معماری با مصالحی از جنس دل

[(رها)]

 

[(رها)]

 

[ماه آسمونی]

" میسوخت "
تمام دیشب را نخوابیدم و بالای سرش با کهنه ای خیس بیدار ماندم . .
فکر میکردم "تب " کرده است . . .
نمیدانستم که حرارت تنش از این است که تمام "دیروز " را در آغوش دیگری بوده . . .

 

[mohammad azizi]

مرا با غمهاي احمقانه ام تنها بگذار و برو
مرا سرگردان و خسته در نيمه راه اين خيابان طولاني بي انتها
تنها بگذار و برو
مرا فراموش كن تا ابد
و ميان خاطراتت بميران و محو كن
چنانكه انگار هرگز نبوده ام، هرگز نشناخته اي مرا، نديده اي مرا
مرا بگذار و برو
خسته تر از آنم كه بخواهم حتي براي تو
وجود داشته باشم
خاطره باشم
بدرخشم
مرا بگذار
تنها
و برو!

 

[ماه آسمونی]

مهر سکوت بر لبانم می زنم تا نه صدایم کسی را بیازارد و نه حتی بودنم ... !!

 

[mohammad azizi]

خدایا میبینی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
قرارمون بود
که...
هر وقت میخندد بخندم
هر وقت گریه میکند بگریم
هر وقت میخندم بخندد
هر وقت گریه میکنم گریه کند
هر وقت لازمش داشتم باشد
هر وقت لازمم داشت باشم
...................
.
.
.
خدایا قرارمون بود.............
.
.
.
خدایا من چقدر تنهاااااااااااااااااااااااااااااااام

​

 

[mohammad azizi]

​

​

اینجا هوا بارانیست .

پتویم را تا چانه بالا میدهم

و در بستر گرم خویش فرو میروم .

باران ؟

چرا میباری ای آسمان ؟

و چه راحت میباری !

میخواهم گریه کنم .

میخواهم اشک بریزم ولی نمیتوانم .

میخواهم از این لحظات گله کنم ولی به چه کسی ؟

اینجا هیچ کس نیست .

اینجا فقط من هستم و ....

راستی پس تنهایی کجاست؟

مبادا تنها بماند !

​

 

[mohammad azizi]

ایـن روزهــا....

به قـــــول پنـــاهی

دروغ گفتــــن را خــــــوب یـاد گرفتــــــــــه ام

حــال مـ ــن خــــــــوب است

خــوبِ خــوب

فقـط زیــــاد تا قسمتــی هــــوای دلــ ــم طوفــــانی

همــراه با غبـــارهـای خستگـــــــــــــی ست

و فکـر مـی کنـــم

ایـن روزهـــا...

خــدا هـم از حـــرف هـای تکـــ ــراری مــ ــن خستـــه است

چـه حــس مشتـرکـــی داریــم مــ ــن و خـــدا

او...

از حــرف هـای تکـــ ـــراری مــن خستـــه است

و مـــن...

از تکـــ ــرار غـــــم انگیــز روزهــــایم

مـی گوینـــد....

هـر وقــت دلـــت گرفــــــــت سکـــوت کـن

ایـن روزهــا....

هیــــچ کـس معنــای دلتنگـــ ـــی را نمـی فهمــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــد

هیــــچ کس قیــــد مهـم فعــل مـــ ـــن نیســت

چـه فرقـــــی مـی کنـد که

هیـــچ کَس نفهمــد یا آن کَــس یا ایــن کَـس
​

 

[mohammad azizi]

گاه


آدمی تنهاتر از آن است که سکوتش می گوید


دیشب


تنهایی ام


تا نوکِ مدادت آمده بود


اگر می نوشتی ام!


اگر می نوشتی ام!


گاه


تنهایی تنهاتر از آن است که دیده شود.
​

 

[mohammad azizi]

دیــــگَر دِلواپَسَــــــــــــــــ ـــم نباش نامهــــــربانَم!​

آنقدرضعیـــــــفَم کرده ای
سرما هَم مرا میخورَد....!!
​

​

 

[بانوی باران]

نفس

نفس

دوست داشتنت معادله ای ست که

نفس هایم را
اثبات میکند...


​

​

 

[بانوی باران]

من با تو زیر باران نرفته ام​

​

[SUP]
[/SUP][SUP] اما باران که میبارد[/SUP][SUP]
[/SUP][SUP] دلم برایت میشود [/SUP]​

[SUP]
[/SUP]

 

[بانوی باران]

[SUP]عشق فراموش کردن نیست ... بخشیدن است
[/SUP]
[SUP]گوش کردن نیست ... درک کردن است

[/SUP][SUP]دیدن نیست ... احساس کردن است

[/SUP][SUP]جازدن و کنار کشیدن نیست ... صبر کردن و ادامه دادن است

[/SUP][SUP]حتی تنهای تنها ..................................[/SUP]

 

[بانوی باران]

 

[بانوی باران]

نبودنت

نبودنت

می شنوی دیگر صدایی از قلبم نمی آید​

[FONT=courier new, courier, monospace]
[/FONT][FONT=courier new, courier, monospace]
[/FONT][FONT=courier new, courier, monospace]به دار کشیده مرا بغض نبودنت !!!


[/FONT][FONT=courier new, courier, monospace]

[/FONT]​

 

[mohammad azizi]

سیر شده ام ؛

بس که از آدمها زخم خورده ام ....

خدا خیرتـــــــــــــان دهد به من محبت دروغین تعارف نکنید ،

من سیــــــــــرم ... !!!

 

[بانوی باران]

بارون بی صدا

بارون بی صدا

、ヽ、ヽヽ｀、ヽ、ヽ、ヽ｀、ヽ、ヽ｀｀、、｀、、ヽ、​

、ヽ、ヽヽ｀、ヽ、ヽ、بارونـــــــ که میــــبارد｀、、ヽ、ヽヽ​

​

​

、ヽ｀｀、、｀、、ヽ、ヽヽ｀、｀、、ヽ、ヽヽ｀、、​

​

​

、ヽ、ヽヽ｀、ヽ、ヽ、ヽ｀、ヽ、ヽ、ヽヽ｀、ヽ、ヽ、｀​

​

​

、ヽ、ヽヽ｀دلم برایــــــــــت تنگ تر مــــــی شود｀、、ヽ、ヽヽ｀​

​

​

、ヽ、ヽ、ヽ、ヽ｀｀ヽ、ヽヽ｀、ヽ、ヽ、ヽ｀、、ヽ、ヽヽ​

​

​

、ヽ、ヽヽ｀、ヽ、ヽ、راهـــــــ میــــــــــ افـتم｀、、ヽ、ヽヽ｀​

​

​

｀、、｀、ヽ、ヽヽ｀｀、、ヽ、ヽヽ｀、、ヽ、ヽヽ｀、、​

​

​

、ヽ、ヽヽ｀、ヽ、بدون ِ چـــتر ، من «بـــــغض»مــــی کنم ، ｀、、ヽ​

​

​

ヽ｀、ヽ、ヽ、ヽ｀、ヽ、ヽ｀｀、、｀、、ヽ、ヽ｀、、ヽ​

​

​

、ヽ、ヽヽ｀、آسمـــــــــــان گـــــــــــریـه . . .｀、、ヽ、ヽヽ｀、、​

​

​

ヽ、ヽ、ヽ｀、ヽ、ヽ｀｀、、ヽ、ヽヽ｀、｀、、ヽ、ヽヽ、​

​

​

、ヽ、ヽヽ｀、ヽ、ヽ、ヽ｀、ヽ、ヽ｀｀、、｀、、ヽ、ヽ、​

​

​

​

​

 

[mohammad azizi]

دـلــــــم ذره اــی مـ ـردن می خــــوآهد!

فقــــط می خـــــوآهم ببینـــــم مــن اگـــر نبآشم

تـــمآمِ مشکــــلآلت حــــل میشود؟؟!
​

​

 

[بانوی باران]

 

[بانوی باران]

انتظار عشق

انتظار عشق

ﻫﻨﻮﺯ ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﻧﺖ مثل ﺭﻓﺘﻨﺖ ﺑﺎﺷﺪ
[FONT=courier new, courier, monospace][/FONT][FONT=courier new, courier, monospace]

ﺑـــــــــﯽ ﺧـــــــــﺒـــــــــﺮ !

​

[/FONT]

 

[بانوی باران]

 

[mohammad azizi]

وقتی دلت گـرفته ،
وقتی غمگینی،
وقتی از زندگی سیـری،
حـــواستـــو خیلـــی جمـــع کـــن چـــون برای آدما طعمـۀ خــوبــی هستــــی ..

 

[mohammad azizi]

هیچ کس نمی داند ..
همه چهره آرام می بینند ..
همه صدای خنده ها را می شنوند ..
هیچ کس حس نمی کند دل نا آرامت را ، تنهاییت را ، بغض گلویت را ..
دست خودت نیست ، " باید " جلوی دیگران بخندی ...

هیچ کس نمی داند وقتی به چهار دیواری اتاقت می رسی ، غصه ها را از پشت درب بر می داری و به حال امروزت افسوس می خوری ...!

کاش اتاقت انبار غصه هایت نبود ...

 

[mohammad azizi]

لبخـــندمـــ را بریـ ــ ــدم

قــاب گــرفتمــــ

بــ ــه صـورتـم آویختــم !

حــالا بـا خیــال راحــت

هــر وقتـــ دلـــــمـــ گـــرفتـــ

” بغـــض ” مـیکنمــــ …

 

[mohammad azizi]

دنیا کوچکتراز آن است که گمشده ای را در آن یافته باشی...
هیچ کس اینجا گم نمی شود...
آدم ها به همان خونسردی که آمده اند،
چمدانشان را می بندند و ناپدید می شوند...
یکی در مه...
یکی در غبار...
یکی در باد...
یکی در باران...
و بی رحم ترینشان در برف...
شاید هم در بهار
آنچه به جا میماند،
ردپایی است
و خاطره ای...

 

[mohammad azizi]

گاهیــــــ،
دلت میگرد،خیلیـــ....
نـه حس تنهایی،
نه حس غم،
نـه حسِ دوری
گاهیــــــ،.
دیوانه میشوی
از خوبی ِ یکـــــی، بد بودن دیگری.....
گاهیــــ.......
میشکنی از اینکه سادگیـــــ را به حساب ِ حماقتـــــ
میگذارند.....
رسـم دنیـا که میگویند هَمَشـــــــــــــــ همین بود؟!

 

[mohammad azizi]

این روزها

دلم

اصرار دارد
...
فریاد بزند ....!

اما ....

من

جلوی دهانش را

میگیرم

وقتی میدانم

کسی

تمایلی به شنیدنِ

صدایش

ندارد ....!

این روزها

من

خدای سکوت شده ام ....!

خفقان گرفته ام

تا

آرامش اهالی ِ دنیا

خط خطی نشود
​

 

[mohammad azizi]

روحــــم مـی خواهـد برود یـک گوشـه بنشیـند

پشتـش را بکـند بـه دنیـا

پاهایــش را بغـــل کنـد

و بلنـد بلنـد بگویــد

من دیــگر بازی نمیـــکنم...!

 

[mohammad azizi]

لــ ـــ ـــحظه های ســ ــ ڪـوتم
پــــ ـر هیاهـــــ ـــــو ترین בقــــایق زندگیم هستـב
مــــــمـلو از آنــــــچـــه
مــــی خواهم بـــــــ ــــــ ــگویم
و نـــــــ ـــــمی گـــــویم......

 

[mohammad azizi]

حالا دیگر

نه از حادثه چیزی مانده

نه از اعجاز آن چشم های آشنا...

از دلتنگی ها که بگذریم

تنهایی

تنها اتفاق این روزهای من است...