معماری با مصالحی از جنس دل

R@ha1

عضو جدید
کاربر ممتاز
مخاطب خاص عزیز از این فاصله چشمانت پیدا نیست


کمی جلوتر بیا
حداقل فاصله ای که بتوانم لمست کنم
نبض چشمانت را بگیرم
ببینم هنوز برای عطر من، مست می شود یا نه؟


کمی جلوتر بیا
نه آنقدر نزدیک
که با رفتن دوباره ات، دیوانه ام کنی
نه آنقدر دور
که فاصله ات با من، به احساس دلم طعنه بزند...
میانه ی راه بایست
بگذار ببینم دوری ام با تو چه کرده
ببینم هنوز از مستی چشمانت خبری هست؟
هنوز مثل کوه پشتم ایستاده ای...
کوهی که روزی پشتیبانی ام را مادام العمر تضمین کرد
چه زیباست
حالا رو در رویت باشد


زیباست کوه را نظاره کردن
وقتی بدانی پابرجاست، مادامی که تو را داشته باشد.
 

R@ha1

عضو جدید
کاربر ممتاز
برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست
گویی همه خوابند، کسی را به کسی نیست
آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک
جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست

این قافله از قافله سالار خراب است
اینجا خبر از پیش‌رو و باز پسی نیست

تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست

من در پی خویشم، به تو بر می‌خورم اما
آن‌سان شده‌ام گم که به من دسترسی نیست

آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است
حیثیت این باغ منم، خار و خسی نیست

امروز که محتاج توام، جای تو خالی است
فردا که می‌آیی به سراغم نفسی نیست

در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است
وقتی همه‌ی بودن ما جز هوسی نیست

هوشنگ ابتهاج

 

R@ha1

عضو جدید
کاربر ممتاز
پس از آفرینش آدم، خدا گفت به او:
نازنینم آدم،
با تو رازی دارم!
اندکی پیشتر اَی..
آدم آرام و نجیب، آمد پیش!!
زیر چشمی به خدا می نگریست..
محو لبخند غم آلود خدا! دلش انگار گریست
نازنینم آدم! قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید!!!
یاد من باش،که بس تنهایم..
بغض آدم ترکید؛گونه هایش لرزید!!
به خدا گفت:
من به اندازه‌ی..
من به اندازه‌ی گلهای بهشت.. نه..
به اندازه‌ی عرش ..نه ..نه
من به اندازه‌ی تنهاییت، ای هستی من، دوستدارت هستم!!
آدم، کوله اش را برداشت
خسته و سخت قدم برمی‌داشت..
راهی ظلمت پر شور زمین
طفلکی بنده غمگین، آدم!
در میان لحظه‌ی جانکاه هبوط..
زیر لب‌های خدا باز شنید..
نازنینم اَدم! نه به اندازه‌ی تنهایی من
نه به اندازه‌ی عرش..نه به اندازه‌ی گل‌های بهشت!
که به اندازه‌ی یک دانه گندم، تو فقط یادم باش!!!
نازنینم اَدم،
نبری از یادم...

 

♥milad♥

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعضی آدمها یهومیان...!


یهو زندگیتو قشنگ می کنن...!

یهومیشن همه ی دلخوشیت...!

یهومیشن دلیل خنده هات...!

یهومیشن دلیل نفس کشیدنت...!

بعدهمینجوری یهومیرن...!

یهوگندمیزنن به ارزوهات...!

یهو میشن دلیل همه ی غصه هات وهمه ی اشکات...!

یهومیشن سبب بالا نیومدن نفست...!

مراقب این یهویی ها باشید....
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
سکوت میکنم
قضاوتم میکنی
حرف میزنم
قضاوت میشوم ضعیفه
اصلا تو که مرد هستی
بگو
چگونه باشم
هر روز برای جلب نظرت ظاهر بیارایم
یا اینکه خیلی راحت مرا بتوانی در اغوش بگیری
کدام یک تو را راضی نگه میدارد
هیچ کدام
تنها بعد از مدتی که
خسته ات کردم میروی
سراغ یک دلبر دیگر
اگر دلبری نمیکنم
برای این هست که
قیمت انقدر گران هست که
هر کسی قادر
به پرداخت این هزینه گزاف نیست
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
موهایت را به باد نده
خنده هایت را
خریدارم
تمام شهر میداند
که تو تمام
مرا محصور میکنی
ارام مینشینم
تنها
به
کفشهایت مینگرم
که چه روزی میخواهی
تنهایم بگذاری
اخر ان روز
باید مرگ تدریجی
تمام ارزوهایم را
بنگرم


 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره…!

اینجا کنار خانه ی ابدیت می نشینم و فاتحه میخوانم…

نه اشک و فاتحه... اشک و فاتحه و دلتنگی

امان… دنیای من! تو خیلی وقته که…

آرام بخواب فرشته کوچ کرده ی من…
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم

از شیشه نیستیم که با سنگ بمیریم

تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم

شاید این خواست خدا بود که دلتنگ بمیریم
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تصور نکن بی حرکت و ثابت رفتنت را به تماشا نشسته ام


پاهایم در باتلاق تو گیر کرده است

دست و پا زدنم فقط

مرا بیشتر غرق در تو خواهد کرد

 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی باید باشد
بی قراری هایت
بهانه هایت
سردی هایِ گاهی گذرت
ترس و دلواپسی هایت
و خنده هایِ پر بغضت
را تاب که نه !
آغوش بیاورد
یکی باید باشد که بدانی
وقتی از دوست داشتن ترس تمامِ وجودت را می گیرد

وقتی می گویی مبادا...
بفهمد؛

بفهمد ...
 
بیقرار كه می شوم...

تمام قرارهایمان یادم می آید...

محو تصویرهایی می شوم كه روزگاری رویایمان بود ...

بیقرار كه می شوم.....

دوباره با چشمهایت در چشمهایم نقش می زنی و....

طعم تلخ نبودنت بی قرارترم میكند ...
.
.
.
.
.
.
.
.
قرارمان بی قراری نبود !!!!

حیف... قرارمان را فراموش کردی .....
 
روزگار عوض شد...

مثل دفترهای قدیمی کاهی بودیم،
دو به دو با هم ...
هرکداممان را که می کندند،
آن یکی هم بیرون میزد از زندگی!

حالا سیمی مان کردند که با رفتن دیگری کک مان هم نگزد...!
 
برای خودم مردی شدم. . .

بی صدا گریه میکنم این روزا. . .

در سکوتـــــــــــــــــــــــی سخت. . .

ای دنیا مواظبم باش. . .

قلبم هنوز. . .

دخترونـــــــــــــه میتپه. . .(!)
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلتنــــــگ نشــــدی ببیــــــنی
چـــــگونه خوبتـــــرین خــــاطره هــــــا
بی رحــــــم ترینــــــشان می شــــــود …
 
وقتیـ پرندهـ ایـ زندهـ استـ♥ــ ... مورچهـ ـها را میـ خورد !

وقتیـ میـ میرد ... مورچهـ ـها او را میـ خورند !
زمانهـ و شرایطـ در هر موقعیـ میـ تواند تغییر کند ...
در زندگیـ هیچـ کسیـ را تحقیر یا آزار نکنید .
شاید امروز قدرتمند باشید ... اما یادتانـ باشد ...
زمانـ از شما قدرتمندتر استـ♥ــ !!!
یکـ♥ــ درختـ♥ــ میلیونـ ـها چوبـ♥ــ کبریتـ♥ــ را میـ سازد ...
اما وقتیـ زمانـ ـش برسد ...
فقطـ یکـ♥ــ چوبـ♥ــ کبریتـ♥ــ ...
برایـ سوزاندنـ میلیونـ ـها درختـ♥ــ کافیـ ستـ♥ــ ...
پسـ خوبـ♥ـــ باشید و خوبیـ کنید (-ــ-)
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به ﺳﻼﻣﺘﯽ اوناییکه ﮐﻪ ﻫﺮﮐﯽ اونارو ﺩﯾﺪ ﮔﻔﺖ “ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻭﺭﺵ ﺷﻠﻮﻏﻪ”
ﻭﻟﯽ ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺩشون میدونن ﮐﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﺗﻨﻬﺎن !
 
بالا