معماری با مصالحی از جنس دل

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چقدر سخته تنها بودن دستانم
چقدر سخته باور نکردن احساسم
چقدر سخته فراموشی
چقدر سخت تاب اوردن تو این زمانه که همه فقط به خودشون فکر میکنن
چقدر سخته وقتی کودکی گریه میکنه کسی ازش نمیپرسه چه اتفاقی افتاده
تا او بگوید پدرم مادرم را زد و از خانه بیرون انداخت ان هم بخاطر یک زن دیگر دنبال مادرم هستم تا بگویم ان زن هر روز کتکم میزند
بغلم نمیکند و شبها برام قصه نمیگه
چقدر سخته این همه بی رحمی دیدن و دم بر نیاوردن
چقدر سخته ببینی کسی از عشق اسطوره برای خودش میسازد اما معشوقش دل در گروی دیگری دارد
چقدر سخته نتونی فریاد بزنی دنیا فقط برای یک لحظه بایست تا بتوانم کمی اشکهایم را قلب پاره پاره ام را که تو برایم به یادگار گذاشتی کمی اسوده شود
چقدر سخته نتونی از کسی بدت بیاد و همه ادما رو خوب بدونی و همون ادمای به ظاهر خوب تو رو و تمام خاطراتت رو فقط برای یک لحظه بخواهند که از تو سیراب شوند و نگذارند بفهمی چقدر ابله بودی که همه ادمها خوب هستن
 

(رها)

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
چقدر کوتاهند

پیاده روهای دنیا
برای فکر کردن به کسی که
باید باشدُ نیست !

 

(رها)

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا کجا باید رفت
تا کجا باید برد
کوله باری را به نام زندگی
که درونش آرزوها هم گدایی می کنند
تا کجا باید گریخت
از حضور سردِ مرگ
از هجوم وحشت ودلواپسی
از شبیخون حماقت در هوس
تا به کی باید شنید
یک ترانه را ز جنس خاطره
از هزاران فرسخ احساس گناه
از هزاران فاصله تکرار ِغم
تا به کی باید ببینم
این همه دلخستگي را
وبمانم همچنان پا برجا
تا به کی ...

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خسته ام
خسته ام از زندگی
خسته گشتم بنده ها را بندگی
خوب رویان جهان را بردگی
اشک سرد بر رخ از این افسردگی
از نــــگاه دوست با شرمنـــــــــدگی
از صدای گریــــــه با درمانــــــــدگی
برده اید از یاد بـــــــــــوی سادگی
پوشش عالم شده آلودگی
اشک بارد نیست باران حاجت بارندگی
مرده اند مردان چه شد مردانگی
این همه باشد فقط رازی از این دلخستگی

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دردهایے هست ڪہ

نمیشود فریادشاטּ ڪرد

نمیشود دَرمانشاטּ ڪرد

نمیشود بہ ڪسے گفتشاטּ

نمے تواטּ بُغضشاטּ ڪرد

فقط باید در تنہایے تحمُلشاטּ ڪرد

چہ تلخ است واقعیت تنہایے ما . . .

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دلم با خيالت چنان لبخند مي زند..
انگار نه انگار که ديشب..
او را تو گريانده اي...
...
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز


ای ساربان آهسته رو کارام جانم می‌رود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود
من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از اوگویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درونپنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود
محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروانکز عشق آن سرو روان گویی روانم می‌رود
او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشاندیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود
برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشمچون مجمری پرآتشم کز سر دخانم می‌رود
با آن همه بیداد او وین عهد بی‌بنیاد اودر سینه دارم یاد او یا بر زبانم می‌رود
بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنینکاشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می‌رود
شب تا سحر می‌نغنوم و اندرز کس می‌نشنوموین ره نه قاصد می‌روم کز کف عنانم می‌رود
گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گلوین نیز نتوانم که دل با کاروانم می‌رود
صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار منگر چه نباشد کار من هم کار از آنم می‌رود
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخنمن خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود
سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بی‌وفاطاقت نمیارم جفا کار از فغانم می‌رود









 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دخترک در اولین هم آغوشی زن شد . . .
هی پسر . . . تو در کدام هم آغوشیت مرد خواهی شد . .
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]عشقه من . . .[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]نگران نباش . . .حال من خوب است . . دیگر بزرگ شده ام . . [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]دیگر آنقدر کوچک نیستم که در دلتنگی هایم گم شوم . . .[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]آموخته ام . . .[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]آموخته ام که این فاصله کوتاه بین لبخند و اشک نامش زندگیست . . .[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]آموخته ام که دیگر دلم برای نبودنت تنگ نشود . . .[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]راستی . . .دروغ گفتن را هم خوب یاد گرفته ام . . .[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]حال من خوب است . . .خوبه. . . خوب[/FONT]
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]حرفت که می شود با خنده می گویم :[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif][/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]یادش بخیر فراموشش کردم...[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif][/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]اما نمیدانند هنوز هم وقتی کسی اشتباه تماس میگیرد...[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif][/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]سست میشوم که نکند تو باشی ...[/FONT]
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
من بشینم؟

آب میخوای؟

گرسنه ات نیست؟

چیزی لازم نداری؟

و حتی شیشه جلوی ماشین رو برات تمیز کرد، و زیر بارون، زیر برف و تگرگ و یا

زیر بارش سنگ از آسمون سرش رو، رو سرت بندازه که سنگ و تگرگ به سر و

سینه اون بخوره و توی مسیر برات قرآن بخونه، برات حافظ بخونه، برات حرفای لطیف بزنه اون

وقت تفاوت رو حس میکنی؟


مقصر همسفر نیست، مقصر من و شماییم که توی مسیر زندگی و خودروی

سرنوشتمون هر کس و ناکس رو سوار کردیم، بد به حال اونی که مسافرکش این مسیر شد.


پس اگه شکست خوردی و تنها شدی خدا رو ملامت نکن که پس خدا کجاست منو دریابه، خدایا

چرا این بلا رو سرم آوردی؟


عزیز من خدا اتمام حجت هاشو کرده من و تو روز خوشمون به این چیزا دقت

نمیکردیم همین که سر به سنگ خورد فهمیدیم آرا بابا خداییم هست، اون وقت

فقط و فقط برا برون رفت از مشکل خودمون خدا خداهامون شروع میشه، هر چند که اون غریبه

نیست با من و تو اما انصافاً دیر نیست؟!


مقصر خودتی.


خود کرده را تدبیر نیست.


این رو بفهم که وجود بعضی ها در کنارت فقط تنهاترت میکنه!!


پس اگر خاطرمان تنها شد، طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم.
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در تاریکــــــــــــ تـرین و کورتـرین
نقطــــه ی ِ عشـــــــق
گُـــــــــــــــم شــده بــودم
در سَـرابی که از احســــاس بـرای او ســـاخته بــودم
غوطـــــــــــــــــه وَر بــودم
آن قــــــدر که ســـــال ها گذشـــت
فصـــل ها آمدنــد و رفتنـــد
و لحظــــه ها سپــــــــــــــــری شـد
بــی آن که لحظــــه ای یـــــــــــادی از خــــود کنم
عمـــرم گذشـــت ...
با ثانیــــــــــــــــــه هایی مملــو از تنهـــــایی و دلتنگـــــی
و یادگــــــــــــارش
چروکــــــــــــ هایی بـَـر پیشـــانی
و زخـــــــــم هایی بَـر دل شـد
امــا...
نگـــاه عــــاشق تــو
همچــون فانـــوسی راه گشــــــــــایم شد ای تنهــا پنــــــــاه ِ دل هـــای ِ خستــه
تــویی که دســـــت های ِ مهربـــانت
شَفـــاعـت کـرد چشـــــــــــــــم های ِ دل ِ نـابینـــایم را
 
  • Like
واکنش ها: A.8

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
همـان خورشیــد آخـر شهریــــور
که نهــایت تلاشــش را بـرای گــــــرم کـردن زمیــن می کنـد
می خواهــم
خورشیــد ی شَـوَم بـرای دلـــــــم
دلــی که مـــدت هاست قنـدیــــل هایش
تابستـــان هایم را ســـَرد کــرده اسـت
صــدای ِ پــای ِ پـــاییز را
از انتهـــای ِ کوچــه ی ِ فصــــــــــل ها می شِنَــــوَم
شــاید آغــاز ِ پاییـــز
شروعــــی باشد بـرای زندگــــــی
برای ِ عشـــــــــــــــــــــق
عشـــــق ی تمــــــــــــام وقـــت
بیــا پـــاییـز ...بیـــا ...
بیـا که بیـــــــــزارم از ایـن تابستـــان
بیا ...
شــاید خـــــــــدا خواســت
و زیـر خــِش خِـش بــــرگ های ِ طلایـــی ات
اولیــن قــــــــــدم های ِ عاشقـــانه را
بـرای عشقـی برداشتــــــــم که
جســـارت ِ خواستــن و بـــودن و مـــاندن و جنگیدن را داشتــه باشـد
بیـا که زیـن پـس
و بـا آغـــاز تـــو می خــواهـم
دَرد نوشتـــه هایم را عاشقــــانه هایی کنـــــم
که " تــــــــــــــــو" ی ِ بیـــت هایش

دیگــر مخاطــب خـاص نــدارد
بیــــا ..
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
وقتی مخاطب کسی نباشی
وقتی کسی دلتنگت نباشه
وقتی ساعتها ادمهای دو نفره تماشا کنی
و بعد دستت بذاری تو جیبت
تمام اهنگها دو نفره باشند
انوقت که میفهمی تنهایی و کسی
نیست که تو رو دوست داشته باشه
انوقت هست که تمام وجودت
پر میشه فقط از یک حس
اینکه تنهایی
اما این بدون
اگه نزدیک من میشی
بی هوس باشه
حوالی م توقف ممنوع هست
کسی جرات نداره نزدیکم بشه
چون نیمی از ادمها تا کنون
فقط دنبال تن ها هستند
نه قلبها
a.m
 
بالا