گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای خیانت ،

هــــزار راه هــســــت اما هـیــچ کــــدام

به انـــدازه تــــظـــاهـــر

به دوست داشتن کــثـیــف نـیـســـت ...
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دارم سعی می کنم همرنگ جماعت شوم،

آهای جماعت...

میشود کمکم کنید؟؟؟؟؟؟

شما دقیقا چه رنگی هستید؟!

 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به نسل های بعد بگویید ...

که نسل ما نه سر پیاز بود نه ته پیاز ...

نسل ما خود پیاز بود ...

که هر که ما رو دید گریه کرد

 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این روزهــــایم به تظاهر می گذرد...

تظاهر به بی تفاوتی،

تظاهر به بی خیـــــالی،

به شادی،

به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست...

اما . . .

چه سخت می کاهد از جانم این "
نمایش"
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه بی امان می باری آسمان
چه رنگت پریده است
این سیاهی از بهرِ چیست ؟
اما چه خوب کــه می باری
ببار آسمان ببار..
حالِ ما را..
نه قرص هایِ رنگ به رنگ
نه به قولِ خیلی ها
شرابِ نابی که هیچ گاه دست به خوردنش نبردم
نه سیگاری که هیچ وقت خودم را مهمانش نکردم
و نه هیچ چیزِ دیگر آرام نمی کند..
همین قطره هایِ جادویی
که گویا خدا با ما اشک می بارد..
همین کافیست
ببار آسمان
اینجا کسی هست که عجیب
آشفته است..
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هی روزگار لعنتی
نه نترس
دیگر عاشق نمی شوم
دیگر حوصله غزل سرودن ندارم
دیگر بی بهانه باران نمی بارم
دیگر طعم آغوشت را نمی خواهم
من نبودنت را با یک سرنگ
در رگهایم جاری می کنم
دوریت را هر شب
پیک به پیک سر می کشم
هق هق دلم را
زیر آتش سیگار پنهان می کنم
نبودنت در من جاریست ...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هی روزگار لعنتی
نه نترس
دیگر عاشق نمی شوم
دیگر حوصله غزل سرودن ندارم
دیگر بی بهانه باران نمی بارم
دیگر طعم آغوشت را نمی خواهم
من نبودنت را با یک سرنگ
در رگهایم جاری می کنم
دوریت را هر شب
پیک به پیک سر می کشم
هق هق دلم را
زیر آتش سیگار پنهان می کنم
نبودنت در من جاریست ...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می خندم...

ساده می گیرم...
ساده می گذرم...
بلند می خندم و با هر سازی میرقصم ...
نه اینکه دل خوشم!
نه اینکه شادم و از هفت دولت آزاد!
مدتی طولانی شکســــتم، زمین خوردم،
سخــــتی دیدم، گــــریه کردم و حالا ...
برای " زنده ماندن" خودم را به "کوچه ی علی چپ" زده ام ...!
روحم بزرگ نیــــست! دردم عمیــق است ...
می خندم که جای زخــم ها را نبینی!
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
انگاه که نامت را صدا میزنم
صدایم را نمیشنوی
انگاه که ارام در گوش باد نجوا میکنم دوستت دارم نمیشنوی
انقدر تنها هستم که
کسی نمیفهمد حالم را جز خدا
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
شانه ام را تکیه گاه گریه هایت می کنم

اما از یاد نبر بی باران در این

روزهای دوری و درد

هیچ شانه ای تکیه گاه رگبار

گریه های من نبود

هیچ شانه ای

 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیگر برای تنهایی هایم دنبال دلیل نمیگردم..
آخه خدا با اون بزرگیش تنهاس..
ولی همیشه به فکر خوشی بنده هاشه..
منم تنها میمونم تا تو با اون خوش باشی…
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مُراقــب بــآش
به چه کسـی اِعتــمـــآد میکنی،
“شیـــــــطان” هَـــــم یه زَمــــــآنـی “فرشتـــــــــــه” بــود

 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یه روز خوب میادکه...........
گوشه ی عکسم یه خط مشکی میکشن منم توعکس بهتون لبخندمیزنم
شایدلبخندم اشکتون رودربیاره شایدم بگین آخیش شرش کم شد
امابدونید اون روز رویای منه من اون روز واقعا ازته دل خوشحالم
به سلامتی اون روز.......................
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
✘دیگر از این شهر…
✘میخواهم سفر کنم…
✘چمدانم را بسته ام…
✘اگر خدا بخواهد امروز میروم…
✘نشسته ام منتظر قطار…
✘اما نه در ایستگاه…
✘روی ریل قطار ...
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من مانده ام
با یاد توو بغضی که لگد می زند
بر حنجره ای پا به ماه . . .

 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


گاهی باید به دور خود یک دیوار تنهایی کشید
نه برای اینکه دیگران را از خودت دور کنی
براي اينكه ببینی چه کسی برای دیدنت دیوار را خراب میکند ...

مطمئنا هیچکس
 

JASMIN.S

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو راحت از عشقم گذشتی و بازم من آرزوم اینه برگردی پیشم
همیشه تو ذهنم میمونی، اما من، تو خاطرات تو کم کم گم میشم...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگران نباش حال دلم خوب است!!!!!.......
نه ازشیطنت های کودکانه اش خبری هست
نه ازشیون های مداومش
آرام جوری که نبینی نشنوی
گوشه ای نشسته
رویاهایش رابه خاک می سپارد.........
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی
احساس می کنم روی دست های خدا مانده ام...

خسته اش کرده ام....

خودش هم نمی داند
با من چه کند!!!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فقط دوری نیست که آدم رو می سوزونه...
بودن و مال تو نبودن
دردش خیلی بیشـتــــره....!
گریه ام میگیرد ؛ وقتی میبینم کسی که همه دنیای من بود ....
منت دیگری را می کشد ... !!!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آنقدر به اين روزهاي تلخ عادت کرده ام
که وقتي لبخند ميزنم
قلبم تير ميکشد
بيچاره دلم ...
چقدر زود عادت ميکند به نبودن هر آنچه ميخواست
 

saba27

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

بــا من لج نــکن بغــض نفهــم...!

این کــه خودتــ را گــوشه گلـــو قایــم کنی

چیــزی را عوض نمیــکند

بــالاخـره یـا اشکـ میشوی در چشــمانــم...

یــا عقــده در دلـــم!

پس انتظــار نــداشــته باش خنــده ام واقــعی باشــد
ایـن روزهــا فقطــ زنــده ام همیــن
 

saba27

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

بـه فـــقـر ِ احــسـاس ِ”انـــسـانیّـــت”دچـــ ـار

شــدیـــم !

نــسلی که دردش را ،

کیـبـوردها ..

پیامک‌ها ..

و

تـلفن هـــای ِ پـی درپـی مـی فهمـــنـد …
 

saba27

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز


بارون که میباره

دلم یه جوری میشه

حس عجیبیه
این دوست داشتن...

دوست دارم
زیر بارون خیس شم تا شاید اشکام دیده نشن!
 
آخرین ویرایش:

saba27

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
اگه میخواى یكــــــیو از دست بــدى...!


فقط كــافـیـه دوســـــــــــتـش داشـته باشـى ....



هــــــــــــــــــمـیـن كـــــــــافـیـه .. .. .. !!!!!!!!



 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا