آدمها برای یکدیگر نقش سیگار را بازی میکنند همدیگر را می کشند ، ... لذت می برند دود می کنند تمام می کنند....... و بعد از اندک زمانی سیگاری دیگر........
آه،در اقلیم تقدیر سر ساعت:دلتنگی در دقیقه:تنهایی وثانیه:دلواپسی تحویل میدهم سالی را که در کنار تو نبودم و تحویل میگیرم سالی را که در کنارم نخواهی بود باز هم بی تو در تقویم زندگی لحظه ای که غم نبودنت به اوج میرسد سال تحویل میشود...
زندگیت را،خودت مینوازی به زودی خواهی فهمید مهم نیست چندنفرمهمان موسیقی زندگیت میشوند مهمان ها،می آیندومیروند..... وفقط خودت تاآخرشنونده خودت خواهی ماند یادت باشدمهم این است که طوری بنوازی که تاآخراین موسیقی لذت ببری وبلندشوی وبرای خودت دست بزنی.... بی خیال نداشته هایت بی خیال هرچه که خیالت راناآرام میکند..... به من بگوببینم!!!!! امروزنفس کشیده ای؟ آری؟ پس خوش به حالت عمیق نفس بکش؛ عمیق عشق را؛ زندگی را؛ بودن را؛ بچش؛ ببین؛ لمس کن؛ وباتک تک سلولهایت فریادبزن: 《معبودمن شکرکه مراجان بخشیدی》
كفشهايم را ميپوشم ودر زندگي قدم ميزنم،من زنده ام وزندگي ((ارزش)) رفتن دارد آن قدر مي روم تا صداي پاشنه هايم گوش ((نااميدي)) را كر كند خوب ميدانم كه گاه كفشها، پاهايم را ميزند، ميفشرند وبه درد ميآورند اما من همچنان خواهم رفت زيرا(( زندگي)) ارزش لنگ لنگان رفتن را نيز دارد زندگي نه ماندن است نه رسيدن زندگي به ((سادگي)) رفتن است به همين راحتي، زندگي چقدر ((آسان)) است ...