من میرم واسه همیشه عشق من ،این دل تنها
واست تنگ میشه عشق من
حیف اون چشمات
این دل تنها واست تنگ میشه عشقم
من میرم بخاطر هردوتامون
فراموش کن تموم خاطراتمون
زن پرسید: اگر خداوند واقعا به ما عشق می ورزد، پس این همه رنج و اندوه ما در دنیا برای چیست؟
آنجالی گفت: رنج و اندوه در برنامه الهی، جای خود را دارد. وقتی که کودک تو بیمار می شود، او را مجبور میکنی که داروهای تلخ بخورد و توجهی به فریادها و اشکهایش نمی کنی. روح ما هم بیمار است، خداوند چون مادری مهربان، داروهای تلخ رنج و درد را بر ما نازل می کند، از رنج فرار نکن، سعی نکن از آن بگریزی بلکه با روحیه ای درست آن را بپذیر.
رنج در واقع تجربه ای است که زندگی تو را غنی و روحت را تقویت می کند. رنج آیینه قلبت را صیقل می دهد و تو هنگامی در آن بنگری چهره زیبای خداوند را مشاهده خواهی کرد. آن گاه خواهی دانست که در همه این حوادث، لطف و رحمت نهفته است.
ای که چون زمستانی
و من دوست دارمت
دستت را از من مگیر
برای بالا پوش پشمینات
از بازیهای کودکانهام مترس
همیشه آرزو داشتهام
روی برف، شعر بنویسم
روی برف، عاشق شوم
و دریابم که عاشق
چگونه با آتشِ برف میسوزد!
ببار باران کمي آرام...
که پاييز هم صدايم شد که دلتنگي و تنهايي رفيق با وفايم شد
ببار باران بزن بر شيشه ى قلبم.... بکوب اين شيشه را بشکن که درد کمتري دارداگر با دست تو باشد
ببار باران که تا اوج نخفتن ها مدام باريدم از يادش
ببار باران جماعت عشق را کشتن کلاغا بوته ي سبز وفا را بي صدا خوردن
ولي باران ، تو با من بي وفايي، توهم تا خانه ي همسايه مي باري و تا من ميشوي يک ابر تو خالي
ببار باران... که تنهاى تنهايم ...
عادت کرده ام ؛
به طعم قهوه
به آدمهای پشت پنجره ی کافه
دست هایی که می روند
آدم هایی که نمی مانند
به تو
که روبرویم نشسته ای
قهوه ات را به هم می زنی
می نوشی
می روی
یکی به آدم های پشت پنجره ی کافه اضافه می شود…
??????
هرشب
به تو شب بخیر میگویم و تظاهر میکنم.
سرباز برنگشته ی جنگی هستی
که هنوز تمام نشده!
که دوستم داری .
که جیب سمت چپ سینه ات
عکس کوچکم را بغل کرده است.
بعد باور هایم را میگذارم زیر بالشم
غلت میزنم تا گریه هایم را نشنوی.
به كسي نگو مخاطب شعر های غمگین من تویی!
شرم دارم زنی بفهمد
مرا در آغوش گرفته ای و عاشقم نشدی .