گفتم:
دست مرا بگیر
می ترسم گم شوم در ازدحام این همه تنهایی...
برایم وقت بگذار آنقدر که دوستم داری
من با تو ماندم
مثل پرنده ی مهاجری که
دل داده ی آشیانه ی بین راه
می شود و جا می ماند
و حالا شفاف شده ام
آنقدر که می توانی از ورای من
چندین پل شکسته ی بی بازگشت را ببینی!
دوستم داشته باش
دست مرا بگیر
می ترسم گم شوم در ازدحام این همه تنهایی...
برایم وقت بگذار آنقدر که دوستم داری
من با تو ماندم
مثل پرنده ی مهاجری که
دل داده ی آشیانه ی بین راه
می شود و جا می ماند
و حالا شفاف شده ام
آنقدر که می توانی از ورای من
چندین پل شکسته ی بی بازگشت را ببینی!
دوستم داشته باش