گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

fc9

عضو
هوای خانه غمگین...
گلویم خشک و بے آب...
نفس در سینه پژمرده...
به سان شبنمے مغرور...
به خاکـے تشنه دل بستم...
من آن خاکم که افسرده...
شدم خاکسترے خفته...
به زیر آتشی پنهان...
کنون دیگر نه آهے بر لبم جاریست...
و نه حسرت بر دلم باقیست...
مرا پنداشتند سنگم!
دگر یارای غلطیدن هم ندارم...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
بزرگ ترین اشتباهی که ما آدما در رابطه‌هامون می‌کنیم این است که:نیمه می‌شنویم ؛یک چهارم می‌فهمیم ،هیچی فکر نمی‌کنیم !و دوبرابر واکنش نشون می دهیم . . ....
وقتی که گوش ها زنگ زده اندعاقلانه ترین کار ، سکوت است…...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
امروز حوصله نوشتن ندارم
تنها میگذارم
...
هر چه دوست داری
دراین سه نقطه بگذار
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
میان ابرها سیر می‌کنم هر کدام را به شکلی می‌بینم که دوست دارم . . .می‌گردم و دلخواهم را پیدا می‌کنم میان آدم‌ها اما . . .کاری از دست من ساخته نیست خودشان شکل عوض می‌کنندبـرای اتـفـاق هـایی که نـمی افـتـد …بـرای دستـی کـه نـگـرفـتم بـرای اشکـی کـه پـاک نـکـردم بـرای بـوسـه ای کـه نـبــودبـرای دوسـتـت دارمـی کـه مـرده بـه دنـیـا آمــدبــرای مـن کـه وجـودم نـبـودن اسـت...چشم بَـــــسته از فرسنگ ها می شناسمت…!این تَـــــلاشت برای گم شُــدن مَــرا می خنداند…!...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
میدونی چی بیشتر از همه آدمو داغون میکنه ؟اینکه هر کاری در توانِت هست براش انجام بدی،بعد برگرده بگه :مگه من ازت خواستم…..!...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
وقتی خواستن ها بوی شهوت میدهندوقتی بودن ها طعم نیاز دارندوقتی تنهایی ها بی هیچ یادی از یار با هر کسی پر میشودوقتی نگاه ها هرزه به هر سو روانه میشودوقتی غریزه احساس را پوشش میدهدوقتی انسان بودن آرزویی دست نیافتنی میشوددیگر نمی خواهمت نه تو را و نه هیچ کس دیگر را . . ....
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
کاش مردان حرمت مرد بودنشان را بدانندو زنان شوکت زن بودنشان را؛کاش مردان همیشه مرد باشندو زنان همیشه زن!آنگاه هر روز نه روز “زن”،نه روز “مرد” بلکه روز “انسان” است…...عمریستــ خـ‗__‗ــودم را به خریتـــــــ زده ام ….دلــم برای آن روی سگــ‗__‗ـــم تنگــــــــ شده…...چه اســــارت بی افتخــــاری است در بنــــد حــــرف این و آن بــــودن . . ....
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
به چه میخندی تو ؟ به مفهوم غم انگیز جدایی؟به چه چیز؟ به شکست دل من یا به پیروزی خویش ؟به چه میخندی تو ؟ نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد؟یا به افسونگری چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد ؟به چه میخندی تو ؟ به دل ساده من میخندی که دگر تا به ابد نیز به فکر خود نیست ؟خنده دار است بخند . . ....
 

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاه آدمی تنهاتر از آن است که سکوتش می‌گوید
...

گاه
تنهایی تنهاتر از آن است که دیده شود .



"محمدعلی بهمنی"
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
میدانی تنهایی حرمت دارد
انگاه که
با یاد عزیزانت پر میکنی تنهاییت را
انگاه که گاهی در تنهایی ذهنت را ازاد میکنی
روحت را از تمامی قید و بندها ازاد میکنی
انگاه هست که
خواهی فهمید تنهایی حرمت دارد
نگذار بخاطر کسانی که برایت حرمت نگذاشتنت
تلخ شود
شادش کن با کسانی که برای بودنت حرمت میگذارند
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در دل من/ چه در سر تو/ من از تو رسیدم /به باور تو

تو بودی و من/به گریه نشستم/ برابر تو/ به خاطر تو/ به گریه نشستم/ بگو چکنم




با تو /شوری در جان /بی تو /جانی ویران /از این زخم پنهان /می میرم

نامت/ در من باران/ یادت/ در دل طوفان/ با تو/ امشب پایان میگیرم

نه بی تو سکوت/ نه بی تو سخن /به یاد تو بودم /به یاد تو من



ببین غم تو /رسیده به جان /و دویده به تن/ ببین غم تو /رسیده به جانم/ بگو چه کنم

با تو/ شوری در جان/ بی تو /جانی ویران / از این/ زخم پنهان /می میرم/ می میرم
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به گمانم...
تنها رهگذر كوچه تنهايي من
قطره باران هاييست ملموس
كه به يمن قدم ياد نگاهت در دل
و به دلداري اين خسته وجود
در حريم نفسم مي بارند .
و همه هم فرياد ..
شعر زيبايي چشمان تو را مي خوانند.
به گمانم حتي ..
گل نيلوفر احساساتم
كه زمان هاست دلش پژمرده
به اميد حضور سبزت
و به روياي هوايي تازه
مي رود تا فردا..
و شعف وار...
به احساس زمان مي خندد.......
 

eelhamm

عضو جدید
تو را گم می كنم هر روز و پیدا می كنم هر شب

بدینسان خوابها را با تو زیبا می كنم هر شب

تبی این گاه را چون كوه سنگین می كند آنگاه

چه آتشها كه در این كوه برپا می كنم هر شب

تماشایی است پیچ و تاب آتش ها .... خوشا بر من

كه پیچ و تاب آتش را تماشا می كنم هر شب

مرا یك شب تحمل كن كه تا باور كنی ای دوست

چگونه با جنون خود مدارا می كنم هر شب

چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو

كه این یخ كرده را از بیكسی ها می كنم هرشب

تمام سایه ها را می كشم بر روزن مهتاب

حضورم را ز چشم شهر حاشا می كنم هر شب

دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش

چه بی آزار با دیوار نجوا می كنم هر شب

كجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟

كه من این واژه را تا صبح معنا می كنم هر شب

محمدعلی بهمنی
 
آخرین ویرایش:

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هـنـوز هـم گـاهی
بی آنکـه بـخـواهم... دلـتـَنـگـت می شـوم...
دلـتـنـگِ بـودنت.......
حـَتـی هـمـان بــودن کم رنـگـت...
خـیـلی وقت بـود کـه دلـم میـخـواست بـگویـم
دوسـتـت دارم........
تــــو که غَـریـبـه نیــستـی
دیــگر نـمیـتوانم خودم را به آن راهی که
نمیـدانـم کـجـاسـت بــــزنـــم...
دلــم هـمـان راهی را میخـواهـد
که تــــــــو در امــتـدادش ایـستــاده بـــاشی....
 

باران 686

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گـ ـاه دلتنــگـ ـ مـ ـے شـوم .....
دلتننگـ تـ ـر از هـمہ دلتـنگـ ـے هـ ـا....
گـ ــوشـہ اے مـے نشيــنم...
و حـ ـسرتــ هـ ـا را مـ ـے شمــ ـارم...
بـاختـن هـ ـا را و صـ ـداے شکـستن هـ ـا را...
نمـ ـے دانم من کـ ـدام اميد را نـا اميد کـ ـردم....
کـ ـدام خـ ـواهش را نشنــيدم...
و بــہ کـ ـدام دلـتنگے خـندیدم..
کـ ـہ این چــنين دلــ تنـگم......
 

sh@di

عضو جدید
ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ !...
ﻓﻘﻄـ ﺁﺩﻡ ﻫﺴـــﺘﻨﺪ،
ﻧـــﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻭ ﻧــــﻪ ﮐﻤﺘﺮ !...
ﺍﮔــﺮ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﭼﯿﺰﯼ ﮐـــﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻧﮕﺎﻫﺸﺎﻥ ﮐﻨـــــــــﯽ ...
ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺷــــﮑﺴﺘﻪ ﺍﯼ !
ﻭ ﺍﮔــــــﺮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺣﺴـــــــﺎﺑﺸﺎﻥ ﮐﻨـــــﯽ،
ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﻲ ﺷـــــﮑﻨﻨﺪ !
ﺑﯿﻦ ﺍﯾــــــــﻦ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯼ ﺁﺩﻡ ،
ﻓﻘﻂ ﺑﺎﯾـــــــﺪ ﻋﺎﻗﻼﻧــــــــــﻪ ﺯﻧﺪﮔــﯽ ﮐﺮﺩ؛
ﻧﻪ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ !!!...
 

فرزانه 343

کاربر فعال تالار شیمی ,
کاربر ممتاز
با هر که دست دادم ،در دستانش خنجری داشت.
و هزاران بار با دستان زخمی بخشیدم
نمی دانم چرا باز دستانم را بسویش گشودم و باز همان بود که بود....او تغییر ناپذیر من هم احمق تر از دیروز
 

eelhamm

عضو جدید
نگران من نباش ، من تورادارم
تویی که باستارگان می آیی ، میهمان تنهاییم می شوی
به یادت به ماه خیره میشوم ؛
دستانم را به مهتاب می دهم،وبرایش ازعشق میخوانم
می خوانم تا سپیده صبح ، تاآن زمان که خورشید چشمانم را به نورخود روشن کند
حال تنهاییم رادربقچه سیاه شب پنهان میکنم غمم را با نقابی ازلبخند می پوشانم به صبح سلام میکنم
تابازباستارگان چشمک زنان بیایندومن تورامیهمان تنهاییم کنم
 

mohandes soror

عضو جدید
کاربر ممتاز
دنیایم را فراموش کردم
باحضورت
عجب حضور گرمی داشته ای
من تنها نیستم ونخواهم بود تا تو هستی
خیلی ساده
 

eelhamm

عضو جدید
گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی...


گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی ...


گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات...



گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری انگیزه ای برای فردا نداری و حال هم که...



گاهی فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری و


گوشه ای گوشه ترین گوشه ای...! که می شناسی بنشینی و"فقط" نگاه کنی...


گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود...


گاهی دلگیری...شاید از خودت.
 

JASMIN.S

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عاشق تر از این بودی،

اگر این دل ساده ..

اسرار مرا پیش تو اقرار نمی کرد ..
 

JASMIN.S

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی دلتنگ می شوی

نه چای دم کرده ی مادر

نه هوای گرم اتاق

نام ش را می پوشی

و تنت

جا می ماند

در لباسی که اندازه اش نیست!
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بعضی چیزها رو "باید "بنویسم ،
نه برای اینکه همه " بخونن " و بگن " عالیه "
برای اینکه "" خفه نشم ""
همین !!

 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مجازی هستیم ،
اما دلمان مجازی نیست ،
میشکند . . .
حواست به تایپ کردنت باشد !
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می گویند : سـاده نیست . . .

گذشتن از کسى که گذشته هایت را ساخته و آینده ات را ویران کـرده ...!!!


امـا من گذشتم . . .

 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا