گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
بدترين دست، دستی‌ست كه حكمش خشت است؛ آجر و ساخت‌وساز.
نفرت‌انگيز است كه آن‌قدر ارزش پيدا می‌كند كه می‌توان آس ِ دل حريف را با دوی خشت بُريد
و آن‌وقت بازی را تا آخر به‌دست گرفت و برنده‌ی اين دست و حاكم دست بعد شد.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن

به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن

بزار بهت گفته باشم که ماجرای ما و عشق

تقصیر چشمای تو بود ‌‌‌، وگرنه ما کجا و عشق ؟

تا اینکه پیدا شدی و گفتی ازاین چشمای خیس

تو دفتر ترانه هات یه قطره بارون بنویس

عشقمو دست کم نگیر درسته مجنون نمیشم

وقتی که گریه می کنی حریف بارون نمیشم

رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
نیایی


بهار نمی‌آید


پرستوها بی‌کار می‌شوند


درخت‌ها، غمْ باد.


حالا من هیچ؛


چه گناهی کرده‌اَند این بی‌چاره‌ها؟!
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
می رم اما پشیمون نیستم
تنهام اما مایوس نیستم
خسته ام اما ناتوان نیستم

مشتاق تازگی ها و کنجکاو فردا
می روم
تنها و امیدوار
غمگین و استوار
 

Eagle Golden

عضو جدید
کاربر ممتاز


بے تو ، مهتاب شبے باز از آن کوچہ گذشتم
همہ تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانہ کہ بودم !


در نهانخانہ جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید


یادم آید که شبے با هم از آن کوچہ گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواستہ گشتیم


ساعتے بر لب آن جوی نشستیم
تو همہ راز جهان ریختہ در چشم سیاهت
من همہ محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشہ ماه فرو ریختہ در آب
شاخہ ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همہ دل داده به آواز شباهنگ


یادم آید : تو بمن گفتی :
ازین عشق حذر کن !
لحظہ اے چند بر این آب نظر کن
آب ، آئینہ عشق گذران است
تو کہ امروز نگاهت بہ نگاهے نگران است
باش فردا ، کہ دلت با دگران است
تا فراموش کنے ، چندے ازین شهر سفر کن !


با تو گفتنم :
حذر از عشق ؟
ندانم
سفر از پیش تو ؟
هرگز نتوانم
روز اول که دل من بہ تمناے تو پَر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو بمن سنگ زدے ، من نہ رمیدم ، نہ گسستم
باز گفتم که : تو صیادے و من آهوے دشتم
تا بہ دام تو درافتم ، همہ جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم … !


اشکے از شاخہ فرو ریخت
مرغ شب نالہ تلخے زد و بگریخت !
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید


یادم آید کہ دگر از تو جوابے نشنیدم
پاے در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم


رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهاے دگر هم
نہ گرفتے دگر از عاشق آزده خبر هم
نہ کنے دیگر از آن کوچہ گذر هم !
بے تو ، اما بہ چہ حالے من از آن کوچہ گذشتم

 

Eagle Golden

عضو جدید
کاربر ممتاز
من گم شده ام به من کمی من بدهید

یک شب به شکایت دلـم تــن بدهید

جـاری تر از اینم که بمانم یک جـا

بایـد بـــــروم مجــــال رفتـن بدهید
 

Eagle Golden

عضو جدید
کاربر ممتاز
میزی برای کار​
کاری برای تخت​
تختی برای خواب​
خوابی برای جان​
جانی برای مرگ​
مرگی برای یاد​
یادی برای سنگ​
این بود زندگی؟؟؟​
 

Eagle Golden

عضو جدید
کاربر ممتاز

خدایا خدایا
خدایا
گوش میدهی؟
کودکان گلفروش را میبینی؟مردمان خانه به دوش را میبینی؟

دختران تن فروش...مادران سیاه پوش...کاسبان دین فروش...محراب های فرش پوش...پدران کلیه فروش...زبان های عشق فروش...انسان های آدم فروش...همه رامیبینی؟؟؟
میخواهم یک تکه آسمان کلنگی بخرم.دیگر زمین ات بوی زندگی نمیدهد...






 

الهام3

عضو جدید
اشک من ! خودتو نگه دار ،
نیا پایین منو رسوا می کنی
آخه غم تو میون جمعی ،
چرا تنها ، منو پیدا می کنی

می شکنی منو با نگاهت ، پیش مردم ،
آخه ای چشم سیاه
خون قلب منو هر شب ، جای باده ،
توی مینا می کنی
خون قلب منو هر شب ، جای باده ،
توی مینا می کنی


می ریزه رو بالش من ،
هر شب این اشکای لرزون
بی تو من غمگین و تنها ،
من پریشون ، دل پریشون

مستی ام رو تا سحر ،
پیمونه ام می بینه و بس
غنچه های اشکمو ،
دست غمت می چینه و بس


اشک من ! خودتو نگه دار ،
نیا پایین منو رسوا می کنی
آخه غم تو میون جمعی ،
چرا تنها منو پیدا می کنی

می شکنی منو با نگاهت ، پیش مردم ،
آخه ای چشم سیاه
خون قلب منو هر شب ، جای باده ،
توی مینا می کنی
خون قلب منو هر شب ، جای باده ،
توی مینا می کنی


می ریزه رو بالش من ،
هر شب این اشکای لرزون
بی تو من غمگین و تنها ،
من پریشون ، دل پریشون

مستی ام رو تا سحر ،
پیمونه ام می بینه و بس
غنچه های اشکمو ،
دست غمت می چینه و بس
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دو ستاره از دور كه به تو مي نگرند

و تو در باور آنها زنده مي نشانم اشكي از ديده

دو ستاره پر خون دو ستاره گريان آسمان دلشان تاريك است

و در اين پهنه وسعت يك ستاره هم نروييد دگر

مي فشارم چشمانم را برهم

تا ببينم شايد خواب ديدار تورا خواب سبزي ديدار تورا

و در اوهام تو را مي بينم

اين منم باغچه كوچك تو
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
عاشــ ـــــ ــــق آن نیست که طلـــ ـــ ـــب یـــ ـــ ـــار کند

عاشــ ــــ ـــق آن است که " دل " را حـــ ـــ ـــرم یـــ ـــ ــار کند . . .



 

mehravehoath

عضو جدید
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]همیشه به من میگن مثل بچه ی آدم رفتار كن...... من نمیدونم مثل هابیل باشم یا قابیل!؟[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
قدم زدن در پیاده رو

جای خالی ِ تو را به رُخـــم می کشد !

برای همین همیشه دوست داشتم

روی جدول ها راه بروم ..

 

apadana13

عضو جدید
کاربر ممتاز
خاتون...

کدوم شاعر، کدوم عاشق، کدوم مرد
تورو دید و به یاد من نیفتاد

به یاد هق هق بی وقفه ی من
توی آغوش معصومانه ی باد

تو اسم ات معنی ایثار آبه
برای خاک داغ خستگی ها

تو معنای پناه آخرینی
واسه این زخمی دلبستگی ها

نجیب و با شکوه و حیرت آور
تو خاتون تمام قصه هایی

تو بانوی ترانه هامی، اما
مثل شکستن من بی صدایی

تو باور می کنی اندوه ماه رو
تو می فهمی سکوت بیشه ها رو

هجوم تند رگبار تگرگی
که می شناسی غرور شیشه ها رو

تو معصومی مثل تنهایی من
شریک غصه های شبنم ونور

تو تنهایی مثل معصومی من
رفیق قله های پاک و مغرور

ببین، من آخرین برگ درخت ام
درخت زخمی از تیغ زمستون

منو راحت کن از تنهایی من
منو پاکیزه کن با غسل بارون

تو تنها حادثه، تنها امیدی
برای قلب من، این قلب مسموم

ردای روشن آمرزشی تو
برای این تن محکوم محکوم

نجیب و با شکوه و حیرت آور
تو خاتون تمام قصه هایی

تو بانوی ترانه هامی، اما
مثل شکستن من بی صدایی


ایرج جنتی عطایی - دفتر شعر زمزمه های یک شب سی ساله
 

M@HYA-J00N

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق يعنی اشک حسرت ريختن


نمی دانم چه می خواهم خدايا ، به دنبال چه می گردم شب و روز

چه می جويد نگاه خسته من ، چرا افسرده است اين قلب پرسوز

ز جمع آشنايان می گريزم ، به كنجی می خزم آرام و خاموش

نگاهم غوطه ور در تيرگيها ، به بيمار دل خود می دهم گوش

گريزانم از اين مردم كه با من، به ظاهر همدم و يكرنگ هستند

ولی در باطن از فرط حقارت ، به دامانم دو صد پيرايه بستند

از اين مردم كه تا شعرم شنيدند ، برويم چون گلی خوشبو شكفتند

ولی آن دم كه در خلوت نشستند ، مرا ديوانه ای بدنام گفتند

دل من ای دل ديوانه من ، كه می سوزی از اين بيگانگی ها

مكن ديگر ز دست غير فرياد ، خدا را بس كن اين ديوانگی ها

از فروغ فرخ زاد
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
دیشب دلم یهو کودتا کرد


تو را می خواست ...


دوره ی دموکراسی گذشته ! سرکوبش کردم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بمون
کاشکی تورو، سرنوشت ازم نگیره
می ترسه دلم، بعد رفتنت بمیره
اگه خاطره هام یادم می یارن تو رو
لااقل از تو خاطره هام نرو
کی مثل من واسه تو
قلب شکسته اش می زنه
آخه کی واسه تو مثل منه؟
بمون دل من فقط به بودنت خوشه
من و فکر رفتنت می کشه
لحظه هام تباهه بی تو
زندگیم سیاهه بی تو، نمی تونم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دفتری بود که گاهی من و تو

می نوشتیم در آن

از غم و شادی و رویاهامان

از گلایه هایی که ز دنیا داشتیم

من نوشتم از تو:

که اگر با تو قرارم باشد

تا ابد خواب به چشم من بی خواب نخواهد آمد

که اگر دل به دلم بسپاری

و اگر همسفر من گردی

من تو را خواهم برد تا فراسوی خیال

تا بدانجا که تو باشی و من و عشق و خدا!!!

تو نوشتی از من:

من که تنها بودم با تو شاعر گشتم

با تو گریه کردم

با تو خندیدم و رفتم تا عشق

نازنیم ای یار

من نوشتم هر بار

با تو خوشبخترین انسانم…
 

الهام3

عضو جدید
جسارت می خواهد . . .

نزدیک شدن به دورتــــــــــــــــــرین افکار زنی . . .

که روزهـــــــــــــا . . .
...
" مردانه " با زندگی می جنگد . . .

اما شب هـــــــــــــــا . . . !

اما شب ها بالشش ازهق هق های " زنانه " خیس است ! ! !

آری !

جســــــــــــــــارت می خواهد ! !​
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به خدا دست خودم نیست اگرمی رنجم
یا اگر شادی زیبای تو را
به غم غربت چشمان خودم می بندم...........!
چه قدر با همه عاشقیم محزونم !
وبه یاد همه خاطره های گل سرخ
مثل یک شبنم افتاده به غم مغمومم.!
بی دلیل ازقفس کهنه شب می ترسم
بی دلیل از همه تیرگی تلخ غروب
و چراغی که تورا از شب متروک دلم دور کند
...........می ترسم!
 

K.K.J

عضو جدید
گاهي دلم از هر چه آدمي است مي گيرد...
گاهي دلم دو کلمه حرف مهربانانه مي خواهد...
نه به شکل دوستت دارم، ويا بي تو مي ميرم...
ساده، مثل دلتنگ نباش... فردا روز ديگريست!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چرا حس می کنم هستی کنارم
چرا این رفتنو باور ندارم
چرا گم میکنم روز و شبامو
چرا حس میکنم داری هوامو
چرا هستی میون خواب و رویام
چرا پر می شی تو هرم نفسهام
دارم نفس نفس نبودنت رو کم میارم
می خوای بری تو رو به این ترانه می سپارم
ولی نرو،
بمون

آخه ترانه هام همش بهونتو می گیرن
اگه بری همه کهنه می شن بی تو می میرن
اگه بری چشامو پشت جاده جا می زارم
اگه بری خود بارون می شم برات می بارم
دارم نفس نفس نبودنت رو کم میارم
می خوای بری تو رو به این ترانه می سپارم
ولی نرو،
نرو بمون
نرو خیال نکن بدون تو دووم میارم
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
هیچ انتظاری از کسی ندارم!

*
و این نشان دهنده ی قدرت من نیست !
*
مسئله، خستگی از اعتمادهای شکسته است
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
هرگز ، هرگز عشقم را به باد ندادم

هرگز حس غريب با تو نفس كشيدن را بر ديوار تنهاي اتاقم قاب نكردم

من عاشق بودم اين يك حقيقت بود

حقيقت هميشه مصلوب است

من عاشق بودم

اين يك راز بود
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا