معماری با مصالحی از جنس دل
- شروع کننده موضوع mohammad azizi
- تاریخ شروع
قدم مي زني
خيابان دلتنگي هاي مرا
سر چهار راه بغض مي ايستي
نمي دانم
کوچه ي گريه را مي پيچي
يا فرعي سكوت را وارد مي شوي...
من در ميدان اصلي شهر
بر مساحت سنگفرشهاي آجري
هنوز دلتنگم!!
خيابان دلتنگي هاي مرا
سر چهار راه بغض مي ايستي
نمي دانم
کوچه ي گريه را مي پيچي
يا فرعي سكوت را وارد مي شوي...
من در ميدان اصلي شهر
بر مساحت سنگفرشهاي آجري
هنوز دلتنگم!!
نگران شب هایم نباش . . .
تنها نیستم !
بالشم. . .
هق هق سکوتم. . .
قرص هایم . . .
لرزش دستانم . . .
همه هستن ، تنها نیستم . . . !
تنها نیستم !
بالشم. . .
هق هق سکوتم. . .
قرص هایم . . .
لرزش دستانم . . .
همه هستن ، تنها نیستم . . . !
[FONT="]تنها نشسته ام[/FONT][FONT="] …….
[/FONT][FONT="]اما تنها نیستم[/FONT][FONT="]………
[/FONT][FONT="]یادت امان تنهایی نمیدهد[/FONT]
در سکوتی دردناک خواهم ماند تا ندانی چه بر سرم اوردی
در نگاهت چیزیست که نمی دانم چیست[FONT="] ![/FONT]
مثل آرامش بعد از یک غم
مثل بوی نم بعد از باران
در نگاهت چیزیست که نمی دانم[FONT="] ![/FONT]
[FONT="]من به آن محتاجم[/FONT][FONT="] [/FONT]
مثل آرامش بعد از یک غم
مثل بوی نم بعد از باران
در نگاهت چیزیست که نمی دانم[FONT="] ![/FONT]
[FONT="]من به آن محتاجم[/FONT][FONT="] [/FONT]
هر چقدر هم که بگویی :
تنهایی خوب است؛
هم من و هم تو میدانیم که:
تنهایی خوب نیست ...
ولی چه میتوان کرد وقتی خوبی نمانده تا به تنهایی ، واژه تنهایی را از تخته سیاه زندگی پاک کند ...
به تنهایی روزگار میگذرانم ؛
ناراحت نباش ، این روزها همه کمکم میکنند باور کنم :
تنهایی خوب است ...
تنهایی خوب است؛
هم من و هم تو میدانیم که:
تنهایی خوب نیست ...
ولی چه میتوان کرد وقتی خوبی نمانده تا به تنهایی ، واژه تنهایی را از تخته سیاه زندگی پاک کند ...
به تنهایی روزگار میگذرانم ؛
ناراحت نباش ، این روزها همه کمکم میکنند باور کنم :
تنهایی خوب است ...
حرف هــایی هست بــرای نگفتــن
همـــان حرف هــایی کـه تبدیــل بـه فریاد هــایی می شونـد کـه ترجیح می دهی ... در گلــو خفـه شــان کنی
همــان حرف هــایی کـه تبدیـل بـه بغض هــایی می شونـد کـه در گلویت گیــر می کننـد
همــان حرف هــایی کـه حجمشـان آن قدر زیــاد است کـه اضافـه شــان از گوشـه چشمت می چکــد!..
گلپونه ها نا مهربانی آتشم زد
گلپونه ها بی همزبانی آتشم زد
گلپونه ها بی همزبانی آتشم زد
به همين بغض لعنتيم قسم نوبت گريه توام ميرسه....
دست سردم از چه میلرزی ؟...
تو توانا بودی!..
پنجره را ببند !
خودکار را بردار ..
دوباره شعرهای عاشقانه بنویس !!
نه ...
این زمستان از پنجره نیامده است !!
تو توانا بودی!..
پنجره را ببند !
خودکار را بردار ..
دوباره شعرهای عاشقانه بنویس !!
نه ...
این زمستان از پنجره نیامده است !!
حکایتم کن!
برای دستــــ هایی که مرا جستند
و برای چشمانی که مرا قطره قطره نوشیدند!
برای لبــــ هایی که ترانه ام کردند
و بعد شاید مرثیه ای!
حکایتم کن به غروبــــ رسیده ام!!
برای دستــــ هایی که مرا جستند
و برای چشمانی که مرا قطره قطره نوشیدند!
برای لبــــ هایی که ترانه ام کردند
و بعد شاید مرثیه ای!
حکایتم کن به غروبــــ رسیده ام!!
این معنای واقعی واژه تنهایی است
تنهایی یعنی:
در میان دیگران باشی و نتوانی به هیچ کس اعتماد کنی
تنهایی یعنی:
در میان دیگران باشی و نتوانی به هیچ کس اعتماد کنی
دلتَنگــ... کـﮧ میشَویـﮯ دیگَــر انتظـ ـار مَعْـــنا ندارَد
یکـ نِگــاه کَمـﮯ نا مهربــان٬
یکـ واژه یِ کَمـﮯدور از انتظــار
یکـ لَحظـــﮧ فاصــلـﮧ
مـﮯ شِکند بُغضَــتْ را
یکـ نِگــاه کَمـﮯ نا مهربــان٬
یکـ واژه یِ کَمـﮯدور از انتظــار
یکـ لَحظـــﮧ فاصــلـﮧ
مـﮯ شِکند بُغضَــتْ را
گاهی آدم ته میکشه...
آدمه دیگه...
ساعت شنی نیست که سر و تهش کنی...
آدم گاهی تمووم میشه !!..
مث همین الان من"..
آدمه دیگه...
ساعت شنی نیست که سر و تهش کنی...
آدم گاهی تمووم میشه !!..
مث همین الان من"..
خدايت بيامرزد سهراب!
دانستم راز شقايق ها را...
زندگي بايد کرد گاه با يک دل تنگ ... گاه يک دنيا ننگ !!
زندگي اجباريست...
چه علف باشم چه سنگ...
سهم من تنهائيست ...!*
دانستم راز شقايق ها را...
زندگي بايد کرد گاه با يک دل تنگ ... گاه يک دنيا ننگ !!
زندگي اجباريست...
چه علف باشم چه سنگ...
سهم من تنهائيست ...!*
[h=2][/h]
یه جایــی هست
بعــد از کلی دویـدن یهــو وایمیستی ...
سرتــو میندازی پاییــن و آروم میگی:
" دیگه زورم نمیــرسه"
بعــد از کلی دویـدن یهــو وایمیستی ...
سرتــو میندازی پاییــن و آروم میگی:
" دیگه زورم نمیــرسه"
امشـــب دلتنــــگی هایـــــم را بــا جـــوهر اشــــکم مــی نویـــسم...
شایــــد در آن حـــل شـــدند.....
شایــــد در آن حـــل شـــدند.....
از دیده به جای اشک خون می آید
دل خون شده ، از دیده برون می آید
دل خون شد از این غصّه که از قصّه عشق
می دید که آهنگ جنون می آید
می رفت و دو چشم انتظارم بر راه
کان عمر که رفته ، باز چون می آید؟
با لاله که گفت حال ما را که چنین
دل سوخته و غرقه به خون می آید
کوتاه کن این قصه ی جان سوز ای شمع
کز صحبت تو ، بوی جنون می آید
دکتر شریعتی
دل خون شده ، از دیده برون می آید
دل خون شد از این غصّه که از قصّه عشق
می دید که آهنگ جنون می آید
می رفت و دو چشم انتظارم بر راه
کان عمر که رفته ، باز چون می آید؟
با لاله که گفت حال ما را که چنین
دل سوخته و غرقه به خون می آید
کوتاه کن این قصه ی جان سوز ای شمع
کز صحبت تو ، بوی جنون می آید
دکتر شریعتی
[h=2][/h]
عمو خسرو....!
بیا و........
با همون لحن مخصوص خودت.....
همونطوری که توی "خانه*ی سبز" میگفتی
به اینا بگو:
چه معنی داره تو این دنیا کسی با کسی قهر باشه!
چه معنی داره تو این دنیا کسی تنها باشه!
چه معنی داره تو این دنیا آدم ها یک روز بیان و یک روز برن!
چه معنی داره تو این دنیا دل بعضی ها اینقدر تنگ باشه!
چه معنی داره تو ین دنیا دل بعضی ها از سنگ باشه!
چه معنی داره تو این دنیا زندگی کردن اینقدر سخت باشه ... !!
بیا و........
با همون لحن مخصوص خودت.....
همونطوری که توی "خانه*ی سبز" میگفتی
به اینا بگو:
چه معنی داره تو این دنیا کسی با کسی قهر باشه!
چه معنی داره تو این دنیا کسی تنها باشه!
چه معنی داره تو این دنیا آدم ها یک روز بیان و یک روز برن!
چه معنی داره تو این دنیا دل بعضی ها اینقدر تنگ باشه!
چه معنی داره تو ین دنیا دل بعضی ها از سنگ باشه!
چه معنی داره تو این دنیا زندگی کردن اینقدر سخت باشه ... !!
هنوز گاهی میان آدمها گم می‌شوم
کوچه‌ها را بلد شدم
خیابان‌ها را بلد شدم
ماشین‌ها را، مغاز‌ه‌ها را
رنگ‌های چراغ قرمز را
جدول ضرب را حتی
دیگر در راه هیچ مدرسه‌ای گم نمی‌شوم
کوچه‌ها را بلد شدم
خیابان‌ها را بلد شدم
ماشین‌ها را، مغاز‌ه‌ها را
رنگ‌های چراغ قرمز را
جدول ضرب را حتی
دیگر در راه هیچ مدرسه‌ای گم نمی‌شوم
ولی هنوز گاهی میان آدمها گم می‌شوم
آدمها را بلد نیستم!
آدمها را بلد نیستم!
عمو بیا دیگه....
اومدم عمو...ی ذره فرصت بده
