گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تمام فعل هایم ماضی اند ..
ماضی بعید ..
ماضی خیلی خیلی بعید ..
دلم برای یک حال ساده نتگ شده است ..:cry:
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
زن
جوری عاشقت می شود
که حس می کنی
هیچوقت از پیش تو نمی رود


و وقتی می شکند
طوری می رود
که فکر می کنی
هیچوقت عاشقت نبوده است×
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اعتصاب کردم
آب , غذا و البته حرف را
نگران نباش
اعتصاب نکردم
دلتنگی , تنهایی و البته سیگار را .
وقـتـي پـَـس اَز مـُـدت هـا بي خـبـرے !
 

خواب ستاره

عضو جدید
میزی برای کار ،
کاری برای تخت ،
تختی برای خواب ،
خوابی برای جان ،
جانی برای مرگ ،
مرگی برای یاد ،
یادی برای سنگ ،
این بود زندگی
 

tara75

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ذهنم آشفته،

خواب هایم پریشان،

خنده هایم فتوشاپی ،

درد و دل هایم با دیوار فیس بوک و وبلاگ !

میزان همدردی ها هم با لایک و کامنت !!!

وتکرار پشت تکرار
...................................................;)
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی نخواهد بشود...
خودت را هم بکشی نـــمـــیــشــود...
شماره اش را پاک میکنی؛نـــمــیــــشــود...
با دوستانت بیشتر وقت میگذرانی؛نـــمــیــشـود...
خودت را سرگرم میکنی؛نـــمــیـــشــود...
گوشی ات را می اندازی یک گوشه که اس ام اس ها و حرفها و پستهای قدیمش را نبینی؛نــمــــیـــشــود...
آری...
خاطرش از دلت از ذهنت پاک نــــمــــــیــــــشـــود...
هرچه سعی میکنی به دلتنگی هایت بی تفاوت تر باشی...
بیشتر میفهمی که رد دوست داشتنش تا به اعماق قلبت فرو رفته است...
پاک هم نــمـــیـــشــود...
پاک نــمــیـــشــود؛دیوانه میشوی...
در ازدحام جمع های دوستانه ات میان قه قه ی خنده هایت یادش می افتی...
بغض میکنی...
میشکنی...
میمیری...
اما او رفته است...
دگر هیچ چیز مثل قبل نــــمـــیــــشــود...
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنهایی یعنی خودتی فقط خودت ،خودتی ویه هندزفریت ،انقدر پیاده میری پیاده میری با اهنگهای که دارن حرفهای دلتو میزنن که متوجه نشی چندساعته گذشته باهزارفکر وخیال ،وای از روزی که اشکات وسط خیابون بریزه و بخواهی پنهون کنی کسی نبینه یه وقت :cry:
مشت بزنی به سینه ات بگی اروم باش تورو خدا اروم باش
 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
هنگامی که مُردم
تکه یخی بر روی خاکم بگذارید
هر روزه بعد از طلوع آفتاب
تا با آب شدنش روی خاکم
گمان کنم
کسی که من به یادش بوم
به یادم گریه می کند ...

حسین پناهی
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
و من در این لحظه

تا مرز ِ ممکن ها

عمیقا غمگینم !!!

کجا !

کی !

چه وقت ؟

شناسنامه ی بشری ام را

جا گذاشتم

که این چنین پیش ِ خدا

ناشناسم

آه

قلب ِ من

ای تجلی شکوه ِ تحمل ها

ای سرشار از باور ِ ممکن ها

بس است دیگر !

کم از تخیل

این پاد زهر حقیقت

تزریق کن !

من دیگر دانسته ام

در این کره ی تو خالی و حجیم

حقیقت شبیه

به تبسم شعری عبوس

بر چهره ی خط خطی کاغذ هاست !!!

ای قلب ِ من

کم از تخیل

این پاد زهر حقیقت

تزریق کن !!!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض
صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض
یک طرف خاطره ها!
یک طرف پنجره ها!
در همه آوازها! حرف آخر زیباست!
آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟
حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست
 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
بعد از تو

خیلی سخت خوابم می برد …
مثل دیشب …
امشب …
که هرچه تمرکز می کنم صدایت یادم بیاید
نمی شود …
و
آرزو می کنم
کاش بودی
فقط
اندازه ی یک ” شب بخیر ” کوتاه الکی !

کاش بودی ….
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لعنت بر من که بی عشق ماندم و کردم دنیایم را قفس ،
هیچی برای گفتن ندارم...

عشق تو 2 قدمی من چرخ میزنه و من نمیبینمش.
حسودی میکنم به خودی که میتوانست گرگ نباشد،
به خودی که عاشق باشد و در راه عشق با رغبت جان دهد.
هنوز نیمه ی دیگرم را نیافته ام نفسم که بی عشق بیرون میاید،آتشم میزند.

اما از عشق هم میترسم.....
وقتی نفست برای کسی بیرون میاید همیشه تمام هراست از این است که آن کس را از دست بدهی.
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی مجبوری
با بعضی ها موافقت کنی

فقط به خاطر اینکه
خفه بشن:surprised:


 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی گذشته ها با سرعت می ایند ...
از اکنونت سبقت میگیرند و جایی در فرداها ...
راه نفست را می گیرند ...:(
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این دلتنگی ها را دست کم نگیر
شاید آغاز دیوانگی ام باشد …
من در تقدیر کسی هستم که مدت هاست تنها نیست
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عاشقترین مرد آدم بود که بهشت را به لبخند حوّا فروخت!

حوّا که بغض کند خدا هم اگر سیب بیاورد چیزی جز آغوش آدم آرامش نمی کند!

خوش به حالت آدم ...خودت بودی و حوّایت ...

وگر نه حوّای تو هم هوایی میشد...!

و خوش به حالت حوّا...تنها حوّای زمین تو بودی

و گرنه آدم هوای حوّاهایی دیگر داشت...

دیگر نه آدم ، آن آدم است و نه حوّا ، آن حوّا...
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم برای اشک های آسمان تنگ شده....

بیرحم نیستم.......

که گریه اش آرامم کند....

میدانم آسمان هم مثل من بغضش را فرو میخورد....

گریه کن آسمانم...

گریه ات خریدار دارد....

من میخندم تا دنیا آرام بماند...

تو جای بغض من گریه کن....

شاید آرام شوم....
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

بعضـــــے وقتـــ ـ ــا مـجـبـورے تو فضاے بغضتــــــ بـخنـدے...
دلتـــــ بگیرهـ ولـــــے دلـگـیرے نکنـــــے...
شاکـــے بشــے ولـــے شکایتـــــ نکنـــے...
گریـہ کنے اما نـذارے اشکاتـــــ پیـدا بشه
خیـــ ـ ـــلے چـیـزارو بـبـیـنے ولــے نـدیــدش بـگیـرے...
خیلــے حـرفـارو بـشـنـوے ولی نشنیـدهـ بـگـیـرے!
خیلے ـها دلتـــــو بشکنـند ...
و تــــــو فقــــط سکوتـــــ کنــے.....
همیــن
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا