گلستـان شهـدای باشگاه مهندسان ایران ...

میلیشیا

عضو جدید
کاربر ممتاز
آخرين وصيت

آخرين وصيت

و از مومنان مرداني هستند؛
كه به پيماني كه با خدا بسته بودند وفا كردند
بعضي بر سرپيمان خويش "جان باختند" و بعضي "چشم به راهند"
و هيچ پيمان خود دگرگون نكرده اند.

تصوير نوشتن آخرين وصاياي رزمنده مجروح
درآخرين لحظات حيات خويش در بين دوستان شهيدش ..


 

مسعود.م

متخصص والیبال باشگاه ورزشی
کاربر ممتاز




در اسکاتلند در مسابقه نظامی- ورزشی، بین تکاوران کوهستان ارتش های منتخب جهان با گروهش شرکت کرد و رتبه اول را گرفت. بعدها به خاطر نظم و پاکیزگی اش از طرف داور مسابقات برایش تقدیرنامه فرستادند. ظاهرا حسن همین طور که در کوه می رفت، آشغال های سر راهش را بر می داشته و در کوله پشتی اش می ریخته. سرگرد اسکاتلندی، همراهشان به او می گوید: «تو یک افسر ارشدی. چرا این کار را می کنی؟» حسن جواب می دهد: «من مرد کوهم. حیف است این طبیعت زیبا کثیف باشد.»


آن موقع که صدام خیلی شهرها را موشک باران می کرد، حسن نامه ای به او نوشت:

«اگر جناب صدام حسین ژنرال است و فنون نظامی را خوب می داند و نظریه پرداز جنگی است، پس به راحتی می تواند در دشت عباس با من و دوستان جنگ آورم ملاقات کند و با هر شیوه ای که می پسندد، بجنگد؛ نه این که با بمب افکن های اهدایی شوروی محله های مسکونی و بی دفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد.»
در جواب نامه حسن، صدام، ژنرال قادر عبدالحمید را با گروه ویژه اش به دشت عباس فرستاد تا عبدالحمید به حسن یک جنگ تخصصی را نشان بدهد. سال ها قبل در اسکاتلند، حسن، عبدالحمید و گروهش را در مسابقه کوهنوردی ارتش های منتخب جهان دیده بود. آن جا گروه او اول شد و عراقی ها هفتم شدند. حالا در میدان جنگ حقیقی، حسن دوباره مقابل ژنرال قادر عبدالحمید قرار گرفت و بعد از یک درگیری طولانی، لشکرش را شکست داد و خودش را اسیر کرد.



مزار فرمانده لشگر 23 نیرو مخصوص
شهید سرلشگر حسن آبشناسان



 
آخرین ویرایش:

nafis...

مدیر بازنشسته

دامادم می‏گوید شب‏ هایی که در خرمشهر مستقر بودیم،
یک شب نوبت سیدمحمد بود که دو ساعتی پاس دهد، علیرغم وضع جسمی نامناسب عازم محل نگهبانی شد، در همان حال فردی از بچه‏ های بسیجی با او همکلام می‏شود از او می‏پرسد جهان‏ آرا کیست؟
تو او را می‏شناسی و سیدمحمد جواب می‏دهد پاسداری است مثل تو، او می‏گوید نه جهان‏ آرا 45 روز است که با تعداد کمی نیرو جلوی دشمن را گرفته است
و سیدمحمد جواب می‏دهد گفتم که او هم یک پاسدار معمولی است،
فردای آن روز آن فرد برای گرفتن امضا برگه مرخصی‏ اش راهی اتاق فرماندهی می‏شود می‏بیند
که او همان پاسدار در حال پاس شب گذشته است.

""به روایت پدر شهید محمد جهان آرا""
.
.
.
.

:heart::gol:


 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
سرشماری . . .
---مامور سر شماری:: سلام علیکم.خوبی حاج خانم؟ تو خونه چند نفرید؟شناسنامه هاشونو بیار برا سرشماری.
--- پیرزن لای در را بیشتر باز می کند.سر و گردنش را بیرون می دهد و سر و ته کوچه را دید می زند.
---بعد با چشم پر از اشک میگه. این خونه رو بزار برا فردا سرشماری کن میشه؟
---مامور:: مادرآخه چه فرقی داره .فردا هم مثل امروز.فردا کم و زیاد می شید؟
--- مادر:: آره، شایدم شدیم.پسرم29 ساله رفته برنگشته. میگم شاید تا فردا بیاد بشیم 2 نفر..

شهدا را یاد کنید حتی با یک صلوات.
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز


شهید حیدری مرد متواضعی بود

و او به خیل شهیدان پیوست تا مصداق این جمله (شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصلشان عند ربهم یرزقونند. )امام رحمه الله علیه گردند
مداح اهل بیت که در دفاع از حرم عقلیه اهل بیت جان خدا رابه قربانگاه برد
دوستی گفت پایش را که از پوتین در اورد دیدم عفونت شدیدی کرده
گفتم اسماعیل بیا مداو کنیم
گفت تا پایت جراحت نکند
نمی توانی بفهمی رقیه(س) در این بیابان ها چه کشیده است
برای مراسمش من در شهرمان نبودم
پسرم گفت بابا فلانی شهید شده
گفتم مراسم مردانه را منزل ما بگیرند
و همینطور شد

وقتی مردم می امدندو از خوبیهای او می گفتند
پسرم زنگ زد بابا بیا ببین چه بزرگی را از دست داده ایم و خوب نمی شناختیمش
اری در کنار خانه تک تک ما ممکن است بزرگی باشد که خوب نشناسیمش
دوستی گفت هر گاه نماز پست سرش می ایستادی در اقامه میشنوی که میگوید:
اشهد ان فاطمه الزهراء بنت رسول الله عصمة الله الكبري و حجة الله علي الحجج
 

nafis...

مدیر بازنشسته
حاج حسین مجروح شیمیایی بود.
کمیسیون پزشکی تصویب کرد برادرمان برود خارج از کشور
حاجی مخفیانه با پزشک معالج خود تماس گرفت .
ازش خواست صادقانه در مورد بیماریش توضیح بدهد.
دکتر گفت: هیچ درمانی برای بیماریش وجود ندارد!
حاج حسین هم بلافاصله زنگ زد به مسئولین و گفت:
حاضر نیستم بیت المال رو صرف کاری کنین که نتیجه ندارد.

.
.
.
.
:gol:
کتاب حافظان بیت المال
خاطره ای از زندگانی شهید حاج حسین محمد یانی
 

شهید یوسف الهی

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
ای شهید، ای آنکه بر کرانه ی ازلی و ابدی وجود برنشسته ای!
دستی برآر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش...

"سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی"


 

Lamister-iran

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[h=1]
[/h]
[h=1]
راوی تعریف می کرد
سر مرز شلمچه بودیم .. قرار بود شهدای ما رو که در خاک عراق پیدا شده بودند مبادله کنند .
حین ورود شهدا به داخل خاک کشور..از همون مرز یک کاروان از ایران راهی کربلا بود..

عشق یعنی همین..

جانت را در راه حسین بدهی .. تا راه حسین برای شیعیان باز بماند.
قدر این راحت کربلا رفتن ها رو بدونیم ..
به یاد شهدای اسلام ..

صلوات_بر_محمد_وال_محمد 
[/h][h=1][/h]
 

nafis...

مدیر بازنشسته
مادر دانشمند شهید، مصطفی احمدی روشن
.
.
.
او که ام وهب قرن بیست و یکم شد و در برابر نعش جوان شهید خویش، دشمن را اینگونه تحقیر کرد:

"من همین مصطفی را میخواستم، نه مصطفای ترسو را! من علیرضای مصطفی را هم مثل مصطفی بزگ میکنم"

.
.
.
:gol:

برگرفته از کتاب "من مادر مصطفی"

 

شهید یوسف الهی

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز


((سردار شهید حاج جواد افراسیابی))

چهارمین شهید خانواده افراسیابی
است كه علمدار جبهه‌ها نام گرفت و از فرماندهان بزرگ جنگ و از نیروهای اطلاعات و عملیات جبهه و یكی از تشكیل دهندگان گروه چریكی اندرزگو بود،این گروه اوایل جنگ با انجام ۲۵ عملیات چریكی تاعمق ۲۵ تا ۳۰ كیلومتري خاك عراق پیشروی كردند.این شهید والامقام در یك مرحله و در عملیات تنگه حاجیان روی مین می‌رود و پایش از زیر زانو قطع می‌شود؛ وی پس از بهبودی به مكه می‌رود و با وجود مجروحیت و معلولیت در ناحیه پا آنقدر به كاروانیان خود كمك می‌كند كه پای مجروحش دچار خونریزی مي‌شود. عجیب‌تر اینكه هیچ یك از اهالی كاروان متوجه این جراحت و معلولی نمی‌شود؛ شهید جواد افراسیابی بعد از بازگشت از مكه به شهادت می‌رسد كه به گفته بسیاری از دوستان و همرزمانش یكی از مقبول‌ترین شهادت‌ها نصیب وی شد.همچنين شهید جواد افراسیابی در عملیات والفجر يكدر سال ۱۳۶۲ از ناحیه دست مجروح شده بود، و گلوله تفنگ دوشكا طوری به دست او اصابت می‌كندكه دستش به طور كامل از كار می‌افتد و او با وجود یك دست از كار افتاده و یك پای قطع شده،در عملیات والفجر ۴ در منطقه عملیاتی كانیمانگا و شهر پنجوین به عنوان یك نیروی پیشرو در مقابل بسیجیان حركت می‌كند و‌ در قله ۱۹۰۴ كانیمانگا شهید می‌شود. پیكر مطهرش بعد از ۱۷ سال به خانواده بازگشت و در قطعه ۲۶ بهشت‌زهرا(س) تهران در كنار مزار شهید چمران به خاك سپرده شد.





 

شهید یوسف الهی

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز




خیلی سخت است که انسان بخواهد در مورد کسی اینطور با قطعیت صحبت کند مگر اینکه مدت زیادی را با او زندگی کرده باشد
بنده حدود سی سال با حسن بودم و حتی یکبار ندیدم او برای نمازش وضو بگیرد چون دائم الوضو بود و می گفت :
نباید بدون وضو بر روی زمین خدا راه رفت
می گفت زمین جای جمع کردن ثواب است









 

nafis...

مدیر بازنشسته
با صدای اذان از سر سفره بلند شد.
گفتیم غذات سرد میشه!
گفت: نه! میرم نماز و گرنه غذای روحم سرد میشه!

.
.
.
:gol:
خاطره ای از زندگی مهندس شهید محمود شهبازی
جانشین لشکر 27 محمد رسوا لله و فرمانده سپاه همدان




نزدیک عملیات آقا مهدی رو دیدم
میدونستم دخترش تازه به دنیا اومده
دیدم سر یه پاکت از جیبش زده بیرون
وقتی پرسیدم این چیه؟! گفت عکس دخترمه!
خواستم عکس دخترش رو ببینم که گفت خودش هم هنوز ندیده
پرسیدم: چرا عکس دخترت رو نگاه نمیکنی؟
گفت الان موقع عملیاته، میترسم مهر پدر و فرزندی کار دستم بده!!
باشه بعد از عملیات...

.
.
.
:gol:
خاطره ای از زندگی سردار شهید مهدی زین الدین

 

شهید یوسف الهی

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز

فراز هایی از وصیت نامه

سردار رشید اسلام ، حاج عبدالحسین برونسی

من با چشم باز این راه را پیمودم و ثابت قدم مانده ام امیدوارم این قدم هایی که در راه خدا برداشته ام خداوند آنها را قبول درگاه خودش قرار بدهد و ما را از آتش جهنم نجات دهد .





 
بالا