ادامه ( به دلیل کمبود جا )
ادامه ( به دلیل کمبود جا )
برتری مقام انسان بر ملائکه در قرآن و روایات
راجع به برتری انسان نسبت به ملائکه می توان از آیات قرآن این مطلب را اثبات نمود:
اول آنکه خداوند ملائکه را امر به سجده آدم نمود و معنی ندارد وجود ناقصی مسجور وجود کاملی باشد. هرچند می توان گفت که علت سجده ملائکه بر انسان همان سری است که خداوند در وجود او نهاده است.
دوم آنکه خداوند در آیه 30 سوره بقره می فرماید: «و اذ قال ربک للملائکة انی جاعل فی الارض خلیفة» که مفاد این آیه خلافت مقام آدمی را به عنوان موجود اکمل ثابت می کند .
سوم آنکه خداوند در سوره ص از آیات 71 تا 76 علت سجده ملائکه به انسان را همان نفخ روح خویش می داند و نیز اضافه می فرماید که من آدم را به دو دست خود آفریدم که منظور همان تجلیات جمیع صفات جمالیه و جلالیه است.
چهارم آنکه در آیه 14 سوره مؤمنون در خصوص نحوه؟ آفرینش آدمی به خود تبریک می گوید: «فتبارک الله احسن الخالقین»
از روایاتی که بر برتری مقام انسان بر ملائکه تأکید دارد می توان به موارد ذیل اشاره نمود:
1- شیخ صدوق در علل الشرایع از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که: از امام سئوال شد که فرشتگان بافضیلت ترند یا بنی آدم؟
امام فرمودند: امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: که خدای عزوجل و ملائکه را از عقل بدون شهوت و چهارپایان را از شهوت بدون عقل و بنی آدم را از عقل و شهوت سرشت. پس هر انسانی که عقلش بر شهوتش غلبه کند پس او برتر از فرشتگان است و هر انسانی شهوتش بر عقلش چیره شود پس او از چهارپایان پست تر است.
2- مسعودی در «مروج الذهب» از امیرالمؤمنین روایت کرده است که: هنگامی که خداوند فرشتگان را آفرید، فضیلت او را بر آنان آشکار ساخت و به آنان مقام علمی آدم را نشان داد به واسطه اینکه از آدم خواست که اسماء (حقایق) اشیاء و امور را به فرشتگان خبر دهد. پس خداوند آدم را برای نیکان و ارواح نورانی محراب، کعبه، رحمت و قبله برای مسجدگاه ایشان قرار داد.
از تعبیر آن حضرت به اینکه آدم را مسجد ابرار و روحانیون انوار نمود می توان برتری آدمی را بر فرشتگان اثبات نمود.
مولوی در مثنوی در خصوص آدمی آمده است که:
::در حدیث آمد که خلاق مجید *** خلق آدم را سه گونه آفرید::
::یک گروه را جمله عقل و علم و جود *** آن فرشته است و نداند جز سجود::
::نیست اندر عنصرش حرص و هوی *** نور مطلق زنده از عشق خدا::
::یک گروه دیگر از دانش تهی *** همچو حیوان از علف در فربهی::
::او نبیند جز که اصطبل و علف *** از شقاوت غافل است و از شرف::
::و آن سوم هست آدمیزاد و بشر *** از فرشته نیمی و نیمش ز خر::
::نیم خر خود مایل سفلی بود *** نیم دیگر مایل علوی بود::
::تا کرامین غالب آید در نبرد *** زین دوگانه تا کرامین برد نرد::
بیان وظایف چهار ملک مقرب پروردگار
موجوداتی داریم که از نقطة نظر قدرت و شدّتِ حیات و علم و قدرت از همة موجودات برترند، که در لسان شرع به آنان اسماء و صفات کلّیّة الهیّه و روح و ملائکة مقرّب گویند، و فلاسفه به آنها عقول مجرّده و عقول مُفارقه و به تعبیرات مختلف دیگر نیز گفتهاند. آنها مقامشان بسیار عالی و احاطهشان بسیار گسترده است؛ مانند جبرائیل و إسرافیل و میکائیل و عزرائیل که واسطة فیض از ذات اقدس حضرت احدیّت عزّوجلّ به تمام عوالم هستند، اینها وجودشان بسیار بزرگ و علمشان و قدرتشان نیز عظیم است.
بیان وظایف چهار ملک قرب پروردگار
مثلاً: میکائیل در تمام لحظاتِ عالم دهر و زمان، تمام عوالم را از جانب پروردگار روزی میدهد. رزق، خواه روحانی و معنوی و خواه صوری و ذهنی و خواه مادّی و طبیعی به دست اوست؛ البتّه عمل او از خدا جدا نیست، خداوند روزی میدهد از دریچه و آئینه و شبکة وجودی این ملک مقرّب.
جبرائیل به عالمِ امکان، فهم و علم و شعور میدهد، و به کائنات علم و شعور افاضه میکند.
إسرافیل وظیفهاش بسط عالم حیات و زندگی است. زندگانی و حیات کرات آسمانی، زندگی عالم مادّه، زندگی عالم برزخ و قیامت، زندگی طبع و مثال و نفس و عقل، زندگی ماهیهای دریا و پرندگان هوا و وحوش بیابان، و بالاخره زندگی و حیات سراسر موجودات.
و نباید تصوّر شود که معنای حیات همانست که در ابتدای امر، موجودی مثلاً چون انسان زنده میشود و یا مثلاً تخممرغ تبدیل به جوجه میگردد و تخم ملخ و مورچه به صورت نوزاد بیرون میجهند.
بلکه در هر لحظه و در هر آن، حیات جدید و حیات بعد از حیات و حیات مداوم میدهد.
و چون دم کورة آهنگر که پیوسته به آتش دم میدهد تا خاموش نگردد، إسرافیل نیز پیوسته و مرتّباً زنده میکند و به موجودات زنده نیز دم زندگی و حیات میبخشد.
عزرائیل مأمور مرگ و قبض ارواح است نسبت به تمام موجودات، آن هم نه تنها یک مرگ معمولی و عادی، بلکه در هر لحظه حیاتی را میگیرد و مرگ پدید میآورد. ما در هر لحظه موت و حیاتی داریم.
این خَلع و لُبسها، این زندگیها و مرگهای مداوم برای یک فرد در هر لحظه، برای تکامل و وصول او به معاد و حشر و لقاءالله است.
الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَو'ةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیـُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً. (قسمتی از آیه 2 سوره ملک)
«اوست آن خداوندی که در هر لحظه موت و حیاتی میآفریند، تا شما را بیازماید که کدامیک کردارش شایستهتر است.»
این لبسهای پیدرپی به دست إسرافیل، و این خلعهای پیاپی به دست عزرائیل است.
این موت میدهد، آن زندگی
تاثیر صفات اخلاقی در چگونگی قبض روح توسط فرشتگان
عزرائیل و اعوان او از فرشتگان دیگر ماهیت های مختلفه ندارند تا هر وقت بخواهند وجودشان در قالب یک ماهیت بوجود آید، بلکه چون از موجودات ملکوتیه و مجرده هستند، بنابراین عینا مانند آئینه صاف و روشن بوده و خودبین و خودنما نیستند، بلکه غیرنما هستند و در مقابل روح هر شخص محتضری واقع شوند، عکس کمالات یا زشتیهای او در آنها پیدا می شود لذا شخصی که در حال جان دادن است، صورت ملکوتیه و صفات و اخلاق خود را چه نیکو باشد و چه ناپسندیده باشد، در صورت و جمال آنها مشاهده میکند و در واقع حسن و جمال، یا قبح و زشتی نفس ناطقه خود را در آنها می بیند.
به این ترتیب، چون افراد طیب از مؤمنین در صفات و کمالات مختلف هستند؛ در بعضی حال عبادت غالب است، در بعضی جود و سخاوت، در بعضی علم و معرفت، در بعضی ایثار و شجاعت، در بعضی عطوفت و مودت، و در بعضی صلابت و حمیت؛ لذا جمال ملکوتی آنان مختلف و به اشکال زیبای متفاوت است، و در برخی که محبت خدا اشتداد دارد، صورت ملکوتیه بسیار جذاب و دلرباست. از همین نقطه نظر، تشکل و تصور ملائکه قبض ارواح برای آنها متفاوت، و در عین آنکه همه زیبا هستند ولیکن از نقطه نظر کیفیت و چگونگی حسن به أشکال و صورتهای مختلفه برای آنها تجلی دارند.
بر همین قیاس، افراد خبیث از کافران و منافقان، در صفات و ملکات متفاوتند. در بعضی حال انکار و جحود غالب است، در بعضی عناد و ستیزگی، در بعضی بخل و امساک، در بعضی تحجر و خشونت، در بعضی جمود و استکبار، و در بعضی فرعونیت و استبداد. لذا نفس ملکوتی آنان نیز متفاوت و به أشکال زشت و نازیبای متفاوت است؛ و در بعضی که عناد و استکبار با خدا در آنها شدید است صورت ملکوتیه بسیار زشت و قبیح و دلخراش است. از همین جا تشکل و تصور ملائکه قبض ارواح برای آنها متفاوت است، و در عین آنکه همه زشت و منکر هستند ولیکن از نقطه نظر کیفیت و چگونگی قبح و زشتی به أشکال و صورتهای مختلفه بر آنها ظهور می کنند.
علت تمام این اختلافات آنستکه ملک الموت و فرشتگان زیردست او همگی از باطن و ملکوت انسان، قبض روح او را می نمایند و لذا در هر کس هر ملکه و صفتی بوده باشد، در آنها متجلی شده و از آن تجلی به حواس شخص محتضر اثر گذارده و از آئینه منعکس، وجود خود آنها را مشاهده میکند؛ و در حقیقت خود را و ملکوت خود را در آنها مشاهده می نماید. البته این صورت ملکوتیه در انسان هست، در همین دنیای گذران هم در باطن انسان هست؛ لیکن به واسطه اعمال نیکو یا اعمال زشت، به واسطه ایمان یا کفر تغییر پیدا میکند و ممکن است از صورتی به صورت دیگر مبدل شود. ولی آنچه تغییر و تبدیل پیدا میکند در همین دنیاست که خانه عمل است نه خانه حساب. اما در حال موت دیگر قابل تغییر نیست، و نتیجه و خلاصه رد و بدل شدن و تغییر و تبدیل پیدا نمودن این صورتهای ملکوتیه در حال زندگی و حیات، همان حصول صورت ملکوتیه ثابته و لایتغیر در حال مرگ است. مولوی در «مثنوی» خود این حقیقت را بیان کرده است:
مرگِ هر یک ای پسر، همرنگ اوست *** آینه صافی یقین همرنگ روست
پیش ترک آئینه را خوش رنگی است *** پیش زنگی آینه هم زنگی است
ای که می ترسی زمرگ اندر فرار *** زخود ترسانی ای جان، هوشدار
زشت روی تست نی رخسار مرگ *** جان تو همچون درخت و مرگ، برگ
از تو رستست ار نکویست ار بد است *** ناخوش و خوش هم ضمیرت از خود است
این نکته را باید دانست که ملائکه موجودات خاص هستند در مقابل شیطان و انسان و حیوان و سائر موجودات، و از ماهیت خود به ماهیت دیگری تبدیل نمی شوند و هیچگاه لباس مادی نمی پوشند. در موقع قبض روح، طیبین اصلا احساس جان دادن نمی کنند؛ بلکه به مجرد رؤیت رخ زیبای عزرائیل و سیمای پرجذبه و پرشکوه او قالب تهی می کنند و ناگهان خود را در بهشت می بینند. فرض کنید شما در یک ماشین سوار هستید، این ماشین شما را از خیابانها عبور میدهد و در هر خیابان مشاهده یک چیز ناملایمی می نمائید، تا آنکه ناگهان دری باز می شود و این ماشین داخل می شود، می بینید عجب باغی است، عجب مناظر دلفریب دارد، عجب مردم مهربان و انیس دارد، عجب غذاهای گوارا و آب های خنک و زلال دارد، عجب صداها و نواهای جان پرور و نغمه های دلنشین دارد! و شما در ورود این باغ ابداً احساس ناملایمتی ننموده اید، بلکه چه بسا هنگام ورود، انتقال خود را ادراک ننموده اید و با کمال نرمی و ملایمت خود را در میان باغ یافته اید. اینست کیفیت قبض روح مردمان مؤمن. و اما کیفیت قبض روح اولیای خدا بدست خدا از دریچه نفوس عالین که از مُخلَصین هستند، از شرح و بسط خارج است.
دوستان مطلب تو این سایت خیلی هست و من خیلیاشو نگفتم یا حتی بعضا حذف کردم . بازم میگم اگه میخواید بیشتر بدونین به کانون گفتگوی قرآنی مراجعه کنید .
ادامه ( به دلیل کمبود جا )
برتری مقام انسان بر ملائکه در قرآن و روایات
راجع به برتری انسان نسبت به ملائکه می توان از آیات قرآن این مطلب را اثبات نمود:
اول آنکه خداوند ملائکه را امر به سجده آدم نمود و معنی ندارد وجود ناقصی مسجور وجود کاملی باشد. هرچند می توان گفت که علت سجده ملائکه بر انسان همان سری است که خداوند در وجود او نهاده است.
دوم آنکه خداوند در آیه 30 سوره بقره می فرماید: «و اذ قال ربک للملائکة انی جاعل فی الارض خلیفة» که مفاد این آیه خلافت مقام آدمی را به عنوان موجود اکمل ثابت می کند .
سوم آنکه خداوند در سوره ص از آیات 71 تا 76 علت سجده ملائکه به انسان را همان نفخ روح خویش می داند و نیز اضافه می فرماید که من آدم را به دو دست خود آفریدم که منظور همان تجلیات جمیع صفات جمالیه و جلالیه است.
چهارم آنکه در آیه 14 سوره مؤمنون در خصوص نحوه؟ آفرینش آدمی به خود تبریک می گوید: «فتبارک الله احسن الخالقین»
از روایاتی که بر برتری مقام انسان بر ملائکه تأکید دارد می توان به موارد ذیل اشاره نمود:
1- شیخ صدوق در علل الشرایع از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که: از امام سئوال شد که فرشتگان بافضیلت ترند یا بنی آدم؟
امام فرمودند: امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: که خدای عزوجل و ملائکه را از عقل بدون شهوت و چهارپایان را از شهوت بدون عقل و بنی آدم را از عقل و شهوت سرشت. پس هر انسانی که عقلش بر شهوتش غلبه کند پس او برتر از فرشتگان است و هر انسانی شهوتش بر عقلش چیره شود پس او از چهارپایان پست تر است.
2- مسعودی در «مروج الذهب» از امیرالمؤمنین روایت کرده است که: هنگامی که خداوند فرشتگان را آفرید، فضیلت او را بر آنان آشکار ساخت و به آنان مقام علمی آدم را نشان داد به واسطه اینکه از آدم خواست که اسماء (حقایق) اشیاء و امور را به فرشتگان خبر دهد. پس خداوند آدم را برای نیکان و ارواح نورانی محراب، کعبه، رحمت و قبله برای مسجدگاه ایشان قرار داد.
از تعبیر آن حضرت به اینکه آدم را مسجد ابرار و روحانیون انوار نمود می توان برتری آدمی را بر فرشتگان اثبات نمود.
مولوی در مثنوی در خصوص آدمی آمده است که:
::در حدیث آمد که خلاق مجید *** خلق آدم را سه گونه آفرید::
::یک گروه را جمله عقل و علم و جود *** آن فرشته است و نداند جز سجود::
::نیست اندر عنصرش حرص و هوی *** نور مطلق زنده از عشق خدا::
::یک گروه دیگر از دانش تهی *** همچو حیوان از علف در فربهی::
::او نبیند جز که اصطبل و علف *** از شقاوت غافل است و از شرف::
::و آن سوم هست آدمیزاد و بشر *** از فرشته نیمی و نیمش ز خر::
::نیم خر خود مایل سفلی بود *** نیم دیگر مایل علوی بود::
::تا کرامین غالب آید در نبرد *** زین دوگانه تا کرامین برد نرد::
بیان وظایف چهار ملک مقرب پروردگار
موجوداتی داریم که از نقطة نظر قدرت و شدّتِ حیات و علم و قدرت از همة موجودات برترند، که در لسان شرع به آنان اسماء و صفات کلّیّة الهیّه و روح و ملائکة مقرّب گویند، و فلاسفه به آنها عقول مجرّده و عقول مُفارقه و به تعبیرات مختلف دیگر نیز گفتهاند. آنها مقامشان بسیار عالی و احاطهشان بسیار گسترده است؛ مانند جبرائیل و إسرافیل و میکائیل و عزرائیل که واسطة فیض از ذات اقدس حضرت احدیّت عزّوجلّ به تمام عوالم هستند، اینها وجودشان بسیار بزرگ و علمشان و قدرتشان نیز عظیم است.
بیان وظایف چهار ملک قرب پروردگار
مثلاً: میکائیل در تمام لحظاتِ عالم دهر و زمان، تمام عوالم را از جانب پروردگار روزی میدهد. رزق، خواه روحانی و معنوی و خواه صوری و ذهنی و خواه مادّی و طبیعی به دست اوست؛ البتّه عمل او از خدا جدا نیست، خداوند روزی میدهد از دریچه و آئینه و شبکة وجودی این ملک مقرّب.
جبرائیل به عالمِ امکان، فهم و علم و شعور میدهد، و به کائنات علم و شعور افاضه میکند.
إسرافیل وظیفهاش بسط عالم حیات و زندگی است. زندگانی و حیات کرات آسمانی، زندگی عالم مادّه، زندگی عالم برزخ و قیامت، زندگی طبع و مثال و نفس و عقل، زندگی ماهیهای دریا و پرندگان هوا و وحوش بیابان، و بالاخره زندگی و حیات سراسر موجودات.
و نباید تصوّر شود که معنای حیات همانست که در ابتدای امر، موجودی مثلاً چون انسان زنده میشود و یا مثلاً تخممرغ تبدیل به جوجه میگردد و تخم ملخ و مورچه به صورت نوزاد بیرون میجهند.
بلکه در هر لحظه و در هر آن، حیات جدید و حیات بعد از حیات و حیات مداوم میدهد.
و چون دم کورة آهنگر که پیوسته به آتش دم میدهد تا خاموش نگردد، إسرافیل نیز پیوسته و مرتّباً زنده میکند و به موجودات زنده نیز دم زندگی و حیات میبخشد.
عزرائیل مأمور مرگ و قبض ارواح است نسبت به تمام موجودات، آن هم نه تنها یک مرگ معمولی و عادی، بلکه در هر لحظه حیاتی را میگیرد و مرگ پدید میآورد. ما در هر لحظه موت و حیاتی داریم.
این خَلع و لُبسها، این زندگیها و مرگهای مداوم برای یک فرد در هر لحظه، برای تکامل و وصول او به معاد و حشر و لقاءالله است.
الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَو'ةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیـُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً. (قسمتی از آیه 2 سوره ملک)
«اوست آن خداوندی که در هر لحظه موت و حیاتی میآفریند، تا شما را بیازماید که کدامیک کردارش شایستهتر است.»
این لبسهای پیدرپی به دست إسرافیل، و این خلعهای پیاپی به دست عزرائیل است.
این موت میدهد، آن زندگی
تاثیر صفات اخلاقی در چگونگی قبض روح توسط فرشتگان
عزرائیل و اعوان او از فرشتگان دیگر ماهیت های مختلفه ندارند تا هر وقت بخواهند وجودشان در قالب یک ماهیت بوجود آید، بلکه چون از موجودات ملکوتیه و مجرده هستند، بنابراین عینا مانند آئینه صاف و روشن بوده و خودبین و خودنما نیستند، بلکه غیرنما هستند و در مقابل روح هر شخص محتضری واقع شوند، عکس کمالات یا زشتیهای او در آنها پیدا می شود لذا شخصی که در حال جان دادن است، صورت ملکوتیه و صفات و اخلاق خود را چه نیکو باشد و چه ناپسندیده باشد، در صورت و جمال آنها مشاهده میکند و در واقع حسن و جمال، یا قبح و زشتی نفس ناطقه خود را در آنها می بیند.
به این ترتیب، چون افراد طیب از مؤمنین در صفات و کمالات مختلف هستند؛ در بعضی حال عبادت غالب است، در بعضی جود و سخاوت، در بعضی علم و معرفت، در بعضی ایثار و شجاعت، در بعضی عطوفت و مودت، و در بعضی صلابت و حمیت؛ لذا جمال ملکوتی آنان مختلف و به اشکال زیبای متفاوت است، و در برخی که محبت خدا اشتداد دارد، صورت ملکوتیه بسیار جذاب و دلرباست. از همین نقطه نظر، تشکل و تصور ملائکه قبض ارواح برای آنها متفاوت، و در عین آنکه همه زیبا هستند ولیکن از نقطه نظر کیفیت و چگونگی حسن به أشکال و صورتهای مختلفه برای آنها تجلی دارند.
بر همین قیاس، افراد خبیث از کافران و منافقان، در صفات و ملکات متفاوتند. در بعضی حال انکار و جحود غالب است، در بعضی عناد و ستیزگی، در بعضی بخل و امساک، در بعضی تحجر و خشونت، در بعضی جمود و استکبار، و در بعضی فرعونیت و استبداد. لذا نفس ملکوتی آنان نیز متفاوت و به أشکال زشت و نازیبای متفاوت است؛ و در بعضی که عناد و استکبار با خدا در آنها شدید است صورت ملکوتیه بسیار زشت و قبیح و دلخراش است. از همین جا تشکل و تصور ملائکه قبض ارواح برای آنها متفاوت است، و در عین آنکه همه زشت و منکر هستند ولیکن از نقطه نظر کیفیت و چگونگی قبح و زشتی به أشکال و صورتهای مختلفه بر آنها ظهور می کنند.
علت تمام این اختلافات آنستکه ملک الموت و فرشتگان زیردست او همگی از باطن و ملکوت انسان، قبض روح او را می نمایند و لذا در هر کس هر ملکه و صفتی بوده باشد، در آنها متجلی شده و از آن تجلی به حواس شخص محتضر اثر گذارده و از آئینه منعکس، وجود خود آنها را مشاهده میکند؛ و در حقیقت خود را و ملکوت خود را در آنها مشاهده می نماید. البته این صورت ملکوتیه در انسان هست، در همین دنیای گذران هم در باطن انسان هست؛ لیکن به واسطه اعمال نیکو یا اعمال زشت، به واسطه ایمان یا کفر تغییر پیدا میکند و ممکن است از صورتی به صورت دیگر مبدل شود. ولی آنچه تغییر و تبدیل پیدا میکند در همین دنیاست که خانه عمل است نه خانه حساب. اما در حال موت دیگر قابل تغییر نیست، و نتیجه و خلاصه رد و بدل شدن و تغییر و تبدیل پیدا نمودن این صورتهای ملکوتیه در حال زندگی و حیات، همان حصول صورت ملکوتیه ثابته و لایتغیر در حال مرگ است. مولوی در «مثنوی» خود این حقیقت را بیان کرده است:
مرگِ هر یک ای پسر، همرنگ اوست *** آینه صافی یقین همرنگ روست
پیش ترک آئینه را خوش رنگی است *** پیش زنگی آینه هم زنگی است
ای که می ترسی زمرگ اندر فرار *** زخود ترسانی ای جان، هوشدار
زشت روی تست نی رخسار مرگ *** جان تو همچون درخت و مرگ، برگ
از تو رستست ار نکویست ار بد است *** ناخوش و خوش هم ضمیرت از خود است
این نکته را باید دانست که ملائکه موجودات خاص هستند در مقابل شیطان و انسان و حیوان و سائر موجودات، و از ماهیت خود به ماهیت دیگری تبدیل نمی شوند و هیچگاه لباس مادی نمی پوشند. در موقع قبض روح، طیبین اصلا احساس جان دادن نمی کنند؛ بلکه به مجرد رؤیت رخ زیبای عزرائیل و سیمای پرجذبه و پرشکوه او قالب تهی می کنند و ناگهان خود را در بهشت می بینند. فرض کنید شما در یک ماشین سوار هستید، این ماشین شما را از خیابانها عبور میدهد و در هر خیابان مشاهده یک چیز ناملایمی می نمائید، تا آنکه ناگهان دری باز می شود و این ماشین داخل می شود، می بینید عجب باغی است، عجب مناظر دلفریب دارد، عجب مردم مهربان و انیس دارد، عجب غذاهای گوارا و آب های خنک و زلال دارد، عجب صداها و نواهای جان پرور و نغمه های دلنشین دارد! و شما در ورود این باغ ابداً احساس ناملایمتی ننموده اید، بلکه چه بسا هنگام ورود، انتقال خود را ادراک ننموده اید و با کمال نرمی و ملایمت خود را در میان باغ یافته اید. اینست کیفیت قبض روح مردمان مؤمن. و اما کیفیت قبض روح اولیای خدا بدست خدا از دریچه نفوس عالین که از مُخلَصین هستند، از شرح و بسط خارج است.
دوستان مطلب تو این سایت خیلی هست و من خیلیاشو نگفتم یا حتی بعضا حذف کردم . بازم میگم اگه میخواید بیشتر بدونین به کانون گفتگوی قرآنی مراجعه کنید .
