گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی فقط بوی یک عطر
شنیدن صداش
خوندن اخرین smsش
یک تشابه اسم ،
برای چند لحظه !
باعث میشه دقیقاً احساس کنی ….
که قلبت داره از تو سینه ات کنده میشه … !


 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه تلخ است:
علاقه ای که عادت شود،
عادتی که باور شود،
باوری که خاطره شود،
و خاطره ای که درد شود...

 

سارا..

عضو جدید
می پسندم زمستان را که معافم میکند از پنهان کردن دردی که در صدایم پی پیچد و اشکی که در نگاهم می چرخد و به همه می گویم سرما خورده ام.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هیچی

مثل یک عطر اشنا

عمق فاجعه رو

نمی کوبه تو مغزت


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کی دست از سرم بر می داری؟

می پرسم که بدانم

کی می میرم...!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
شاید در تنهایی ادمها بشود
خیلی از اتفاقات یافت
مثل نوشتن یه شعر
نواختن گیار
نوشتن موسیقی زیبا
اما وقتی تنهایت را با کسی که لیاقتت را ندارد
پر کردی
وقتی رفت
نه میتوانی بنویسی و نه میتوانی بنوازی
تنها به دیوار خیره میشوی به روزهایی که خودت بودی
تنها میشوی یک ادم دیگر
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

مــــی گــُــویـَـنــد ســـــآدِه ام،،
مـــی گـُــویــَـنـــد تــُــو مَــــرا بآ
یــِک جُمـــــلـــﮧ ..... یـِــک لَبـــــخـنـــد،،،
بـِـــﮧ بــازی میـــــگیــــری ... ... ...
مــــــی گـُــــوینــــد تـَــرفنــد هـــآیت، شِـــیطنـــتهــــآیت

و دروغ هآیـــت را نمــــی فَهمَــــم ... !!
مــــــی گویند ســــآده ام
اما تــــُـوایــن را باوَر نَکـُـن
مـــَـــــن فـــــقــــــط دوســـتـــَــت دارم،
هَمیـــــــــن!!!!
و آنــــها این را نِمـــــــی فـَـــهمنــــد...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی مفهوم دوست داشتن انقدر پیچیده میشود
که گاهی دلم میخواهد ورقه دوست داشتنم را سفید تحویل خدا بدهم و بگویم صفر را بده خدا
من اصلا نمیتونم جواب بدم
 

جولي

عضو جدید
کاربر ممتاز

نبض تنهایی من​
همین که هنوز نفسی هست تا توان دعا کردنم باشد​
تا قدردان تمام داده ها و نداده ها یش باشم​
و لحظه های تلخ و شیرینم را پاس بدارم​
و بیاد بیاورم آنهایی را که در قلب من جای دارند​
و احساس کنم که مثل همیشه در آسمان ها کسی نگاهش به من هم هست​
و صدایم را میشنود​
و همین که میدانم کسی هست که وارث بهترین آرزوهای من است​
کافیست تا زندگی برایم معنی شود...​
 

جولي

عضو جدید
کاربر ممتاز


پرده ی خاطرات را تكانی داد

و از پیله ی تنهایی بیرون خزید

می شود نگاه كرد و به شمار انگشتان


دست نفس كشید بی درد ، بی بغض ، بی شك ....



اینجا می شود خانه كرد


آذین بست و خوش پوشید

سیب سرخ آورد و كمی اشتیاق !



می شود گوش داد و صدای گام های مسافر را شنید .


در بگشا !


اینجا می شود میزبان شد عابران پر امید را ....
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
تموم لذت کنسرت به این که یکی دعوتت کنه مثل لذت خوندن کتابی که از یک نفر کش رفتی نه این که خودت تنها بری و خودت در مورد اهنگ ها نظر بدی....!!
امسال بیشتر کادوهای تولدم دعوتی بود (دعوت به رستوران-دعوت به کنسرت...)اما.....
یکی می پرسد اندوه دلت چیست
سبب ساز سکوت مبهمت کیست
برایش صادقانه می نویسم برای انکه باید باشد ونیست
حالا تصور کن یه نفر کنسرت دعوتت کنه به همه دنیا بگی که دعوت شدی اماده بشی برای رفتن ووقتی رسیدی مسوول هماهنگی بگه کنسل شد!!!!!!به همین راحتی به همین خوشمزگی !!اونجاست که ادم نمی دونه بخنده یا فریاد بزنه....
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

قبل از این که بخواهی در مورد من و زندگی من قضاوت کنی
کفشهای من را بپوش و در راه من قدم بزن،
از خیابانها، کوهها و دشت هایی گذر کن که من کردم،
اشکهایی را بریز که من ریختم
دردها و خوشیهای من را تجربه کن
سالهایی را بگذران که من گذراندم
روی سنگهایی بلغز که من لغزیدم
دوباره و دوباره برپاخیز و مجدداً در همان راه سخت قدم بزن
همانطور که من انجام دادم ...
بعد ، آن زمان می توانی در مورد من قضاوت کنی

__________________
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
راه میروم
و شهر
زیر پاهایم تمام میشود!
تو…

هیچ کجا نیستی…



 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
سکوت میکنم
به لحظات رفته
به لحظات باقی مانده
اخر نمیدانم
چه کنم
نمیدانم میتوانم
بایستم در برابر ناملایمات روزگار
ان هم به تنهایی
اما نه میتوانم تنها در
برابر انها که مرا دوست دارند
سکوت کنم
میگذارم خیال کنند مغرورم
اما تنها روز رفتن همیشگیم
که برسد
نمیخواهم دلی در گرو دلم باشد
تا بماند در عمق احساس تنهایی
 

Hosse!N_206

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تنهایی همیشگیست
در کنارم ننشینید
که شاید محکوم به تنهایی شوید
 

daneh jou

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی اوقات دوس داری خواب باشی ... همان موقع که نمیدانی چکار کنی ... همان موقع که نه دوس داری زنده باشی و نه دوس داری بمیری ... چقد خوب میشود که با تلنگری بیدار شوی و ببینی تمام این نداستنها فقط خواب بود.......
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیگر دستم به نقاشی نمی رود..
به شعر میرود..به خیال می رود...
و حافظ چه میدانی که با دل من چه می کند...
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]ســاده لبـاس بپــوش![/FONT][FONT=&quot].
[/FONT]

[FONT=&quot] ســاده راه بــرو!
[/FONT]
[FONT=&quot].
[/FONT]

[FONT=&quot]امــا در بـرخـورد بـا دیـگـران سـاده نبـاش!!
[/FONT]
[FONT=&quot].
[/FONT]

[FONT=&quot]زیـرا [/FONT][FONT=&quot]سـادگـی ات[/FONT][FONT=&quot] را نشـانه میگیـرنـد!
[/FONT]
.

[FONT=&quot]برای درهـم شـکستـن [/FONT][FONT=&quot]غـرورت!!![/FONT].
[FONT=&quot][/FONT][FONT=&quot][/FONT]

[FONT=&quot]" [/FONT][FONT=&quot]حسیـن پـنـاهـی [/FONT]"
 

daneh jou

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیروزها زیبا بود ... اینروزها تلخ .... امیدوارم این روند ادامه نداشته باشد چون تلخ تر از تلخی زهر است....
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
بازو به دور گردنم از مهر حلقه کن
بر آسمان بپاش شراب نگاه را
بگذار از دریچه ی چشم تو بنگرم
لبخند ماه را
 

samiyaran

عضو جدید
پچ پچ ها علامت پارانویا نیست...

علامت آن است که من می شنوم در پس سرم چه ها می گویند...

برای همین است که همدمم خودم شدم و آیینه و سکوت...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تنهایی تلخ نیست
زیباست
گاهی در تنهایی میتوانی درک کنی
معنایی سخنها را
یا اینکه بفهمی چه کسانی دوستت دارند
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چه تلخ است در میان جمعی تنها ماندن
چه درد آور است زمانی که مجبور باشی خودت نباشی
نقابی به چهره بزنی که میخندد
و خود در پس آن نقاب هوای چشمانت بارانی باشد
در پشت واژه ها خود را از خود پنهان کنی
و بشوی انسانی که نیستی
چون چاره ای جز این نداری
سکوت کنی و در میان سکوتت فریاد بزنی
که آی مردم من هستم
ولی هیچکس صدای این سکوت را نشنود
همه میگویند سکوت نشانه ی رضاست
ولی من میگویم برخی اوقات سکوت نشانه ی فریاد است
سکوتی که اگر از حنجره ات برآید
میشود تحقیر
میشود ملامت
میشود...
ولی من اینک این سکوت را فریاد میزنم
که آی مردم من هستم
هرچند در برابر دیدگان شما
پستم،حقیرم،ناچیزم
ولی هستم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
*یاد بگیرم:با جبرتولد آغاز شدم و با جبر مردن پایان می گیرم.

*یاد بگیرم:با اختیار این فاصله را پر کنم.

*یاد بگیرم:که قانون جبر را نشکنم.قانون اختیار را،شجاع و قوی زندگی کنم که

چشم را به همه خوبی ها و بدی ها بگشایم که عاشقانه ترین،والاترین،زشت ترین و

خشن ترین کلام بشری را بشنوم.که بدانم،بدانم و باز هم بدانم.

که اشک بریزم،بغض کنم،درهم شوم اما چشم نبندم.

*یاد بگیرم:که نمی توان به قلب بگویم نزن اما باید بگویم چگونه بزن

*یاد بگیرم:فقط به آدم های درخشان خیره نشوم وحتی در چشمان ناتوان ترین

انسانها دنبال زیبایی بگردم.

*یاد بگیرم:بزرگی آنهایی که عمرشان صرف آدم های فراموش شده می شود و در

کارنامه شان،هیچ نابغه و دانشمندی نیست.

*یاد بگیرم:در هر کودکی دنبال رد پای کسی باشم که دنیا را قدمی به سمت نیکی می برد.

*یاد بگیرم:برای عشق ورزیدن منتظر نشوم تا گرفتاریهای هر روزه پایان یابد،که در

ضرباهنگ چالاک رگهایم نت های غم ها،شادی ها،امید هاو نا امیدی ها را

بشنوم و در سمفونی پر شکوه یک قلب دریایی اجرای همه حس ها را شاهد باشم.

*یاد بگیرم:که خطر نا شناخته را بپذیرم و از تلاش تن نزنم.

*یاد بگیرم:در کشاکش سختی ها،قوی و امیدوار باشم.

*و یاد بگیرم:مسئولانه تلاش کنم و مؤمنانه رها کنم که برای قدردانی داشته ها

منتظر از دست دادن ها نشوم.

برای سپاسگذاری،چشم به راه اتفاقی عجیب نباشم و دعا کردن را تا زمان استیصال

به تأخیر نیاندازم.

*و یاد بگیرم
(یک موجود خوب خدا باشم.))
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا