باز هم سرم گیج می رود...
دستانم می لرزد...
و دلم چه بی تابانه می تپد...!
گمان می کنم...
باز تو داری...
می آیی..
آه.. آمدنت خوش ولی روانی از من باقی نیست در بیابان تنهایی
خسته ام از گشتن و نیافتنتباز يقه ام را چسبيده اي!
که برايم شعر بگو، معشوقه…
شعر تويي اين نوشته ها بهانه اند
![]()
دور نرو
بیا کنار دلم
من غیر از این ها که می نویسم
نوازش هم بلدم..
![]()
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
پس از آن غروب رفتن اولین طلوع من باش(من از خلوت و تنهایی میترسم) | ادبیات | 122 | |
![]() |
کوچه های تنهایی | ادبیات | 6180 | |
![]() |
((**++ تشکر از تنهایی کاربری که شایسته تشکر است ++**)) | ادبیات | 52 |