معماری با مصالحی از جنس دل

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو میروی اما بدان چیزی عوض نمی شود پای ما تا ابد گیر است من و تو شریک جرم یک مشت خاطره ایم
 
  • Like
واکنش ها: A.8

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
داغتـــریـن آغــــوش هـــا را از تنـت

و شیـریـــن تـریــن بــوســـه هـــا را از لبـــانت بیـــرون می کشـــم


بــه تـلـــافـی تمـــام روزهــایـــی کـــه می خــــواهمت و نیسـتـــی …

 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یه وقتایی هست که دوست داری عشقت خواب باشه
و خیلی حرفارو تو خواب بهش بگی
بگی که بدون اون میمیری
بگی که از بودنش خدارو ممنونی
بگی که تمام دنیای تو توی اون خلاصه شده
یا حتی آروم ببوسیش و خیالت راحت باشه که آرووووم خوابیده
وتا صبح بهش نگاه کنی و از دوست داشتنش لذت ببری…
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بعضی وقتا آدما الماسی تو دست دارند،
بعد چشمشون به یه گردو می افته
دولا میشن تا گردو رو بردارن
الماسه می افته تو شیب زمین
قل میخوره و تو عمق چاهی فرو میره
میدونی چی می مونه؟
یه آدم...،یه دهــــــن بـــاز....،یه گـــــــردوی پـــــوک ....
و یه دنیـــــا حســـــــرت...
 

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
برگرد و نگاه کن از من چه ساخته ای!
ویرانه ای از پوست و استخوان…
و مشتی شعر عاشقانه
این عاقبت کسی ست که چشمان خیس تو را دید…
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قرار بود این شعر هم
یک عاشقانه آرام باشد..، اما...چه می شود کرد وقتی
واژه ها بر علیه شاعر، دسیسه می کنند..
شغل من همین است..،
تحقیر خود درشعر هایی که
مازوخیسم شاعرانه می دانم شان
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
 
درد می کشم ، درد
هم تلخ است هم ارزان
هم گیراییش بالاست
هم اینکه تابلو نمی شوم و رفیقی که مرا به درد معتاد کرد ناباب نبود ،
اتفاقا باب باب بود فقط نگفته بود که ماندنی نیست ، همین !
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
گلایه از دل بی طاقتم نکن اینقدر...

کنارِ تو که رسیدم،
صبور خواهم شد...!!!
 
  • Like
واکنش ها: A.8

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
شده ام شنبه!

همه میخواهند از من شروع کنند ترک کردن را …
 

Gelveh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
پیشتر ها فکر میکردم...
با سکوت به تو میرسم!
آنقدر سکوت کردم که تو رسیدی...

اما نه به من، به دیگری!
این حکم سنگینی است برای یک لحظه سکوت بیشتر....
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نوای عاشقانه ی پیچیده در كوه...

وزوز شادیه بی دلیل...

پتك یاد تو...درد بیدریغ دلم...

دل تمام من و او ها خوش!

دل تو هم خوش!!

دل من...

هیچی!
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خسته ام؛

خسته تر از آنی که خیانت کنم

...تنهایم؛

تنها تر از آنی که عاشق شوم
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مگسی را کشتم
نه به این جرم که حیوان پلیدیست، بد، است

و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است

طفل معصوم به دور سر من می چرخید

به خیالش قندم

یا که چون اغذیه ی مشهورش، تا به آن حد، گَندَم

ای دو صد نور به قبرش بارد

مگس خوبی بود

من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد

مگسی را کشتم
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من بارانــــ مـی خـواهـم ...
کـودکــــ دستـانـــِـ کـوچکـــِـ خـود را بـالا بـرد و گفتــــ خـــدایـا بـارانـی بـفـرستـــــ ...
کـودکـانــــــ صبــر ِایـوبــــــ نـدارنـد کـه ...
خستـه شـد و دستـهایـشـــــ را پـاییـن انـداخـتـــــ
بـا گـریـه رو بـه آسمـان گفت :
دیگـــر بـارانـــــ نمـی خـواهـــم ...
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیگر نه
آدم، آن آدم است
و نه حوا، آن حوا
من و تو زاده ی کدامین دو نخستینیم
که نه بوی آدمیت داریم و
نه هوس حوا. . . ؟!
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بیا جایمان را با هم عوض کنیم...
دلم لک زده برای اینکه کسی عاشقم باشد!
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من دیـــوانه ی آن لـــحظه ای هستــم که تو دلتنگم شوی
و محکم در آغوشم بگیــری
و شیطنت وار ببوسیم
و من نگذارم
عشق من
بوسه با لـــجبازی، بیشتر می چسبـــد!!!
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به چه فكر می كنم ؟

انتقام از آن هایی كه هیچ وقت نبودند...

آن هایی كه می توانستند باشند ولی نخواستند...

فراموش نكرده ام كه هرچیزی كه می تواند باشد ,

در اصل نباید باشد...
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهـ ـی حجـ ـم ِ دلــــتنـگی هایـ ـم
آن قــَ ـــ ـدر زیـاد میشود
که دنیــــا
با تمام ِ وسعتش
برایـَم تنگ میشود ...
... دلتنــگـم...
دلتنـــــگ کسی کـــــه
گردش روزگــــارش به من که رسیــــد از
حرکـت ایستـاد...
دلتنگ کسی که دلتنگی هایم را ندید...
دلتنگ ِ خود َم...
خودی که مدتهــــ ــــ ــاست گم کـر د ه ام ...

گذشت دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم
حالا یک بار از شهر می رویم

یک بار از دیار … یک بار از یاد … یک بار از دل … و یک بار از دست
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سرفه می کنم ، بیرون نمی پرد .. سکوت بدی در گلویم نشسته

این روزها دلم که می گیرد

نگرانت می شوم

و می دانم اینهمه ابر را

برای قشنگی گوشه ی آسمان نگذاشته اند…
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میدانی...
بعضـی ها را هرچه قدر بـخوانی ... خسته نمیشوی !
بعضـی ها را هرچه قدر گوش دهی ... عادتــــ نمیشوند !
بعضـی ها هرچه تکرار شوند ... باز بکرند و دستــ نـخورده !
دیده ای ؟!
... ... شنیده ای ؟!
بعضـــی ها بی نهایتـــ ــ ـند !
مـــــثل مـــــادر
 
بالا