مي تازي همزاد عصيان
به شکار ستاره ها رهسپاري
دستانت از درخشش تير و کمان سرشار
اينجا که منهستم
آسمان خوشه کهکشان کي آويزد
کو چشمي آرزومند ؟
با ترس و شيفتگي در برکه فيروزه گون گلهاي سپيد مي کني
و هر آن به مار سياهي مي نگري گلچين بي تاب
و اينجا افسانه نمي گويم
نيش مار نوشابه گل ارمغان آورد
بيداري ات را جادو مي زند
سيب باغ ترا پنجه ديوي مي ربايد
و قصه نمي پردازم
در باغستان من شاخه بارورم خم مي شود
بي نيازي دست ها پاسخ مي دهد
در بيشه تو آهو سر مي کشد به صدايي مي رمد
در جنگل من از درندگي نام و نشان نيست
در سايه آفتاب ديارت قصه خير و شر مي شنوي
من شکفتن ها را مي شنوم
و جويبار از آن سوي زمان مي گذرد
تو در راهي
من رسيدهام
اندوهي در چشمانت نشست رهرو نازک دل
ميان ما راه درازي نيست لرزش يک برگ
به شکار ستاره ها رهسپاري
دستانت از درخشش تير و کمان سرشار
اينجا که منهستم
آسمان خوشه کهکشان کي آويزد
کو چشمي آرزومند ؟
با ترس و شيفتگي در برکه فيروزه گون گلهاي سپيد مي کني
و هر آن به مار سياهي مي نگري گلچين بي تاب
و اينجا افسانه نمي گويم
نيش مار نوشابه گل ارمغان آورد
بيداري ات را جادو مي زند
سيب باغ ترا پنجه ديوي مي ربايد
و قصه نمي پردازم
در باغستان من شاخه بارورم خم مي شود
بي نيازي دست ها پاسخ مي دهد
در بيشه تو آهو سر مي کشد به صدايي مي رمد
در جنگل من از درندگي نام و نشان نيست
در سايه آفتاب ديارت قصه خير و شر مي شنوي
من شکفتن ها را مي شنوم
و جويبار از آن سوي زمان مي گذرد
تو در راهي
من رسيدهام
اندوهي در چشمانت نشست رهرو نازک دل
ميان ما راه درازي نيست لرزش يک برگ