گفتگو و آشنایی با دیگر اعضای تالار پزشکی

Coraline

مدیر تالار پزشکی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
خاصم ، مث ِ رد پا !
 

alone.eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام خانوم دکتر
سلام اقای دکتر
اجازه هست تهنای باشگاه یه چنتا کلمه موچولو اینجا بنویسه:redface:
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می روان کن ساقیا، کین دم روان خواهیم کرد
بهر یک جرعه میت این دم روان خواهیم کر
د

در صومعه نگنجد رند شرابخانه
ساقی، بده مغی را، درد می مغانه

ره ده قلندری را، در بزم دردنوشان
بنما مقامری را، راه قمارخانه


تا بشکند چو توبه، هر بت که می‌پرستید
تا جان نهد چو جرعه، شکرانه در میانه

بیرون شود، چو عنقا، از خانه سوی صحرا
پرواز گیرد از خود، بگذارد آشیانه


فارغ شود ز هستی وز خویشتن پرستی
بر هم زند ز مستی نیک و بد زمانه

در خلوتی چنین خوش چه خوش بود صبوحی!
با محرمی موافق، با همدمی یگانه


آورده روی در روی با شاهدی شکر لب
در کف می صبوحی، در سر می شبانه

ساقی شراب داده هر لحظه از دگر جام
مطرب سرود گفته هر دم دگر ترانه


باده حدیث جانان، باقی همه حکایت
نغمه خروش مستان دیگر همه فسانه

نظاره روی ساقی، نظارگی عراقی
خم خانه عشق باقی، باقی همه بهانه
 

alone.eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
نميري شما....:biggrin:
بخدا اعصابموآروم كردين...:w38::w38::w38:

واقعا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یعنی الان هیچ خطری منو تهدید نمیکنه خیالم راحت باشه؟از لاکم بیام بیرون؟زامبی ها رفتن؟
خوشحالم که تونستم کمکی کرده باشم
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در صومعه نگنجد رند شرابخانه
ساقی، بده مغی را، درد می مغانه

ره ده قلندری را، در بزم دردنوشان
بنما مقامری را، راه قمارخانه


تا بشکند چو توبه، هر بت که می‌پرستید
تا جان نهد چو جرعه، شکرانه در میانه

بیرون شود، چو عنقا، از خانه سوی صحرا
پرواز گیرد از خود، بگذارد آشیانه


فارغ شود ز هستی وز خویشتن پرستی
بر هم زند ز مستی نیک و بد زمانه

در خلوتی چنین خوش چه خوش بود صبوحی!
با محرمی موافق، با همدمی یگانه


آورده روی در روی با شاهدی شکر لب
در کف می صبوحی، در سر می شبانه

ساقی شراب داده هر لحظه از دگر جام
مطرب سرود گفته هر دم دگر ترانه


باده حدیث جانان، باقی همه حکایت
نغمه خروش مستان دیگر همه فسانه

نظاره روی ساقی، نظارگی عراقی
خم خانه عشق باقی، باقی همه بهانه

همی گردم به گرد هر سرایی
نمی‌یابم نشان دوست جایی

وگر یابم دمی بوی وصالش
نیابم نیز آن دم را بقایی


وگر یک دم به وصلش خوش برآرم
گمارد در نفس بر من بلایی

وگر از عشق جانم بر لب آید
نگوید: چون شد آخر مبتلایی؟


چنان تنگ آمدم از غم که در وی
نیابی خوشدلی را جایگایی

عجب زین محنت و رنج فراوان
که چون می‌باشد اندر تنگنایی؟


ازین دریای بی‌پایان خون خوار
برون شد کی توان بی‌آشنایی؟

مشامم تا ازو بویی نیابد
نیابد جان بیمارم شفایی

مرا یاری است، گر خونم بریزد
نیارم خواست از وی خون بهایی


غمش گوید مرا: جان در میان نه
ازین خوشتر شنیدی ماجرایی؟
 

alone.eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
در صومعه نگنجد رند شرابخانه
ساقی، بده مغی را، درد می مغانه

ره ده قلندری را، در بزم دردنوشان
بنما مقامری را، راه قمارخانه


تا بشکند چو توبه، هر بت که می‌پرستید
تا جان نهد چو جرعه، شکرانه در میانه

بیرون شود، چو عنقا، از خانه سوی صحرا
پرواز گیرد از خود، بگذارد آشیانه


فارغ شود ز هستی وز خویشتن پرستی
بر هم زند ز مستی نیک و بد زمانه

در خلوتی چنین خوش چه خوش بود صبوحی!
با محرمی موافق، با همدمی یگانه


آورده روی در روی با شاهدی شکر لب
در کف می صبوحی، در سر می شبانه

ساقی شراب داده هر لحظه از دگر جام
مطرب سرود گفته هر دم دگر ترانه


باده حدیث جانان، باقی همه حکایت
نغمه خروش مستان دیگر همه فسانه

نظاره روی ساقی، نظارگی عراقی
خم خانه عشق باقی، باقی همه بهانه

خب جواب بده دیگه با خودت مشاعره میکنی دوستم:redface:
 

Similar threads

بالا