!
خدا کند جیب زندگی ما پر از نُقل اخلاص شود.
خدا کند که قافله های غفلت، ما را گمراه نکنند.
خدا کند خانه رضایت چهارده معصوم را گم نکنیم.
خدا کند این بهار نوروز " دیدار یار " باشد..."
اللهم عجل لولیک الفرج
کلمات خیس و باران خورده ام را در دست می گیرم، امسال هم با همین واژه های بی مقدار برایت سلامتی " سبز " می کنم...
وتو امسال هم نیامدی که خستگی را از لباس روزها بتکانی و به گریه ی ندبه های ما سلام کنی!
بهار در راه است ولی کسی برای نو شدنِ دل ها پادرمیانی نمی کند.
راستی کجا می شود "یک دست" دعای اجابت شده خرید؟!
در کدام خیابان "حول حالنا" می فروشند؟!
ببینم! اصلا" کسی سکه بی تقلبِ "یامقلب القلوب" در جیب وجدان دارد؟!
کمی دورتر می ایستم، در هیاهوی شتاب رهگذران کسی که آن کودک گمشده عاطفه را جدی نمی گیرد و کسی نمی داند که همه ی آرزوهای شهید در شیشه عمر من که نسل سومی ام ته نشین شده و غربت بزک شده این شهر از جنس آن کهکشان های راه شیری نیست که بهارشان شکوفه های توحید بود و عیدشان خرسندی خدا......
دیروز پدری برای هزارمین بار شرم خود را گریه کرد، مردی پشت چراغ قرمز قلب های یخ زده، "سلطان قلب ها" را با آکاردئون خسته اش نواخت، همسایه ای برای درآکاردئونی آپارتمانش، یک قفل تاز خرید، کارمندی از رژه غصه ها و قسط ها سکته کرد، زنی با ابر اشک هایش شیشه ی خانه ی مردم را پاک کرد و تلویزیون گزارش اداره هواشناسی را برایمان خواند که: " مدتهاست یک جبهه هوای نفس، بالای سرمان خیمه زده !"...
ولی در کوچه ی پیامبران (ص) تا دلت بخواهد هوا بهاری است:
ایوب " سنبل صبر " می آورد... عیسی " سیب صلح " !
نوح " سالنامه عمرش " را سر سفره گذاشته... موسی " سینای سینه اش " را تحفه آورده... ابراهیم " سنگی از کعبه " به امانت گرفته...
داوود " ستاره ی مظلومش " را از چنگ صهیونیست ها به درآورده و...
محمد(ص) "سلام" که می کند، موج معطر محبتش، دل ها را به آسمان می برد.
... وپیامبران همه " هفت سین سلامشان " را به تو تقدیم می کنند.
ایمان ِ شکسته بسته ما هر چه که باشد هنوز هم به عصای اشک انتظار تو روی پا ایستاده... چه دانه ی لبخندی به کبوتر دل ما داده ای که "جّلدِ " بام جمعه های تو شده ایم!؟
گل همیشه بهار!
من دلم را محض تعاریف تقویم ها "نو " نمی کنم، من از خودت عیدی اجابت می خواهم.
امسال با "تور ِ" تنهایی، هزار بار در خوم سفر خواهم کرد: به شهر "توبه"... به آبادی "الهی العفو "... به دهکده ی" دعا " کوچ می کنم!
بغض هایم را به دست بادی می سپارم تا در انتشار فریاد هیچ آرزویی پیر نشود.
انتظار را مثل پیک شب عید خط به خط می نویسم... همراه تیر دعا می دوم و کوچه آرزوهایم جملگی به خیابان خاطرخواهی ختم می شود...
پس ای نوروز خدا !
آرزوهای مرا در پوشه "آمین" خودت به عرض پروردگار برسان:
" خدا کند سال جدید غذای شیطان، نماز قضای ما نباشد!
خدا کند جیب زندگی ما پر از نُقل اخلاص شود.
خدا کند که قافله های غفلت، ما را گمراه نکنند.
خدا کند خانه رضایت چهارده معصوم را گم نکنیم.
خدا کند این بهار نوروز " دیدار یار " باشد..."
اللهم عجل لولیک الفرج
آمین یا رب العالمین