گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر تنهایی ام چشم مرا بست…
اگر دل از تنم افتادو بشکست..
فدای پای قلب آن عزیزی..
که درهر جا که باشد یاد ما هست…
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بـاز در کـلبـه تـنـهـایـی خـویـش
عـکـس روی تـو مـرا ابـری کـرد
عـکـس تـو خـنـده بـه لـب داشـت
ولـی،
اشـک چـشـمـان مـرا جـاری
کـرد
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گــاهــــی دِلَـم مــیـخـواد اون اَزَم اِجـازِه بـــخـواد ؛
کِـه بـیـاد تـو تَـنــــهـایـیــــم ....
وَ مَــن اِجـازه نَـدَم ! وَ اون بــی تَـفـاوُت بـه مُـــخــالِـفَــتَـم
بـیــــاد تـو و آروم بَـغَــــلَــم کُــنِــه و بــگـه :
مَــگِــه مَـن مُــردَم کِـــه تَـــنـــهـــا بــمـــونـــی ... !!!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خوبم...باور کنید...

اشکها را ریخته ام...غصه ها را خورده ام...

نبودنها را شمرده ام...

این روزها که میگذرد خالی ام...

خالی از خشم،نفرت،دلتنگی...و حتی از عشق...


خالی ام از احساس ...........!!!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باید فراموشت کنم ، چندیست تمرین می کنم

من می توانم می شود ، آرام تلقین می کنم

با عکس های دیگری تا صبح ، صحبت می کنم

با آن اتاق خویش را ، بیهوده تزئین می کنم

سخت است اما می شود ، در نقش یک عاقل روَم

نه شب دعایت می کنم ، نه صبح نفرین می کنم

حالم نه اصلا خوب نیست ، تا بعد بهتر می شوم

فکری برای این دل ِ تنهای غمگین می کنم
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وحشت از عشق که نه ، ترس من از فاصله هاست!
وحشت از غصه که نه ، ترس من از خاطمه هاست!
ترس بیهوده ندارم صحبت از خاطره هاست!
صحبت از کشتن ناخاسته ی عاطفه هاست!
کوله باریست پر از هیچ که بر شانه ی ماست !
گله از دست کسی نیست ، مقصر دل دیوانه ی ماست
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عادت کرده ام
نزدیکی غروب آن هم از نوع غروب پاییزی
نیش ترمزی بزنم
سرکوچه همیشگی
پله چهارم
شاید
تو بیایی
و من
به پاس حضورت
دستانت را ببوسم
بهانه دست دلم نده
دستانم دستانت را می خواهد...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنها نیستم!
احساس غربت ویرانم میکند!
زار میزنم !
گونه هایم نم هم نمی گیرد!
چشمانم یبوست گرفته!
چه فلسفه ایست بودن در حالی که نیستی و ماندن در حالی که مدتهاست رفته ای.
مکث...
نگاه ...
بغض...
خاطره ...
و طعم گس عطشی مداوم !
پکی دیگر از سیگار بگیر ...
حافظه لبانت چرا زایل نمی شود...!؟
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنهایـــــــــــــــــ ــــے یعنے...

یـــــــــــــــــ ــــادت باشه

وقتـــــــــــــــــ ــــے داری میرے بیرون

دستـــــــــــــــــ ــــکشت رو هم ببرے،

چـــــــــــــــــ ــــون کسے نیست

که دستـــــــــــــــــ ــــت رو تو دستاش بگیره و هـــــــــــــــــ ــــا کنه...!
 

پسر بهاری

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرگ با ما تا ابد همراه نیست

مرگ جز یک
وقفه
ی کوتاه نیست
مرگ یعنی لغزش پای حیاط
مرگ یعنی زندگی در
خاطرات

******
دوست دارم منقرض گردد تنم
روح باشد دکمه پیراهنم
عشق اینجا دست خود را داغ کرد
عشق در این گوشه استفراغ کرد
عشق اینجا طعم افیون میدهد
بوی صدها استکان خون می دهد
*******
عشق ما اندازه یک آه بود
این قصیده اینقدر کوتاه بود.....
من نگاهم سرد و باران خورده شد
او تبسم بر لبش ، پژمرده شد
***********
ناگهان لرزید دست کینه ام
زخم حق حق باز شد در سینه ام
عین بغض سرد دلگیران شدم
عین بغض سرد دلگیران شدم
از
خدا حافظ
مگو ویران شدم
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برایش نوشتم عزیزم برگرد
برایش نوشتم بهانه است که حالت خوب نیست ...
اگر بیا یی خواهی‌ دید که حال من خرابتر است ...
برایش نوشتم نیازی نیست به تعریف اتفاقاتی که افتاده ...
من برایت خواهم گفت از اتفاقاتی که میتوانست نیفتد
برایش نوشتم ...
من انتظار میکشم به سبک خودم همانی که تو غرور میخوانی‌‌اش
و من سکوت ..
برایش نوشتم نگذار سادگی‌ کودکانه من به بلوغ زودرس برسد ...
نگذار صداقتم زود بمیرد
برایش نوشتم
کسی‌ این نامه را برایت مینویسد که هنوز شبیه خودش است ...
بازگرد تا دیر نشده
برایش نوشتم جواب نمیخواهم عزیزم ... برگرد ...
هنوز حس ما گرم است ... برگرد ...
 

غمین

عضو جدید
کاربر ممتاز
چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهائیست
ببین مرگ مرا در خود که مرگ من تماشائیست

مرا در اوج می خواهی تماشا کن تماشا کن...
دروغین بودم از دیروز مرا امروز تو حاشا کن

در این دنیا که حتی ابر نمی گرید به حال ما
همه از من گریزانند تو هم بگذر از این تنها

فقط اسمی به جا مانده از آنچه بودم و هستم
دلم چون دفترم خالی قلم خشکیده در دستم

گره افتاده در کارم به خود کرده گرفتارم
به جز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم؟

رفیقان یک به یک رفتند مرا با خود رها کردند
همه خود درد من بودند گمان کردند که همدردند...

شگفتا از عزیزانی که هم آواز من بودند
به سوی اوج ویرانی پل پرواز من بودند

در این دنیا که حتی ابر نمی گرید به حال ما
همه از من گریزانند تو هم بگذر از این تنها...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اشکها کلماتی هستند که به زبان آوردن آنها بسیار سخت است !!
گریه ی هر کس به این معنا نیست که او ضعیف است !
به این معناست که او یــک قــلــب دارد ...
 

فانوس خیس

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعد مدت ها باز اومدم تالار .چقدر دلم تنگ شده بود واسه تالار و دوستای مجازیم اما این بار کسی از دوستام نبودن ...فک میکنم داره کم کم دیر میشه سنمون میره بالا..یادش بخیر پارسال سر همین باشگاه مهندسان یه درس4 واحدی افتادم ..بازم مث قدیم رفتم تالار مشاعره و همه ی پستارو به اسم خودم کردم..نمی دونم چرا اسم دوستای مجازیه قدیمیمو که دیدم یه هویی دلم گرفت ایشالا که همشون موفق باشن.بیخیال
 

پسر بهاری

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بعد مدت ها باز اومدم تالار .چقدر دلم تنگ شده بود واسه تالار و دوستای مجازیم اما این بار کسی از دوستام نبودن ...فک میکنم داره کم کم دیر میشه سنمون میره بالا..یادش بخیر پارسال سر همین باشگاه مهندسان یه درس4 واحدی افتادم ..بازم مث قدیم رفتم تالار مشاعره و همه ی پستارو به اسم خودم کردم..نمی دونم چرا اسم دوستای مجازیه قدیمیمو که دیدم یه هویی دلم گرفت ایشالا که همشون موفق باشن.بیخیال

سلام خیلی چاکریم.......

دقیقا حس من رو داری....... کم و بیش خدمتتون بودم.......

از دیدنتون منم خاطره هام زنده شد.........

چ حسی رو تو وجودم زنده کردی......... بزگوار:cry:
 

Gelveh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آدمها نباس دوست پیدا کنن...
چون وقتی میرن....!
وقتی دیگه نمیشه بهشون زنگ بزنی
وقتی نمیتونی درد و دل کنی..
یا حتی باهاشون شوخی کنی و بخندی...
وهمه دوستی....
خلاصه میشه تو عکسهات و خاطراتت...

هی بغض تو گلوت گیر میکنه..
خفه ات میکنه....
آدمها باس همیشه تنها بمونن.....
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
بیا با هم حرف بزنیم

مثل خورشید با گل آفتاب‌گردان

تو بگویی وُ


من دورت بگردم!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هرگاه از شدت تنهایی به سرم هوس اعتمادی دوباره میزند خنجر خیانتی را که در پشتم فرو رفته
درمیاورم ؛میبوسمش ؛صیقلی عاشقانه ؛اندکی نمک به رویش؛نوازشش کرده دوباره بر سرجایش
میگذارم.از قول من به آن لعنتی بگویید خیالش تخت من دیوانه هنوز به خنجرش هم وفادارم!
آنقدر تنهایم که کسی نیست تا صندلی را از زیر چوبه ی دارم بکشد. . .
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نخی سیگار ، پکی عمیق و لبخند تو رووی دیوار …
دود می شویم همه با هم امشب !
یک فنجان قهوه پر
یک صندلی لهستانی نو که جیر جیر نمی کند
یک سیگار سالم روشن نشده
یه کافه روشن روشن
و ذهنی خالی از تو …
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
مینویسم
بی انکه منتظر بشوم کسی مرا بخواند
ادم که تنهاست دیگر برایش
مهم نیست که
او را بخواند
که او را نخواند
وقتی هیچ کس
درکم نمیکند
پس با همان دل خودت بخوان
بی خیال
چشمان خیسم

a.m
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مثل آتیش تو صحرا
یا که طوفان تو دریا
مثل ظلمت توی شب ها
جون به لب موندم و تنها
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
واقـــعـــ ـا به کــــــجــ ـــــا چــــنــــ ـیـــــــن شـــــتـــ ــابـــــا نﺑﻪ ﺗﻮ ﻫﺠﻮﻡ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ ﺁﺩﻡﻫﺎ ، ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ !
ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ی ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﭘﺲ ِ ﺫﻫﻦ ِ ﺗﻮ ، ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ…
ﺁﺩﻡﻫﺎ “ﺗﻤﺎﻡ” ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ …!

 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر روزی عاشق شدی …
قصه ات را برای هیچکس بازگو نکن …
این روزها چشم حسودان به دود اسپند عادت کرده ……!
این روزها عشق را با دست پس می زنند و با پا پیش می کشند !
حیف از عشق که زیر دست و پاست …

 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رویاهای خط خورده دوران نوجوانی ام را در گوشه ای از قلبم قاب گرفته ام تا به یاد داشته باشم داشتن دست نیافتنی ترین رویاها نیز شیرین تر از بی رویا زیستن است.
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شیرجه های نرفته ، گاهی کوفتگی های عجیبی به جا می گذارند
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بزرگترین اشتباهی که ما آدما در رابطه هامون می کنیم

نیمه میشنویم

یـک چهارم می فهمیم

هیـچـی فکر نمی کنیم

و دو بـرابـر واکنش نشون میدیم
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا