افتخار میکنیم که شیعه ی علی(ع) هستیم...پس بیا بخون و به خودت افتخار کن

heartbroken

عضو جدید
یه ذره متنش طولانیه ولی لذت داره وقتی میخونیش و به خودت افتخار میکنی که شیعه ی علی (ع) هستی...

مَكحول از امیر المومنین سلام الله علیه نقل مى‏ كند كه ایشان فرمود: حافظان از یاران حضرت محمّد (ص) مى‏ دانند كه در میان آنان كسى نیست كه مَنقبى داشته باشد مگر آن كه من با او شریك بوده و بر او برترى دارم ولى من هفتاد منقبت دارم كه كسى در آنها با من شریك نیست. عرض كردم: اى امیر المؤمنین! مرا از آنها آگاه كن! فرمود:



1. من یك چشم به هم زدن به خدا شرك نَورزیده‏ام ( نه شرک آشکار و نه شرک پنهان ) و هرگز بَت لات و عزّى را نپرستیده‏ام.



2. من هرگز شراب ننوشیدم.




3. پیامبر خدا(ص) در دوران كودكى مرا از پدرم درخواست نمود و از همان زمان مرا هم خوراك و همدم و هم صحبت خود نمود.


4. من نخستین فرد در میان مردم بودم كه ایمان آوردم.



5. پیامبر خدا (ص) فرمود: اى على! تو نسبت به من به منزله هارون از موسى هستى جز آن كه پس از من پیامبرى نیست.



6. من آخرین فرد از مردم بودم كه از پیامبر خدا (ص) جدا شده و حضرتش را در آغوش نهادم.



7. آنگاه كه پیامبر خدا (ص) به غار رفت مرا در جاى خود خوابانید و با لحاف خود پوشانید، هنگامى كه مشركان آمدند، گمان كردند كه من محمّد هستم، مرا از خواب بیدار كرده و گفتند: رفیقت چه شد؟ گفتم: دنبال كارش رفته. گفتند: اگر فرار كرده بود این هم با خود می برد.



8. پیامبر خدا (ص) هزار در دانش به من آموخت كه در هر یك، هزار در دیگر گشوده مى‏شود و هیچ از اینها را به كسى نیاموخت.



9. پیامبر خدا (ص) به من فرمود: «اى على! آنگاه كه خداوند پیشینیان و پسینیان را محشور كند، براى من منبرى برتر از منبرهاى پیامبران و براى تو منبرى برتر از منبرهاى اوصیا مى‏گذارند و تو بر فراز آن مى‏روى».



10. من از پیامبر خدا مى‏ شنیدم كه مى‏ فرمود: «در روز رستاخیز چیزى به من داده نمى‏ شود جز آن كه همانند آن را براى تو درخواست مى‏ كنم.»



11. پیامبر خدا (ص) ‏فرمود: اى على! تو برادر من هستى و من برادر توأم و دست تو میان دست من خواهد بود تا وارد بهشت شویم.



12. پیامبر خدا (ص) فرمود: اى على! مَثَل تو در میان امّت من همانند مثل كشتى نوح است كه هر كس بر آن سوار شد نجات یافت و هر كس از آن باز ماند غرق شد.



13. پیامبر خدا (ص) عمامه خویش را با دست خود بر سر من نهاد و دعاهاى پیروزى بر دشمنان خدا را در مورد من خواند، پس من با اذن خداى متعال آنها را شكست دادم. ( شاید منظور پیروزی در


جنگ خندق بوده است )


14. پیامبر خدا (ص) به من دستور داد كه دست خود را به پستان گوسفندى كه خشك شده بود بكشم، عرض كردم: اى پیامبر خدا! شما دست بكشید. فرمود: «اى على! كار تو كار من است.» من دست خود را بر آن كشیدم، پس شیرش جوشید. جرعه‏اى از آن به پیامبر خدا(ص) دادم. آنگاه پیرزنى آمد كه از تشنگى شكوه مى‏كرد، او را از شیر سیراب نمودم، پیامبر خدا (ص) فرمود: «من از خداى متعال خواستم كه دست تو را مبارك قرار دهد، و خدا نیز چنین كرد.»



15. پیامبر خدا (ص) به من وصیت كرد و فرمود: «اى على! جز تو كسى نباید مرا غسل بدهد و جز تو نباید كسى همه اندام مرا ببیند. چرا كه اگر كسى ـ جز تو ـ تمام اندام مرا ببیند، دیدگانش از كاسه سر بیرون مى‏آیند.» عرض كردم: اى پیامبر خدا(ص) من چگونه بدن شما را بگردانم! فرمود: «تو به زودى یارى خواهى شد.» سوگند به خدا هر عضوى از اعضاى پیامبر را خواستم بگردانم، آن عضو براى من گردانده شد.



16. هنگامى كه خواستم بدن مبارك پیامبر خدا(ص) را برهنه كنم ندایى رسید كه: «اى جانشین محمّد! او را برهنه مكن و در همان حال كه پیراهن بر تن دارد غسلش بده.» سوگند به خدایى كه او را به پیامبرى گرامى داشته و به رسالت مخصوص نموده! من همه اندام او را ندیدم و این ویژگى است كه خداوند مرا از بین اصحاب آن حضرت مخصوص گردانیده است.



17. خداوند فاطمه (س) را به همسرى من درآورد، البته پیش از این ابو بكر و عمر از او خواستگارى كرده بودند ولى خداوند از بالاى آسمانهاى هفتگانه‏اش او را به همسرى من درآورد، پیامبر خدا (ص) فرمود: «اى على! گوارایت باد كه خداى متعال فاطمه، بانوى زنان بهشتیان را كه پاره تن من است به همسرى تو درآورد.» عرض كردم: اى پیامبر خدا! آیا من از تو نیستم؟ فرمود: «آرى، اى على! تو از من و من از تو بسان دست راست من از دست چپم هستى، من در دنیا و آخرت از تو بى‏نیاز نیستم.»



18. پیامبر خدا (ص) به من فرمود: اى على! تو در جهان آخرت پرچم حَمد را بدست خواهى گرفت، و تو در روز رستاخیز از همه آفریدگان به من نزدیكتر مى‏نشینى، در آن روز فرشى براى‏ من و فرشى براى تو گسترده مى‏شود، من در گروه پیامبران و تو در گروه جانشینان خواهى بود، بر سر تو تاج نور و افسر كرامت نهاده مى‏شود و هفتاد هزار فرشته پیرامون تواند تا خداوند متعال از حساب آفریدگان فارغ شود.



19. پیامبر خدا (ص) به من فرمود: «تو به زودى با پیمان‏شكنان، بى‏دادگران و از دین خارج‏شدگان نبرد خواهى كرد. پس هر كس از آنان با تو نبرد كند تو در عوض یك تن از آنان، صد هزار نفر از شیعیان خود را شفاعت خواهى كرد. عرض كردم: اى پیامبر خدا! پیمان‏شكنان كیانند؟ فرمود: طلحه و زبیر، آن دو به زودى در حجاز با تو بیعت كرده و در عراق آن را خواهند شكست، اگر چنین كردند با آنان پیكار كن، چرا كه جنگ با آن دو سبب پاكیزگى اهل زمین است.» عرض كردم: دادگران كیانند؟ فرمودند: «معاویه و افراد او. عرض كردم: خارج‏شوندگان از دین كیانند؟ فرمود: یاران ذَو الثَّدیَه كه همانند بیرون آمدن تیر از كمان از دین بیرون مى‏روند. با آنان نیز بجنگ كه با كشتار آنان گشایشى براى زمینیان و كیفرى زودرس بر آنان و ذخیره‏اى براى تو در پیشگاه خداوند متعال در روز رستاخیز خواهد شد.



20. پیامبر خدا (ص) فرمود: اى على! مثل تو در میان امّت من همچون مثل دروازه حِطّه بنى اسرائیل است، پس هر كس وارد ولایت تو شود در واقع وارد دروازه حطه شده آنسان كه خداوند فرمان داده است.
21. پیغمبر خدا (ص) فرمود: «من شهر دانش و على دروازه آن است و به شهر جز از دروازه‏اش وارد نمى‏شوند.» آنگاه فرمود: «اى على! به راستى كه به زودى تو ذمّه مرا مراعات خواهى كرد و به روش من جنگ خواهى نمود و امت من با تو مخالفت خواهند نمود.»


22. پیامبر خدا (ص) به من ‏فرمود: به راستى كه خداى متعال دو فرزندم حسن و حسین (ع) از نورى كه به تو و فاطمه(س) عنایت كرد، آفرید و آنها همانند دو گوشواره‏اى هستند كه در گوش لرزانند، و نور آنها هفتاد هزار مرتبه به نور شهیدان فزونى دارد، اى على! خداوند متعال به من وعده داده كه آنها را آن‏گونه گرامى بدار كه جز پیامبران و فرستادگان كسى را آن گونه گرامى نداشته است.



23. پیامبر خدا(ص) در دوران زندگى‏اش در حضور همه اصحابش و عموى من عباس انگشتر، زره و كمربندش را به من عطا فرمود و شمشیرش را بر كمر من بست. پس خداوند متعال از میان آنها تنها مرا ویژه این شرافت كرد.



24. خداوند متعال به پیامبرش آیه نازل كرد كه: « یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواكُمْ » اى كسانى كه ایمان آورده‏اید! آنگاه كه خواستید با پیامبر نجوا و درگوشى صحبت كنید بایستى پیش از سخن درگوشى صدقه بدهید. من دینارى داشتم كه آن را به ده درهم فروختم، و هر وقت خواستم با پیامبر خدا (ص) محرمانه حرف بزنم‏ پیش از آن یك درهم صدقه مى‏دادم، سوگند به خدا! این كار را ـ قبل از من و بعد از من ـ حتى یك نفر از اصحاب انجام نداد. آنجا بود كه خداوند این آیه را فرو فرستاد: « أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواكُمْ صَدَقاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللَّهُ عَلَیْكُمْ » آیا ترسیدید كه پیش از نجواى خود صدقه‏اى بدهید؟ اینك كه انجام ندادید خداوند توبه شما را پذیرفت ...» آیا توبه جز از گناهى است كه سرزده است؟ ( سوره مجادله، آیات 14- 13 )



25. پیامبر خدا(ص) به من ‏فرمود: «بهشت بر پیامبران حرام است تا من وارد آن شوم و و بر اوصیا حرام است تا این كه تو وارد آن شوى، اى على! به راستى كه خداوند متعال به من در مورد تو مژده‏اى داده كه پیش از من به هیچ پیامبرى چنین مژده‏اى نداده است، به من مژده داده كه تو سرور اوصیا هستى و این دو فرزندت حسن و حسین(ع) در روز رستاخیز سرور جوانان بهشتیان هستند.



26. جعفر، برادر من در بهشت با فرشتگان با دو بالى كه از درّ، یاقوت و زبرجد تزیین شده، پرواز مى‏كند.



27. عموى من حمزه در بهشت سرور شهیدان است.



28. پیامبر خدا (ص) فرمود: «به راستى كه خداوند متعال به من در باره تو وعده‏اى داده كه هرگز خلف در وعده نمى‏كند، كه مرا پیامبر و تو را وصى قرار داد. به زودى تو از امّت من پس از من همان خواهى دید كه موسى از فرعون دید، بنا براین، شكیبا باش! و به حساب خدا منظور كن تا این كه به دیدار من آیى. سپس من كسى را كه تو را دوست دارد، دوست مى‏دارم و آن را كه با تو دشمنى كند دشمن دارم.»



29. پیامبر خدا(ص) فرمود: «اى على! تو صاحب حوض هستى، جز تو كسى مالك آن نیست و به زودى گروهى نزد تو خواهند آمد كه از تو آب مى‏خواهند. پس تو، به آنان مى‏گویى: نه، نه، و نه حتّی یك ذرّه، پس آنان با چهره سیاه بازمى‏گردند، و به زودى شیعیان من و تو بر تو وارد خواهند شد، پس تو به آنان مى‏گویى: به صورت كامل سیراب شوید، پس آنان با چهره‏هاى سفید سیراب مى‏گردند.



30. پیامبر خدا 9‏فرمود: «امّت من در روز رستاخیز با پنج پرچم محشور مى‏شوند: نخستین پرچمى كه نزد من آیند، پرچم فرعون این امّت است كه همان معاویه است. دومین پرچم با سامرى این امّت است كه همان عمرو بن عاص است. سومین پرچم با جاثلیق این امّت است كه همان ابو موسى اشعرى است. چهارمین پرچم؛ اَبا الأعوَر سَلمى است و پنجمین پرچم به همراه تو است ـ اى على! ـ كه همه مؤمنان در زیر آن هستند و تو پیشواى آنان هستى. آنگاه خداوند متعال بر آن چهار گروه مى‏فرماید:« ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ » به پشت سرتان برگردید و نورى درخواست كنید! پس دیوارى میان آنان كشیده مى‏شود كه دروازه ‏اى دارد كه در بطن آن رحمت است و آنان شیعیان من و كسانى هستند كه مرا دوست داشته و به همراه من با گروه ستمگر و آنان كه از صراط سرنگون شدند جنگیدند، و دروازه رحمت است و آنان شیعیان منند، پس آنان ندا در دهند: « أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قالُوا بَلى‏ وَ لكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمانِیُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْیَةٌ وَ لا مِنَ الَّذِینَ كَفَرُوا مَأْواكُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاكُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ » مگر ما با شما نبودیم؟ گویند: آرى، ولى شما خود را فریب داده و به انتظار نشسته و به تردید افتادید و آرزوها شما را فریب داد تا این كه فرمان خداوند فرا رسید و شیطان فریبكار شما را نسبت به خدا فریب داد. . پس امروز نه از شما فدیه‏اى گرفته مى‏شود و نه از كسانى كه كفر ورزیدند، جایگاه شما آتش است، همان مولاى شما و بد فرجامى است. آنگاه امّت و شیعیان من وارد مى‏شوند و از حوض محمّد(ص) سیراب مى‏گردند. در آن هنگام در دست من عصایى از چوب عوسَج است كه با آن دشمنان خود را ـ همانند راندن شتر ناشناس ـ مى‏رانم.



31. پیامبر خدا(ص) ‏فرمود: «اگر چنین نبود كه غالیان از امت من در مورد تو گفتارى را گویند كه مسیحیان در مورد عیسى بن مریم گفتند، در مورد تو سخنى را مى‏گفتم كه از هیچ جمعیتى از مردم گذر نكنى مگر این كه خاك زیر پایت را به عنوان تبرك گرفته و از آن شفا طلبند».



32. پیامبر خدا(ص) ‏فرمود: «خداوند متعال مرا با رعب ( و وحشتى كه در دل دشمنان مى‏افكند ) یارى كرد، از او خواستم كه تو را نیز به مانند آن یارى كند.»



33. پیامبر خدا(ص) دهان بر گوش من نهاد و آنچه را كه رخ داده و تا روز رستاخیز رخ خواهد داد، به من آموخت. خداوند این مهم را بر زبان پیامبرش بر من جارى فرمود.



34. مسیحیان مدّعى شدند كه مباهله‏اى انجام دهند، خداوند در این باره آیه‏اى فرو فرستاد كه: « فَمَنْ حَاجَّكَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِینَ‏ » پس هر كس پس از آمدن دانش بر تو، با تو ستیزه و محاجّه كند، پس بگو: بیایید فرزندان ما و فرزندان شما، زنان ما و زنان شما، و جانهاى ما و جانهاى شما را فراخوانیم. آنگاه مباهله كنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.» پس در اینجا جان من، همان جان پیامبر خدا(ص) معرفى گردید و مقصود از زنان، فاطمه زهرا(س) و منظور از فرزندان ما، حسن و حسین (ع) بودند. اینجا بود كه آن گروه پشیمان شده و از پیامبر خدا مى‏خواستند كه از آنان صرف نظر كند. پیامبر نیز صرف نظر كرد. سوگند به خدایى كه تورات را بر موسى و قرآن را بر محمّد(ص) فرود آورد، اگر آنان با ما مباهله مى‏كردند قطعا به صورت میمون‏ها و خوك‏ها مسخ مى‏شدند.



35. پیامبر خدا(ص) مرا در جنگ بدر فرستاد و فرمود: مشتى از ریگ هایى كه در یك جا جمع شده بیاور، من مشتى از آنها را برداشتم و بوییدم. ناگاه متوجه شدم كه از آنها بوى مُشك بلند است، من آن ریگ‏ها را آورده و به حضرتش دادم، آن حضرت آنها را به صورت مشركان پرتاب كرد، از آن ریگ‏ها چهار عدد از فردوس، یك عدد از مشرق، و یك عدد از مغرب و یك عدد از زیر عرش بود، همراه هر ریگى صد هزار فرشته بود كه یاور ما بودند، خداوند با این فضیلت كسى را ـ نه پیش از من و نه پس از من ـ گرامى نداشته است.



36. پیامبر خدا(ص) به من ‏فرمود: «واى بر كشنده تو! كه او از قوم ثمود و از پى‏كننده شتر بدبخت‏تر است. و به راستى كه عرش خداى رحمان به جهت كشته شدن تو خواهد لرزید، پس اى على! مژده باد كه تو در گروه صدّیقان، شهیدان و شایستگان هستى.



37. به راستى كه خداوند متعال از میان اصحاب حضرت محمّد(ص) مرا ویژه علم ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه و خاص و عام نموده است. و این از مواردى است كه خداوند به جهت آن نسبت به من و پیامبرش منّت نهاده و پیامبر(ص) به من فرمود: اى على! خداوند متعال به من دستور داد كه تو را به خودم نزدیك گردانم و دور ننمایم و به تو بیاموزم و با تو جفا نكنم، بر من شایسته و لازم است كه از پروردگارم اطاعت كنم و بر تو شایسته و لازم است كه آنچه مى‏آموزم یاد گیرى.



38. پیامبر خدا(ص) مرا به مأموریتى فرستاد و به من دعاهایى خواند و مرا از آنچه از حضرتش رخ خواهد داد آگاه ساخت. یكى از اصحابش از این امر اندوهناك شد و گفت: اگر محمّد مى‏توانست كه پسر عمویش را پیامبر قرار دهد، این كار را انجام مى‏داد. پس خداوند متعال مرا به آگاهى از این جریان به وسیله زبان پیامبرش شرافت بخشید.



39. پیامبر خدا(ص) ‏فرمود: «دروغ مى‏گوید كسى كه مى‏پندارد مرا دوست مى‏دارد با این كه على را دشمن مى‏دارد، مِهر من و مِهر او جز در دل مؤمن جمع نمى‏شود. اى على! به راستى كه خداوند بزرگ مِهر من و مِهر تو را در دل نخستین گروهى كه به سوى بهشت پیشى مى‏گیرند، قرار داده است. و دشمنى من و دشمنى تو را در دل اولین گروهى از گمراهان از امّت من كه به سوى آتش پیشى مى‏گیرند، قرار داده است.



40. پیامبر خدا(ص) در یكى از جنگ‏ها مرا بر سر چاهى فرستاد، به ناگاه متوجه شدم كه در آن چاه آب نیست، بازگشته و جریان را به حضرتش باز گفتم. حضرت به من فرمود: آیا در آن چاه گِل بود؟ عرض كردم: آرى، فرمود: از آن گِل براى من بیاور. من برگشته و مقدارى از گِل آن آوردم، حضرتش سخنى در آن گفت. آنگاه فرمود: این گِل را در میان چاه بینداز، من گِل را در چاه انداختم ناگاه آبى جوشید تا این كه پیرامون چاه پر شد. برگشتم و قضیه را بازگفتم. حضرت به من فرمود: اى على موفق باشى كه جوشش آب به بركت تو بود. این مَنقَت ویژه ای است كه از میان اصحاب پیامبر(ص) من بدان افتخار یافتم.



41. پیامبر خدا(ص) ‏فرمود: «اى على! مژده باد تو را كه هم اینك جبرئیل نزد من آمد و به من گفت: اى محمّد! همانا خداوند متعال به اصحاب تو نگریست. پس پسر عمو و همسر دخترت فاطمه(س) را بهترین اصحاب یافت و او را وصىّ و جانشین تو و آن كه پیام تو را مى‏رساند قرار داد.



42. پیامبر خدا(ص) ‏فرمود: «اى على! مژده باد تو را كه خانه تو در بهشت رو به روى خانه من است و تو به همراه من در آسایشگاه والا در اَعلا عِلّیین‏ در والاترین مقامات خواهى بود.» عرض كردم: اى پیامبر خدا! والاترین مقامات چیست؟ فرمود: اى على! گنبدى از درّ سفید كه هفتاد هزار در دارد كه جایگاه من و توست.



43. پیامبر خدا(ص) فرمود: «به راستى كه خداوند متعال مِهر مرا همچنین مِهر تو را ـ اى على! ـ در دلهاى مؤمنان جاى داد و كینه من و تو را در دلهاى منافقان جاى داد. پس جز مؤمن پارسا تو را دوست نمى‏دارد و جز منافق كفرورز تو را دشمن نمى‏دارد.»



44. پیامبر خدا(ص) فرمود: «هرگز از عرب جز زنازاده و از عَجَم جز بدبخت و از زنان جز زنى كه خراب است، با تو دشمنى نمى‏ورزد.»



45. روزى پیامبر خدا (ص) مرا نزد خودش فرا خواند، من چشم درد داشتم، حضرتش آب دهان مباركش را به چشم من انداخت و فرمود: «خداوندا! گرمیش را سرد و سردیش را گرم كن.» سوگند به خدا! تاكنون دیگر چشمم درد نكرد.



46. پیامبر خدا (ص) به فرمان خدا به اصحاب و عموهایش دستور داد در خانه‏هایشان را كه به طرف مسجد باز مى‏شد ببندند ولى در خانه مرا باز گذاشت. پس براى هیچ كسى مَنقبتى همچون منقبت من نیست.



47. پیامبر خدا (ص) در ضمن وصیتش به من دستور داد تا بدهى‏هایش را پرداخته و به پیمانهایش وفا كنم. عرض كردم: اى پیامبر خدا! شما مى‏دانید كه من دارایى ندارم. فرمود: خداوند تو را یارى خواهد كرد. پس من هر كدام از بدهى‏ها و وعده‏هاى آن حضرت را كه خواستم انجام دهم خداوند آن را براى من آسان كرد تا این كه همه بدهى‏هایش را پرداختم و به پیمانهایش وفا كردم، آنها را شمارش نمودم به هشتاد هزار مورد رسید و بقیه آنها را كه باقى مانده بود به فرزندم حسن (ص) وصیّت كردم كه اَدا كند.



48. روزى پیامبر خدا(ص) به خانه من آمد، این در حالى بود كه سه روز بود كه چیزى نخورده بودیم. فرمود: اى على! آیا چیزى دارى؟ عرض كردم: سوگند به خدایى كه تو را با كرامت، گرامى داشته و به رسالت برگزیده سه روز است كه خودم، همسرم و فرزندانم چیزى نخورده‏ایم. پیامبر خدا(ص) فرمود: اى فاطمه! برو داخل اتاق بنگر كه چیزى هست؟ عرض كرد: هم اكنون بیرون آمدم و چیزى نبود عرض كردم: اى پیامبر خدا! من وارد اتاق شوم؟ فرمود: برو به نام خدا! من وارد اتاق شدم ناگاه دیدم طبقى از خرماى تازه نهاده شده و كاسه‏اى تِلید كنار آن است. من آنها را محضر پیامبر خدا (ص) آوردم. فرمود: اى على! آیا آن كه این خوراك را آورد دیدى؟ عرض كردم: آرى. فرمود: او را براى من توصیف كن. عرض كردم: رنگ‏هایى كه از او به نظرم رسید، رنگى میان سرخ، سبز و زرد بود. فرمود: اینها رنگ‏هاى بال جبرئیل است. به درّ و یاقوت آزین شده است. پس از تِلید خوردیم تا این كه سیر شدیم، ولى در آن جز خطوط دستان و انگشتانمان چیزى دیگر ندیدیم، پس خداوند مرا از میان اصحابش بدین ویژگى اختصاص داد.



49. پیامبر(ص) تنها مرا مخصوص به وصیّت نمود، پس هر كه به من مهر ورزد او خوشبخت است و در گروه پیامبران محشور مى‏شود.



50. پیامبر خدا (ص) اعلام برائت را با ابو بكر فرستاد، هنگامى كه رفت، جبرئیل آمد و گفت: اى محمّد! این پیغام را از جانب تو ابلاغ نمى‏كند جز خودت یا شخصى كه از خودت باشد. پیامبر(ص) مرا با شتر عَضباى خویش به دنبال او فرستاد، من در ذِى الحُلَیفه به او پیوسته و پیام را از او گرفتم، و خداوند این مأموریت را به من اختصاص داد.



51. در روز غدیر خم پیامبر خدا(ص) در میان همه مردم مرا پیشواى آنان كرد و فرمود: «هر كس من مولاى او هستم على مولاى اوست. پس دور و نابود باد گروه ستمگران.»



52. پیامبر خدا (ص) فرمود: «اى على! آیا مى‏خواهى كلماتى را كه جبرئیل به من آموخته به تو یاد دهم؟ عرض كردم: آرى. فرمود: بگو: اى روزى دهنده فقیران و اى رحم‏كننده مسكینان و اى شنواتر از شنوندگان و اى بیناتر از بینندگان و اى مهربان‏ترین مهربانان به من رحم كرده و روزیم ده.»



53. به راستى كه خداوند هرگز دنیا را از بین نخواهد برد تا این كه قائمى از خاندان ما قیام كند، او دشمنان ما را مى‏كشد و از آنان جزیه نمى‏پذیرد و صلیب‏ها و بت‏ها را مى‏شكند و نبردهاى جهانى را به پایان مى‏رساند و مردم را براى گرفتن مال فرا مى‏خواند و به صورت برابر تقسیم كرده و در میان رعیّت به عدالت و دادگرى رفتار مى‏كند.



54. من از پیامبر خدا (ص)مى‏شنیدم كه مى‏فرمود: اى على! به زودى بنى امیّه تو را لعنت خواهند كرد و در عوض یك لعنت، فرشته هزار لعن بر آنان لعن مى‏فرستد، پس آنگاه كه قائم(عج) قیام كند چهل سال بر آنان لعن كند.



55. پیامبر خدا (ص) به من فرمود: «به زودى گروه‏هایى از امّت من در مورد تو آزمایش خواهند شد، آنان مى‏گویند: پیامبر خدا (ص) چیزى از خود به جاى نگذاشته، پس براى چه على را جانشین خود كرده است؟ آیا كتاب پروردگارم پس از خداوند متعال برترین چیزها نیست؟ سوگند به خدایى كه مرا به حق به پیامبرى برانگیخت! اگر تو قرآن را با آن محكمى جمع آورى نكنى هرگز جمع نخواهد شد.» پس خداوند در میان اصحاب مرا بدین ویژگى، مخصوص گردانید.



56. خداوند مرا به چیزى اختصاص داد كه اولیا و اهل طاعتش را بدان اختصاص داده و مرا وارث محمّد(ص) قرار داد، حضرت به سمت مدینه اشاره كرد و فرمود: پس هر كه مى‏خواهد بدش آید، بدش آید و آن كه مى‏خواهد خوشحال شود خوشحال گردد.



57. پیامبر خدا(ص) در یكى از جنگ‏ها با بى‏آبى‏ مواجه شد؛ لذا به من فرمود: اى على! برخیز و به كنار این سنگ برو و بگو: من فرستاده پیامبر خدا (ص) هستم به من آب بده. سوگند به خدایى كه او را به پیامبرى برانگیخت من بى‏تردید رسالت پیامبر(ص) را رساندم، در این هنگام همانند پستان گاو پیدا شد و از هر پستانى آب روان گردید. وقتى چنین دیدم با سرعت خود را به حضور پیامبر رساندم و قضیه را گزارش دادم. فرمود: اى على! برو و از آن آب بیاور، مردم دیگر نیز آمدند و مشك‏ها و ظرف‏هایشان را پر كرده و چهار پایانشان را سیراب كرده و خود نوشیدند و وضو گرفتند. پس خداوند از میان اصحابش من را بدین ویژگى اختصاص داد.



58. در یكى از جنگ‏ها آب تمام شده و پیامبر خدا(ص) به من فرمود: اى على! كاسه‏اى به من بیاور، من كاسه‏اى آورده و به حضرتش دادم. آن حضرت دست راست خود را با دست من در میان كاسه گذاشت و فرمود: بجوش! آنگاه آبى از میان انگشتان ما جوشید.



59. پیامبر خدا(ص) مرا به خیبر فرستاد، وقتى به خیبر رسیدم دیدم درش بسته است. من سخت آن را تكان دادم و از جایش كنده و چهل گام به دور انداختم. آنگاه وارد دژ خیبر شدم، مرحب براى مبارزه پا پیش گذاشته و به من حمله‏اى كرد، من نیز به او حمله كرده و زمینى را از خونش سیراب كردم. این در حالى بود كه پیامبر خدا 9دو نفر از اصحاب خود را از پیش بدین مأموریت فرستاده بود و آنها شكست خورده و بازگشته بودند.



60. تنها من بودم که عمرو بن عبد ودّ را ـ كه با هزار مرد جنگى برابر بود ـ كشتم.



61. پیامبر خدا(ص) ‏فرمود: «اى على! مثل تو در میان امّت من مثل سوره توحید است، هر كه تو را از دل دوست داشته باشد همانند كسى است كه یك سوّم قرآن را خوانده، و هر كه تو را از دل دوست داشته و با زبانش یارى كند گویى دو سوّم قرآن را خوانده، و هر كه تو را از دل دوست داشته و با زبانش یارى كرده و با دست به تو كمك كند گویى همه قرآن را خوانده است.



62. من در همه جا و در همه جنگ‏ها به همراه پیامبر خدا(ص) بودم و پرچم آن حضرت در دست من بود. (تنها در جنگ تبوک شرکت نکردم که آن هم به دستور پیامبر بود برای محافظت مدینه از توطئه منافقان)



63. من هرگز از میدان نبرد فرار نكردم و كسى با من به مبارزه برنخاست؛ مگر این كه زمین را از خونش سیراب نمودم.



64. روزى مرغ بریانى از بهشت براى پیامبر خدا(ص) آورده شد، آن حضرت از خداى بزرگ خواست كه محبوب‏ترین آفریده خود در پیشگاه او را خدمت حضرتش بیاورد. پس خداوند به من توفیق داد تا در محضرش حاضر گشته و به همراه آن حضرت از آن مرغ بریان خوردم.



65. روزى من در مسجد نماز مى‏خواندم كه گدایى وارد شد و چیزى خواست و من در حال ركوع بودم، انگشتر خود را از انگشتم بیرون آورده و به او دادم. خداوند متعال در مورد من این آیه را فرستاد كه: « إِنَّما وَلِیُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ » ولىّ و سرپرست شما تنها خدا، پیامبرش و كسانى هستند كه ایمان آورده، همان كسانى كه نماز را برپا داشته و در حال ركوع زكات مى‏پردازند.



66. به راستى كه خداوند متعال دو مرتبه آفتاب را براى من بازگردانید كه جز من براى كسى از امّت حضرت محمّد باز نگرداند.



67. پیامبر خدا (ص) دستور داد كه در دوران زندگى و پس از مرگش مرا به عنوان امیر مؤمنان بخوانند و هیچ كس ـ جز من ـ بدین نام خوانده نشد.



68. پیامبر خدا(ص) فرمود: «اى على! آنگاه كه روز قیامت شود منادى از میان عرش ندا در دهد كه: سرور پیامبران كجاست؟ پس من برخیزم. آنگاه فریاد مى‏زند: سَرور اوصیا كجاست؟ پس تو برمى‏خیزى. آنگاه رضوان كلیدهاى بهشت را و مالك كلیدهاى دوزخ را آورده مى‏گویند: خداوند متعال به ما دستور فرمود كه این كلیدها را به تو بدهیم و به تو عرض كنیم كه شما نیز آنها را به على بن ابى طالب (ع) بدهید. پس تو ـ اى على ـ قسمت‏ كننده بهشت و دوزخ هستى.



69. پیامبر خدا (ص) مى‏فرمود: « ای علی! اگر تو نبودى منافقان از مؤمنان باز شناخته نمى‏شدند.»



70. روزى پیامبر خدا (ص) خوابید و من، همسرم فاطمه و دو فرزندم حسن و حسین (ص) را نیز خوابانیده و عباى قطوانى خود را به روى ما كشید، پس خداوند در مورد ما این آیه را فرو فرستاد كه: « إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً » خداوند مى‏خواهد پلیدى را فقط از شما خاندان بزداید و شما را كاملاً پاك و پاكیزه گرداند. جبرئیل عرض كرد: اى محمّد! من نیز از شما هستم، پس ششمین نفر ما جبرئیل است.



منبع : ابن بابویه، محمد بن على، الخصال ؛ ج‏2 ؛ ص572 .


نظر فراموش نشه

 

t3teknik

عضو جدید
کاربر ممتاز
مشکل ما ضعف ایمان نیست، عدم معرفت علمی مسائلی است که به آن ایمان داریم و یکی از آن مسائل تشیع و اسلام است.معتقدیم ولی آنرا نمی شناسیم و آشنایی منطقی از آن نداریم و به مردی معتقدیم به عنوان یک امام و یک مرد بزرگ و کسی که همیشه مورد ستایش ما بوده،اما متاسفانه علی را نمی شناسیم.
مابیشتر به ستایش علی پرداختیم نه آشنایی با علی... دکتر علی شریعتی
 

heartbroken

عضو جدید
مشکل ما ضعف ایمان نیست، عدم معرفت علمی مسائلی است که به آن ایمان داریم و یکی از آن مسائل تشیع و اسلام است.معتقدیم ولی آنرا نمی شناسیم و آشنایی منطقی از آن نداریم و به مردی معتقدیم به عنوان یک امام و یک مرد بزرگ و کسی که همیشه مورد ستایش ما بوده،اما متاسفانه علی را نمی شناسیم.
مابیشتر به ستایش علی پرداختیم نه آشنایی با علی... دکتر علی شریعتی
بله دوست عزیز من همیشه صحبت های دکتر شریعتی رو گوش دادم و از طرفدارای این بزرگوار هستم ممنون از شما
 
آخرین ویرایش:

ساحل9027

عضو جدید
خدایا بهم قدرتی بده تا بتونم معرفتی نسبت به امیر مومنان پیدا کنم
مطمئنم که اون روز تونستم خدارو بیابم
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین********************** به علی شناختم من، به خدا قسم خدا را
:gol::gol::gol::gol::gol::gol:
 

paisa

کاربر بیش فعال
علی را وصف در باور نیاید جهان هرگز ز وصفش بر نیاید
عالی بود!!!!!!!!!!!!خیلی ممنون از مطالب خوبت.
 

z_elect

عضو جدید
کاربر ممتاز
بی نهایت سپاس واسه تاپیک خوبتون
من هم شیعه علی بودن خودم افتخار میکنم
 

Sima

مدیر تالار مهندسی هسته ای همکار مدیر تالار زبان
مدیر تالار
کاربر ممتاز

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به جز از علي نباشد به جهان گره ‌گشايي
طلب مدد از او کن چو رسد غم و بلايي
چو به کار خويش ماني در رحمت علي زن
به جز او به زخم دل‌ها ننهد کسي دوايي
ز ولاي او بزن دم که رها شوي ز هر غم
سر کوي او مکان کن بنگر که در کجايي
بشناختم خدا را چو شناختم علي را
به خدا نبرده‌اي پي اگر از علي جدايي
علي اي حقيقت حق علي اي ولي مطلق
تو جمال کبريايي تو حقيقت خدايي
نظري ز لطف و رحمت به من شکسته دل کن
تو که يار دردمندي تو که يار بينوايي
همه عمر همچو "شهري" طلب مدد از او کن
که به جز علي نباشد به جهان گره‌گشايي



حاجب یقین محاسبه حشر با علیست

شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن ...


برای شناختن حضرت علی (ع) نیازی به سخنان روشن فکرای دیروزو امروز نیست...
 

t3teknik

عضو جدید
کاربر ممتاز
به جز از علي نباشد به جهان گره ‌گشايي
طلب مدد از او کن چو رسد غم و بلايي
چو به کار خويش ماني در رحمت علي زن
به جز او به زخم دل‌ها ننهد کسي دوايي
ز ولاي او بزن دم که رها شوي ز هر غم
سر کوي او مکان کن بنگر که در کجايي
بشناختم خدا را چو شناختم علي را
به خدا نبرده‌اي پي اگر از علي جدايي
علي اي حقيقت حق علي اي ولي مطلق
تو جمال کبريايي تو حقيقت خدايي
نظري ز لطف و رحمت به من شکسته دل کن
تو که يار دردمندي تو که يار بينوايي
همه عمر همچو "شهري" طلب مدد از او کن
که به جز علي نباشد به جهان گره‌گشايي



حاجب یقین محاسبه حشر با علیست

شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن ...


برای شناختن حضرت علی (ع) نیازی به سخنان روشن فکرای دیروزو امروز نیست...
گران گوهر یزدان

علی رو باید شناخت - حال این شناخت از هرچه عاید شد نیکوست // تنها پیامبر {ص} بود که به او وحی میشد // دگران نیاز به شناختن دارن و این شناخت در هر راهی باشه نیاز به راهنما داره و این راهنمایی باید تمام جهات رو در بر بگیره // من در راه علی شناسی از هر علی شناسی بهر می گیرم //
 

mor1360

عضو جدید
افتخار میکنم ولی ... به عنوان کسی که نام شیعه علی برخود نهاده، شرمنده ام از آنچه که باید باشم و آنچه که هستم !
 
بالا