معماری با مصالحی از جنس دل

natanaeal

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من هیچ نمی خواهم ...

تنها صدایت را می خواهم تا موسیقی سکوت لحظه هایم باشد

نگاهت را می خواهم تا روشنی چشم های خسته ام باشد

وجودت را می خواهم تا گرمای قندیل آغوشم باشد

خیالت را می خواهم تا خاطره لحظه های فراموشم باشد

دست هایت را می خواهم تا نوازشگر بی کسی اشک هایم باشد

و تنها خنده هایت را می خواهم تا مرهم کهنه زخم های زندگی ام باشد

آری تنها تو را می خواهم ...​
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2]
[/h]
همیشه اولین و آخرین کلام شعرهایم تو بوده ای ، میخواهم این شعر اولینش تو باشی و آخرین نداشته باشد
همچنان ادامه داشته باشد….



 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
چقـــــــد سخــــــت اســـــت
تـــــمام استــــــخاره های دنیا
بــــــــد بیاید...
بــــرای بــــودن بــــا کــسی کــــه دوستش داری...
 

muhammad-k

کاربر بیش فعال
.

.

سیب هنوز هم شیرین است
هنوز هم آدم بهشت را به لبخند حوا می فروشد ، شیطان بهانه بود .
 

muhammad-k

کاربر بیش فعال
.

.

چوپان قصه ی ما دروغگو نبود ، او تنها بود و از فرط تنهایی فریاد گرگ سرمیداد ، افسوس که کسی تنهایی اش را درک نکرد و در پی گرگ بودند و در این میان فقط گرگ فهمید که چوپان تنهاست.
 

muhammad-k

کاربر بیش فعال
.

.

یک عمر قفس بست مسیر نفسم را


حالا که دری هست مرا بال و پری نیست


حالا که مقدر شده آرام بگیرم


سیلاب مرا برده و از من اثری نیست


بگذار که درها همگی بسته بمانند


وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست . . .



 

muhammad-k

کاربر بیش فعال
.

.

خیابانهای تنهایی دلی ولگرد میخواهد / و آوازم بدون تو سکوتی سرد میخواهد / برایت مرده بودم تا برایم تب کند قلبت / ولی حتی نپرسیدی دلت همدرد میخواهد ؟
 

muhammad-k

کاربر بیش فعال
.

.

هیچ گاه خط دلت را مشغول نکن ، شاید دلتنگی پشت خط باشه ، دلتنگتم
 

muhammad-k

کاربر بیش فعال
.

.

چقدر پیاده رو ها را ڪشـ مےدهند
این برگهاے پــاییـزے!
مےخواهمـ سوار اتوبوسے تند رو شومـ
تا پاییز را رد ڪنمـ
فصل ِ عاشقان را
ما را چـﮧ بـﮧ این حرفا!
 

muhammad-k

کاربر بیش فعال
.

.

قلبم محکوم شد به شکستن ، غرورم محکوم شد به شکستن ، احساسم محکوم شد به بازی گرفتن و چشمانم محکوم شدند به باریدن
اما عشقت محکوم شد که بماند در تکه تکه قلبم و قطره قطره ی جانم
 

muhammad-k

کاربر بیش فعال
.

.

آنکه دستور زبان عشق را
بی گزاره در نهاد ما نهاد
خوب می دانست تیغ تیز را
در کف مستی نمی بایست داد
 

muhammad-k

کاربر بیش فعال
.

.

می‌روم ، اما نمی‌پرسم ز خویشره کجا ؟ منزل کجا ؟ مقصود چیست ؟بوسه می‌بخشم ولی خود غافلمکاین دل دیوانه را معبود کیست . . .​
 

muhammad-k

کاربر بیش فعال
1

1




مــــی گــــویــنــد
ســـــاده ام
..!

مـــی گـــویـــنـــد تــــو مــــرا با یــک
نــگــاه
..

یـــک
لبـــــخـنـــد
...

بــه
بــازی
میـــــگیــــری ..!

مــــــی گـــــوینــــد
تـــرفنــدهـــایت
،
شـــیطنـــت هــــایت
..

و
دروغ هایـــت
را نمــــی فهمــــم ..

مــــــی گویند
ســــاده ام
..!

اما مــــــــن فـــــقــــــط
دوســـتـــــت دارم
...

همیـــــــــن!

و آنــــها ایــــن را نمـــــــیفــــهمنــــد ..!!
 

muhammad-k

کاربر بیش فعال
.

.

آفتاب که میتابد ، پرنده که میخواند و نسیم که می وزد ،
با خودم میگویم حتما حال تو خوب است که جهان این همه زیباست
 

muhammad-k

کاربر بیش فعال
.

.

[FONT=verdana,tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]​
به دنبال ِ همراه ِ "اوّل" نیستم !


این روزها اول ِ راه ، همه همراهند....


باید به دنبال ِ همراه ِ "آخر" گشت ...
 

muhammad-k

کاربر بیش فعال
..

..

قصه به پایان رسید و من همچنان در خیال چشمان سیاه تو ام که ساده فریبم داد !
قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم
خداحافظ . . .
 

muhammad-k

کاربر بیش فعال
.

.

نگفته بودم! پیش از خدا حافظی
حافظه ی باران را مرور کنی؟و از میان تمام رویاهایش
سلام ها را به خاطر آوری؟
نگفته بودم! واژه ها مقدس اند
احساس می شوند، می ترسند، می ترسانند
وحادثــــــــــــــه هیچ وقت خبرت نمی کند؟!
حالا رفته ای و من
در کوچه های قهوه ای کویری
که سواد خواندن ابرها را ندارد
تشنه ی قطره ای سلامم
تا بار دیگر سبز شوم
 

natanaeal

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز



پروردگارم؛

مهربان من


از دوزخ این بهشت، رهایی ام بخش!

در اینجا هر درختی مرا قامت دشنامی است

و هر زمزمه ای بانگ عزایی

و هر چشم اندازی سکوت گنگ و بی حاصلی ...

در هراس دم می زنم

در بی قراری زندگی می کنم

و بهشت تو برای من بیهودگی رنگینی است

من در این بهشت ،

همچون تو در انبوه آفریده های رنگارنگت تنهایم.

"تو قلب بیگانه را می شناسی ، که خود در سرزمین وجود بیگانه بودی"

"کسی را برایم بیافرین تا در او بیارامم"

دردم ، درد "بی کسی" بود ...

د.ع.ش
 
آخرین ویرایش:

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با ترس نمی گویم
من به تو مدیونم
من الفبای دوست داشتن را درست نمی دانستم
من بهانه ی تو را در تنهایی ها به خاطره های باد سپردم
این ندای بی مهری را کسی برایت معنی نکرد
می دانم که آفات عشق
سکوت در واژه گانی است که به دستم رقم می خورد
ای کاش می گفتی :
که الفبای دوست داشتن تنها حضور توست
می خواهم بمیرم !
نگو که نمی توانی
این خواستن توانستن نیست ، آرزوست .
و امشب چقدر تاریک است
نه مهتابی، نه ستاره ای، و نه نور چشمهایت
هیچ یک را نمیبینم،
تنها آسمان تیره شده ی
آرزوهایم را می بینم
که ابرهایش بغض کرده اند
اما حتی شانه ای از درخت خشکیده ای
برای بارش نمی یابند
میترسم از روزی که بی هوا
هوای دلم طوفانی شود
از طوفانش هراسی ندارم
اما با بی پناهی چه کنم،
نه چمنی، نه سبزه زاری،
که بر آن بغض فرو خفته ام ار جاری کنم،
بیا....
شانهایت را برای گریه کردن دوست دارم...
 
  • Like
واکنش ها: A.8

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
file:///C:/Users/KIAN/Downloads/%CB%99%C2%B7%D9%A0%E2%80%A2%E2%97%8F%E2%99%A5%20%20%20%D8%AF%D9%84%D9%85%20%DA%AF%D8%B1%D9%81%D8%AA%D9%87%20%20%20%D8%AE%D8%B3%D8%AA%D9%85%20%20%20%E2%99%A5%E2%97%8F%E2%80%A2%D9%A0%C2%B7%CB%99_files/23732630935835718028.jpg
 
  • Like
واکنش ها: A.8

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
” سـرد اسـت و مـن تـنهایـم “
چـه جمـلـه ای !پــــُر از کـلیـشه …
پـــُـر از تـهـوع …
جـای ِ گـرمی نـشستـه ای و می خـوانـی :
” ســرد اسـت “…
یـخ نمـی کنـی …
حـس نـمی کنـی …
کـه مـن
بـرای ِ نـوشتـن ِ همیـن دو کلمـه
چـه سرمایـی را گـذرانـدم …
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هــِـي روزگــار
مَن بـه دَرَکــ
خــودَت خــَـســتــه نــَـشـُـدي
از ديــدَن تــَصـويــرِ تــِکـراريــه دَرد کــِـشـيـدنِ مــَـن
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کسی رو انتخاب کن که طوری بهت نگاه می کنه انگار یه معجزه ای!

فریدا کالو




 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا می خواهم از تو دل بکنم

صبر می آید !

چقدر این عطسه های

" پاییزی "

را دوست دارم ...
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای دوست داشتنت



محتاج دیدنت نیستم ...



اگر چه نگاهت آرامم می کند



محتاج سخن گفتن با تو نیستم ...



اگر چه صدایت دلم را می لرزاند



دوست دارم بدانی



حتی اگر کنارم نباشی ...



باز هم ، نگاهت می کنم ...



صدایت را می شنوم....



همیشه با منی
 
بالا