چند وقت پیش تو همین بازیای اسیایی مادر بزرگم خونه ما بود اسم یه فوتبالیسته اسماعیل... بود فامیلیشو یادم نیست
بعد مادر بزرگم فکر فامیلیش معتله هی میگفت اسماعیل معتل'معتلش نکن شوت کن
بازیه ایران و کره شمالی بود ایران گل زد صحنه ی گل رو چند بار نشون دادن مادر بزرگم هی میخندید میگفت اه ببین چند بار گل زدن باز صحنه رو نشون میداد مادر بزرگم می گفت بیا باز گل زدن ا دوباره گل زدن وای چقدر گل میزنن نه به اون موقعه کهگل نمیزدن نه به الان که همش پشت سر هم گل میزنن


بعد مادر بزرگم فکر فامیلیش معتله هی میگفت اسماعیل معتل'معتلش نکن شوت کن

بازیه ایران و کره شمالی بود ایران گل زد صحنه ی گل رو چند بار نشون دادن مادر بزرگم هی میخندید میگفت اه ببین چند بار گل زدن باز صحنه رو نشون میداد مادر بزرگم می گفت بیا باز گل زدن ا دوباره گل زدن وای چقدر گل میزنن نه به اون موقعه کهگل نمیزدن نه به الان که همش پشت سر هم گل میزنن


