معماری با مصالحی از جنس دل

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی میخندم به ادمهایی که از من توقع دارند مثل زلیخا باشم
اما من خودم هستم نه زلیخا تا هر روز برایتان بخوانم از عشق
وقتی شما هیچ یک از مهر و وفا چیزی نمیخوانید
وقتی خیلی ساده مرا محکوم به بی احساسی میکنید
تنها کافی بود خیلی راحت خودتان بودید
گرم و مهربان نه اینکه بخواهید بفهمید دوستتان دارم یا نه
فقط کافی بود به پایبندیم در لحظاتی که هزار دلیل برای رفتن داشتم و ماندم
بیاندازید
میفهمید از زلیخا هم مردتر بودم
*نقل از یک نفر*
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مدتهاست

چتر منطق را بر سر گرفته ام!

تا باران عشق را

تجربه نکنم!

دیگر توان مقابله با

تب و لرز

برایم باقی نمانده است!!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اینجا فقط واژه میفروشم و..
ســـــکـــــــــــــــــــوت میخرم..
چه تجارت دردناکی!..
 
  • Like
واکنش ها: A.8

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لعنت به بعضی آهنگــآ
به بــعضی خــیـآبـونآ
به بــعضی حـــرفآ
لعنتیآ آدمــــو مــی برن بــه روزایــی که وآســــه از بــیـــن بــردنــش تـــو ذهــنـت "ویـــــــــــــــــــــــــــــــــــــرون شــــــــــــدی"!...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش…
باز معلمی بود و انشایی میخواست
"روزگار خود را چگونه میگذرانید؟"
تا چند خط برایش درد دل کنم…
 
  • Like
واکنش ها: A.8

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شیشه ای می شکند... یک نفر می پرسد...چرا شیشه شکست؟ مادر می گوید...شاید این رفع بلاست. یک نفر زمزمه کرد... باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد. شیشه ی پنجره را زود شکست. کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرور شکست، عابری خنده کنان می آمد... تکه ای از آن را برمی داشت مرهمی بر دل تنگم می شد... اما امشب دیدم... هیچ کس هیچ نگفت غصه ام را نشنید... از خودم می پرسم آیا ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم کمتر است؟ دل من سخت شکست اما، هیچ کس هیچ نگفت و نپرسید چرا !!!!!!!!!!!!!!!!!!
 
  • Like
واکنش ها: A.8

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رمقی برای نوشتن ندارم
در این دنیای پر از پوچی
چه کسی صدای من را می شنود؟
خنده دار است
شکر کردن در عین داشتن و نداشتن !
خسته شدم از این حرف های تکراری !
نمی توانم به نتیجه درستی برسم ,
پر از تردیدم ! و او هم می داند این تردید را
صدا می زند , برای چه سر برگردانم ؟
بگذار زمان بگذرد ,
و پیر شده ام با این گذر زمان
و هنوز هم در این نزدیکی هاست
و سکوت او همه جا را پر کرده
خیلی وقت است افکارم به هم ریخته ,
سردرگم شده ام و شاید بوده ام
کوله بارم از ابهامات سنگین شده
و دیگر دنبال دلیل نمی گردم
و لبخند سردی نثارش می کنم
تا تلخی اش را بیشتر حس کنم
برای که مهم است ؟
به اطرافت نگاه کن !
پر از دروغ پر از ریا و من هم
خنده دار است
اعتراف های من , خنده دار است
برای که ؟ برای چه؟
 

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
چشم به راه کسی بمان که امدنش بوی ماندن دهد....
بی قرار قدم هایش شوی و بیتاب اغوشت شود....
بوسه بارانش کنی و بوسه بارانت کند....
طوری در اغوشت بگیرد که خودت را
مچاله اغوشش کنی و بگویی
من دلم گم شدن میخواهد
گم شدن میان اغوشت....
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم هوای خودم را کرده است
ایــن روزهـــا
بیشــتر از هــر زمــانی
دوسـت دارم خــودم باشــم !!
دیگــر نـه حــرص بدســت آوردن را دارم
و نه هـــراس از دســت دادن را ..
هرکـــس مـــرا میـــخواهد بـخـــاطــر خــودم بخواهــد
دلــم هـــوای خـــودم را کـــرده اســت ..
همین…
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مهربانی تا کی؟
بگذار سخت باشم و سرد
باران که بارید چتر بگیرم و چکمه
خورشید که تابید پنجره ببندم و تاریک
اشک که آمد دستمالی بردارم و خشک
او که رفت نیشخندی بزنم و سوت
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شب است و یاد تو مر پر از ترانه می کند
چه کرده ای که دل تو را چنین بهانه می کند
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر کس جای من بود می برید
اما من هنوز میدوزم چشم هایم را به امید
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سرفه میکنم بیرون نمی پرد
سکوت بدی در گلویم نشسته
این روزها دلم که میگیرد
نگرانت می شوم و می دانم این همه ابر را برای قشنگی گوشه ی آسمان نگذاشته اند
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این روزها نبضم کند میزند.....
قلبم تیر میکشد........
دارم صدای خورد شدن احساسم را.....
لابه لای چرخ دنده های زندگی میبینم...
خسته ام از این دنیا
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دردم ایــــن نـــیـسـت
کـــــه او عــــاشــــق نـــیــسـت ،
دردم ایــــن نــیــسـت
کــــــــه مــعــشـــوق مــن از عــشــق تـهــی اسـت
دردم ایــــــن است
کــــــه بــــا دیـــــدن ایـــــن سردی ها
مـــــن چـــــرا دل بـــســتــم
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حکایت موندن یا رفتن نیست حکایت تنهایی دله منه!
حکایت قصه غریبی دلیه که نرفته غریب شد
از همه چیزش گذشت و همه ازش گذشتن
خواست بره همه گفتن نرو
گفتن اگه بری غم غربت نابودت میکنه
سادگی کرد و نرفت
نرفت که نکنه ترک بخوره
غافل از اینکه اینجا پر از سنگ برای شکستنه
اری!
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای دلم بخوانم
یا
برای دلت؟؟؟
چه فرقی می کند وقتی قرار دلم به قرار دلت بسته است...
:heart:
 
بالا