معماری با مصالحی از جنس دل

(رها)

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
داشتم دردهایم را می‌شمردم:
نداشتنت
نخواستنت
ندیدنت
نماندنت..

و این «نون» اول فعل‌ها را
کاش می‌شد بِکَنی
جمع‌شان کنی یک‌جا
بشود بزرگترین «نون» دنیا!

بچسبانی به فعلِ رفتنت
آنقدر محکم و بزرگ
که زورت نرسد برای رفتن..

#رضا_كاظمی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پاییز از حوالی حوصله ات که بگذرد
من زرد می شوم
و تا کفشهای رفتنت جفت می شود
غریب می مانم
و نیلوفرانه دوستت دارم
نه مثل مردی که عشق را از روی غریزه نشخوار می کند
من درست مثل خودم
هنوز و همیشه
دوستت دارم…
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
 

کلبه تنهایی من

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
عاشق چشمان مردی باش
که نگاه عاشقانه اش فقط برای تو باشد
موهایت رابری مردی پریشان کن
که فقط تارموهای تورا می نوازد
قلبت رابه مردی هدیه کن
که فقط موسیقی طپش قلب تورا می شنود
دست در دست مردی بگذار
که جزتو زنی را لمس نکرده باشد
باارزش باش
زیباترین افریده خدا
 

ترانه3

کاربر بیش فعال
وقتی زنده ای کلامی ندارند با تو ...

امان از روزی که رفتی.

هر پنج شنبه یا جمعه

ساعت ها با سنگ سرد قبرت صحبت می کنند

گویا این مردمان با مرده ها راحت ترند تا زنده ها

گویا کلامشان را برای سنگ قبرت نگه می دارند
 

(رها)

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یﮏ ﻭﻗﺘﯽ؛
ﺑﺪﻓﻬﻤﯽ ﻫﺎ
ﺁﺯﺍﺭﻡ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ!
ﻫﻤﻪ ﺍﺵ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ؛
ﮐﻪ
ﺁﺩﻡ ها ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻗﻀﺎﻭﺗﻢ ﮐﻨﻨﺪ.
ﻭﻗﺖ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺻﺮﻑ
ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ؛ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺩﺍﺩﻥ ﺧﻮﺩﻡ
ﺭﻓﻊ ﺳﻮﺀ ﺗﻔﺎﻫﻢ
ﺣﺎﻻ ﺍﻣﺎ...
ﻣﻮﺿﻊ ﺍﻡ، ﺳﮑﻮﺕ ﺍﺳﺖ؛
ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺑﯽ ﻣﻬﺮﯼ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﯿﭻ ﻧﻤﯽ ﮔﻮﯾﻢ!
ﺩﯾﮕﺮ،
ﻧﻪ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺩﺍﺩﻥ ﺩﺍﺭﻡ!
ﻧﻪ ﺣﺘﯽ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ...
ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﺟﺎﻥ ِ ﺩﻝ،
ﻣﻦ ،
ﻣﺴﺌﻮﻝ ﻃﺮﺯ ﻓﮑﺮ
ﺁﺩﻡ ﻫﺎ نیستم ...
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮﭼﻪ ﺧﻮﺍﺳتند؛
ﺑﮕﻮﯾند ﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﮐﻨند!
من ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺑﯽ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ خواهم کرد....
باید آدم خوبي باشم اما وقتم را برای اثباتش به ديگران هدر نمی دهم..
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی دل تنگ میشوم
باد میخندد
باران میبارد
و من
چه حالی پیدا میکنم
وقتی به این فکر میکنم
شاید
در انجایی که
او هست
باران و باد باشد
و ارام به باران میگویم
زیاد خیسش نکن سرما میخورد
و به باد میگویم
زیاد بر او بوز تا شاید بویش را برایم به ارمغان بیاوری
*نقل از یه نفر*
 

ترانه3

کاربر بیش فعال
مدتیست عجیب کودکیم را میخواهم!!!!
تا جلوی هر مغازه ای پا بکوبم

شاید حس آرامش را برایم بخرند ....

 

ترانه3

کاربر بیش فعال
برای تــــــو
برای چشم هایــت

برای مـــن

برای درد هایـــم
برای م ا
برای این همه تنـــهایی
ای کــــاش خدا کاری کـــند
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
می دانی جانم من هیچوقت محبوب کسی نبودم.
با بهت و تعجب نگاهم می کرد انگار چیز عجیبی می شنید.بی توجه به چهره ی پراز سوالش ادامه دادم:
_من هیچوقت آدم آرایش غلیظ نبودم. حتی بلد نبودم یک روز هم که شده متفاوت ظاهرشوم.نمی توانستم وقتی می دیدمش هیجانم را پنهان کنم و با یک ماسک غرور و بی توجهی سرم را گرم بستنی شکلاتی ام کنم.موهایم بلوند و رنگ شده نیست و اندازه اش معمولی است.دیدی بعضی ها در دیدارهایشان چگونه دلبری می کنند و در کمال دقت مواظب حرف هایشان هستند و حتی زاویه ی لب و دهانشان را برای لبخند کنترل می کنند؟شنیده ای آوازه ی کسانی را که آخر هفته ها در مهمانی های مختلف مثل ستاره می درخشند؟
اما من!به خودم که نگاه می کنم خنده ام می گیرد.دختری با ظاهر بسیار معمولی با بینی که حاصل تلاش عزیزان زحمت کش جراح و ناخن هایی که نتیجه ی دست ناخن کاری حرفه ای نیست.حتی بعضی وقت ها آنقدر بی حوصله است که موهایش را در حصار تنگ کش موهایش اسیر می کند.
لبخند زدم و گفتم:
_و من خوب می دانم دخترهای شبیه من،خاطره نخواهندشد.
#نازنین_شیروانی
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سبز
سیاه
سفید
بس است
چه خبر این همه
رنگ
در میان انبوه رنگها
تنها به دنبال رنگ سرخ بودم
اما هرگز نیافتم
*نقل از یه نفر*
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این روزها من ...
خدای سکوت شده ام
خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا،
خط خطی نشود!
سکوتی می کنم به بلندی فریاد ...
فریادی که فقط و فقط خدا آگاه باشد
از راز دلم
از این روزهای تنهایی و دوری و ...!
حسرت ، که در این هجــــــــــوم تاریکی
صدای دل هم به جایی نمی رسد!





 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2]
[/h]
ســــــــــختـــــــــ است وقتی از شـــــــــدت بـــــــــــغــــــض
گــــــــــــلو درد بگیـــــــــــــری
و هــــــــــمــــــــه بگوینـــــــــد :
.
.
.
لــــــــبــــــاس گــــــــرمـــــــــــ بپـــــــــوش ـــ ـــ ـــ !!!



 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنهـــــایی یعنـــی ...


منتظر نباشی


یعنی قــــراری


دلهــــــره ای


...لحظــــه ای ...


نداشتــه بـاشی...


تنهـــــایی همــان دلتنــــگی نیست


در دلتنــــگی هــا کـسـی حضــــور دارد

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
و بارها ديدم كه با چقدر سبد براي چيدن يك خوشه بشارت رفت
ولي نشد كه روبروي حضور كبوتران بنشيند
و رفت تا لب هيچ
و پشت حوصله ي نورها دراز كشيد...
و هيچ فكر نكرد كه من ميان اين همه پريشاني و درد
براي خوردن يك سيب چقدر تنهايم...
دوستم را میگویم

 
بالا