دیشب فیلمی از صداوسیما می دیدم که اتفاقات زندگی یک راننده تاکسی زا به تصویر می کشید..گاهی اوقات خوشایند و گاهی اوقات ناخوشایند.بحث در رابطه با موضوع فیلم نیست بلکه موضوعی که برای من در این فیلم جلب توجه می کرد این بود که بلافاصله بعد از هر اتفاقی چه خوشایند چه ناخوشایند او سرش می گرفت به بالا و می گفت خدایا شکرت! خدا خوشحالم که از سر گناهانم گذشتی!(فیلم در رابطه با ماه رمضان بود و ظاهرا این آقا دیشب از اول شب تا سحر داشته العفو می گفته) وبعد تا بدبیاری می آورد می گفت: خدایا! من که دیشب توبه کردم! خدایا این دیگر چه بود؟ خدایا کمکم کن! خدایا چرا اینقدر اذیتم می کنی؟ و امثال این جملات را با حالتی درمانده بر زبان می آورد.مثلا در جایی دونفر پولدار هنگام پیاده شدن از ماشین چندهزار تومان بیشتر به او پول می دهند و او هم بلافاصله سرش را بالا می گیرد و می گوید: خدایا شکرت که اینقدر ماهی! و امثال این جملات را بر زبان می آورد.
در این داستان، چه دلیلی دارد که راننده تاکسی هر اتفاق خوبی که برایش می افتد آن را حاصل العفو شب قدرو توبه می داند اما اتفاقات بد را نشانه توبه شب قبل نمی داند؟ به عبارت دیگر اگر او دیشب العفو نمی گفت امروز مسافرانش به او چندهراز تومان بیشتر نمی دانند؟ یا اتفاقات خوبی برایش نمی افتاد؟اگر اتفاقات خوب امروز حاصل العفو دیشب است پس اتفاقات بد برای چیست دیگر؟ حتما توجه دارید که عده ای هرچقدر به درگاه خداوند دعا می کنند نتیجه ای نمی گیرند و شاید حتی اوضاع بدتر هم می شود چرا این افراد نمی پذیرند که دعا کردن سودی ندارد؟ چرا وقتی دعایی می کنند و جواب می گیرند هزار مرتبه خدا و ابوالفضل و امام رضا و... را شکر می کنند(یکبار یکی از اقوام خانه ما بود،پسرش زنگ زد وخبر خوبی داد و او هم جلوی ما با صدای بلند گفت: ای ابوالفضل! شکرت که هیچ وقت دعای بنده ات رو بی جواب نمی گذاری! -خوشحال می شوم نظر خدا را در مورد این جمله بدانم! نمی دانستم خدا همواره دعای مشرکین را جواب می دهد!
) اما وقتی جوابی نمی گیرند به این نتیجه نمی رسند که آنها تاثیرگدار نیستند و صرفا موضوع را با جملاتی همانند حتما حکمتی داشته است یا خدا صلاح مرا بهتر می داند اگر دعایم مستجاب می شد ضرر می کردم یا خدا چیز بهتری برای من سراغ دارد یا در مواردی هم گفته می شود خدا دعای تو را بی جواب نگذاشته بلکه در آخرت پاداش آن را می بینی و امثال این جملات برای خودشان حل می کنند.اگر اتفاق خوبی برای بنده ای مومن و معتقد بیفتد اینها الطاف الهی است و لا غیر و اگر اتفاق بدی بیفتد هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند.اگر اتفاق بدی برای شخصی کافر بیفتد اینها به خاطر عقایدش است و خدا دارد مجازاتش می کند و اگر اتفاقات خوبی بیفتد خدا می خواهد او این دنیای لهو و لعب و چند روزه را خوش بگذارند و در آخرت با شعله های جهنم به حسابش می رسد!
در سال 2006 آزمایشی برای آزمودن قدرت دعا کردن روی 1800 بیماری که از یک بیماری رنج می بردند انجام شد و بیماران به سه گروه تقسیم شدند: گروه اول دعا می شدند بدون آنکه خود بدانند. گروه دوم برایشان دعا نمی شد و گروه سوم می دانستند که برایشان دعا می شود خلاصه آزمایش اینکه هیچ تفاوتی بین گروه اول و دوم مشاهده نشد و گروه سوم حالشان بدتر شد! احتمالا به خاطر اینکه چون می دانستند دعا می شود دچار اضظراب شده بودند یا دلایلی مثل اینکه فکر می کردند چون برایشان دعا می شود پس حالشان خراب است و...
حالا سوال من اینجاست که شما چقدر با این دیدگاه موافقید که خدا در همه اتفاقاتی که برای ما می افتد ریز و درشت در نقش یک عامل تاثیرگذار عمل می کند؟به عبارت دیگر چقدر به خدای مداخله گر در امور دنیوی معتقد هستید؟ اعتقاد دارید در همه امور خداوند مداخله می کند؟ یا در بعضی امور شخصا وارد می شود و قوانین طبیعت را نقض می کند؟ یا کلا معتقد هستید که خداوند خودش را در قوانینی که وضع کرده متجلی کرده و انسان فقط در صورتی به هدفش می رسد که به این قوانین عمل کند؟
آیا خداوند برای اینکه خواسته بندگانش را اجابت کند باید قوانینی که خودش وضع کرده رابشکند؟ آیا این به معنای نادرست بودن این قوانین نیست و اینکه خدا نمی تواند از طریق قوانینی که خود آنها را وضع کرده خواسته بندگانش را اجابت کند که مجبور است آنها را زیرپابگذارد؟ تابحال کجا و کی دیده شده قوانین طبیعی زیر سوال برود؟ مثلا آیا ممکن است به خواست خدا ترکیب دوتا هیدروژن ویک اکسیژن به جای آب محلول دیگری به دست دهد؟ یا باید در کتاب های آموزشی نوشته شود اگر خدا بخواهد دوتا هیدروژن و یک اکسیژن آب تولید می کند؟ این خدای مداخله گر را در کجا مشاهده کرده اید و ردپایش را دیده اید؟ از خدایی حرف نمی زنم که ما به خاطر آموزه های دوران کودکی و مدرسه به آن معتقد هستیم.در مثال راننده تاکسی اگر سوالات بالا را از او بپرسید او هیچ جوابی ندارد بلکه او فقط در همین حد برنامه ریزی شده است که اینگونه فکر کند.چه دلیلی دارد من فکر کنم یکی بیکار است و آن بالا نشسته و دارد در امور من مداخله می کند و حوادث خوب و بد را برای من پیش می آورد؟ چه دلیلی دارد من فکر کنم که همه جهان دارد برای من کار می کند و این اتفاقات پیرامون من، همه به خاطر من اتفاق افتاده؟ مثلا دوتا مسافر تقدیر اینگونه بوده که سوار ماشین من شوند تا خدا پاداش توبه من را نقدا با پرداخت چندهزارتومان به من پرداخت کند...
هدف از ایجاد این تاپیک گپ و گفتگویی دوستانه است و می خواهیم از اندیشه ها و نظرات یکدیگر آگاه شویم و یاد بگیریم و قدمی برای داشتن درکی بیشتر از دنیای اطرافمان برداریم.نمی خواهیم بحث های اعتقادی یا مناظره ای داشته باشیم بلکه هرکسی دیدگاه خودش را با ما در میان بگذارد.طبق معمول تاپیک قبلی هم حتی الامکان از به چالش کشیدن اعتقادات یکدیگر خودداری کنید.
می خواهیم از تجارب شخصی و تفکراتمان با یکدیگر سخن بگوییم و در مورد تفکراتمان اندیشه کنیم و اندیشه هایی را که بدون اینکه آنها را اندیشیده باشیم در لایه های عمیق ذهنی مان رسوب کرده اند را مورد کاوش و بررسی قرار دهیم.
در این داستان، چه دلیلی دارد که راننده تاکسی هر اتفاق خوبی که برایش می افتد آن را حاصل العفو شب قدرو توبه می داند اما اتفاقات بد را نشانه توبه شب قبل نمی داند؟ به عبارت دیگر اگر او دیشب العفو نمی گفت امروز مسافرانش به او چندهراز تومان بیشتر نمی دانند؟ یا اتفاقات خوبی برایش نمی افتاد؟اگر اتفاقات خوب امروز حاصل العفو دیشب است پس اتفاقات بد برای چیست دیگر؟ حتما توجه دارید که عده ای هرچقدر به درگاه خداوند دعا می کنند نتیجه ای نمی گیرند و شاید حتی اوضاع بدتر هم می شود چرا این افراد نمی پذیرند که دعا کردن سودی ندارد؟ چرا وقتی دعایی می کنند و جواب می گیرند هزار مرتبه خدا و ابوالفضل و امام رضا و... را شکر می کنند(یکبار یکی از اقوام خانه ما بود،پسرش زنگ زد وخبر خوبی داد و او هم جلوی ما با صدای بلند گفت: ای ابوالفضل! شکرت که هیچ وقت دعای بنده ات رو بی جواب نمی گذاری! -خوشحال می شوم نظر خدا را در مورد این جمله بدانم! نمی دانستم خدا همواره دعای مشرکین را جواب می دهد!

در سال 2006 آزمایشی برای آزمودن قدرت دعا کردن روی 1800 بیماری که از یک بیماری رنج می بردند انجام شد و بیماران به سه گروه تقسیم شدند: گروه اول دعا می شدند بدون آنکه خود بدانند. گروه دوم برایشان دعا نمی شد و گروه سوم می دانستند که برایشان دعا می شود خلاصه آزمایش اینکه هیچ تفاوتی بین گروه اول و دوم مشاهده نشد و گروه سوم حالشان بدتر شد! احتمالا به خاطر اینکه چون می دانستند دعا می شود دچار اضظراب شده بودند یا دلایلی مثل اینکه فکر می کردند چون برایشان دعا می شود پس حالشان خراب است و...
حالا سوال من اینجاست که شما چقدر با این دیدگاه موافقید که خدا در همه اتفاقاتی که برای ما می افتد ریز و درشت در نقش یک عامل تاثیرگذار عمل می کند؟به عبارت دیگر چقدر به خدای مداخله گر در امور دنیوی معتقد هستید؟ اعتقاد دارید در همه امور خداوند مداخله می کند؟ یا در بعضی امور شخصا وارد می شود و قوانین طبیعت را نقض می کند؟ یا کلا معتقد هستید که خداوند خودش را در قوانینی که وضع کرده متجلی کرده و انسان فقط در صورتی به هدفش می رسد که به این قوانین عمل کند؟
آیا خداوند برای اینکه خواسته بندگانش را اجابت کند باید قوانینی که خودش وضع کرده رابشکند؟ آیا این به معنای نادرست بودن این قوانین نیست و اینکه خدا نمی تواند از طریق قوانینی که خود آنها را وضع کرده خواسته بندگانش را اجابت کند که مجبور است آنها را زیرپابگذارد؟ تابحال کجا و کی دیده شده قوانین طبیعی زیر سوال برود؟ مثلا آیا ممکن است به خواست خدا ترکیب دوتا هیدروژن ویک اکسیژن به جای آب محلول دیگری به دست دهد؟ یا باید در کتاب های آموزشی نوشته شود اگر خدا بخواهد دوتا هیدروژن و یک اکسیژن آب تولید می کند؟ این خدای مداخله گر را در کجا مشاهده کرده اید و ردپایش را دیده اید؟ از خدایی حرف نمی زنم که ما به خاطر آموزه های دوران کودکی و مدرسه به آن معتقد هستیم.در مثال راننده تاکسی اگر سوالات بالا را از او بپرسید او هیچ جوابی ندارد بلکه او فقط در همین حد برنامه ریزی شده است که اینگونه فکر کند.چه دلیلی دارد من فکر کنم یکی بیکار است و آن بالا نشسته و دارد در امور من مداخله می کند و حوادث خوب و بد را برای من پیش می آورد؟ چه دلیلی دارد من فکر کنم که همه جهان دارد برای من کار می کند و این اتفاقات پیرامون من، همه به خاطر من اتفاق افتاده؟ مثلا دوتا مسافر تقدیر اینگونه بوده که سوار ماشین من شوند تا خدا پاداش توبه من را نقدا با پرداخت چندهزارتومان به من پرداخت کند...
هدف از ایجاد این تاپیک گپ و گفتگویی دوستانه است و می خواهیم از اندیشه ها و نظرات یکدیگر آگاه شویم و یاد بگیریم و قدمی برای داشتن درکی بیشتر از دنیای اطرافمان برداریم.نمی خواهیم بحث های اعتقادی یا مناظره ای داشته باشیم بلکه هرکسی دیدگاه خودش را با ما در میان بگذارد.طبق معمول تاپیک قبلی هم حتی الامکان از به چالش کشیدن اعتقادات یکدیگر خودداری کنید.
می خواهیم از تجارب شخصی و تفکراتمان با یکدیگر سخن بگوییم و در مورد تفکراتمان اندیشه کنیم و اندیشه هایی را که بدون اینکه آنها را اندیشیده باشیم در لایه های عمیق ذهنی مان رسوب کرده اند را مورد کاوش و بررسی قرار دهیم.