معماری با مصالحی از جنس دل

hassan2010

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]هیچ وقت به خودت مغرور نشو...
[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]برگ ها همیشه وقتی می ریزن[/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]که فکر می کنن طلا شدن[/FONT]
 

hassan2010

عضو جدید
کاربر ممتاز
همیشه یکی هست که درد دلت رو بهش میگی ،
ولی وای به روزی که همون بشه درد دلت.
 

hassan2010

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی دیر رسیدم و با دیگری دیدمت
فهمیدم گاهی هرگز نرسیدن بهتر از دیر رسیدن است
 

hassan2010

عضو جدید
کاربر ممتاز
هیچ چیز جای خودش نیست!
یکی بی دل است دیگری دودل!
یکی هم اینجا بی تو دل توی دلش نیست.
 

hassan2010

عضو جدید
کاربر ممتاز
شاید آرام تر میشدم

فقط و فقط . . . . .

اگر میفهمیدی. . . .

شعرهایم به همین راحتی که می خوانی

نوشته نشده اند. . . . . . .
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اي غم ، تو که هستي از کجا مي آيي؟
هر دم به هواي دل ما مي آيي



باز آي و قدم به روي چشمم بگذار
چون اشک به چشمم آشنا مي آيي!





 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگام کن ببین غریب و تنهام
خسته ام ولی به فکر فردام
نگام کن ببین دارم می خونم
به پای عهد و قرارمون می مونم

نگام کن تو این شهر درندشت
هنوز از چشام می گیره یاد تو اشک
تو می خوای بری تنهام بذاری
دیگه داره باورم می شه دوستم نداری
حالا که می خوای بری تنهام بذاری
تن شکسته ام مال تو یادگاری

چشای خیسم باشه برای وقتی
که خواستی بازم بگی دوستم نداری
چشای سرد پنجرمون که باشه
دفتر خیس پنجرمون که باشه

یادت میاد از اون روزا که زیر بارون
تر میشد از عشق پنجره نگامون
شکستی غرورمو شکستی
بگو شکستی چرا همه عهدی که بستی

رفتی نموندی رفتی و نموندی
تو خیال کردی با این اداها دلمو سوزوندی
حالا برو حالا تنها برو حالا که اومدی حالا تنها برو
می دونی نمیتونی با اینکه اومدی حالا پیشم بمونی . . .
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیشب ...

زیر سنگینی سکوت اتاقم ...

آرام می بافتم

زشت و زیبا را ...

در میان تار و پود بافته هایم

شکل صورتت زنده تر از همیشه شکل گرفت ...

دستهایم سرعت گرفتند !

بدنت کم کم نیز شکل گرفت ...

بافتم ...

آنقدر بافتم که اتاقم پر شد از تو ...

به دورم پیچیدی !

گرم شدم ...

گرم ... داغ ...

سوختم !

پیچیدی....سفت تر !

نفسهایم به شماره افتاد ...

دنیا سیاه شد ...

یک بوسه ...

بافته ها باز شدند !

صبح شده بود ...!

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گر بگوئی دیگر صدایم نکن ، نمی کنم

ولی همیشه صدایم بغض تو راخواهد داشت


گر بگوئی نگاهم نکن ، نمی کنم

ولی با چشمان بسته هر لحظه تو را تصور می کنم

گر بگوی به چشمان نگاه نکن ، نمی کنم

ولی هزار بار چشمانت را روی کاغذ می کشم ونگاه می کنم

گر بگوئی دستم را نبوس ، نمی بوسم

ولی هر روز که می روی روی جای خالی دستت را روی دستم می بوسم

گر بگوئی هرم نفس هایم را نکش ، نمی کشم

ولی در هر نفس گرمای نفس تو را حس خواهم کرد

گر بگویی عطر تنم را فراموش کن ، می کنم

ولی اشک می ریزم شاید دانه ای از اشکم عطر تو را داشت

گر بگوئی مرا ترک کن می کنم

ولی با خودم اشک ،تنهائی ،و عشق تو را خواهم برد

ولی...

کاش به جای این همه منع کردن و نخواستن

یک بار می گفتی از عشقم بمیر و من می مردم.....





 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلگيرم از اين شب سرد

از شبي كه پايان دارد

و پايانش را آغازي نيست !

از انتهايي تاريك

و شبهايي تنهاتر از امشب

دلگيرم از نبودن هايت كه

مرا اسير دفتري كرده خالي از تو ...

خالي از هوا ...

امشب از آسمان بي ستاره آموختم كه هيچ شبي به آمدنت ايمان نياورم !

وقتي نقاب بر چهره مي آيي

به هيچ ايمان مي آورم ...

و به باراني كه وقتي تمام مي شود

تنها تر مي شوم !

با افكاري كه كوتاه نمي شود

و صدايي كه مدام تكرارت مي كند ...

با اين حس كه

هنوز در من كسي هست به ابعاد تو ...

با لبخندي سرد ...

و سكوتي تلخ كه گاه ترك بر مي دارد !

اما قلبي بي رحم انكارش مي كند

تا مبادا حرفي بگويم ...!

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دست هایم خالیست

و درونم سرشار ...

پرم از آرزوهای پوشالی !

.

.

.

چه زیباست

پشت پا زدن به آنهایی که تو را رنجاندند !

و چه خوب است

گاه گاهی دروغ بگویی به دلت

و نگذاری که بداند

بی نهایت تنهاست ...!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
صداي باران مي آيد ...

با همه ناباوري هايم به باران

ايمان دارم ...

باران هميشه برايم با غم گريه مي كند !

مي بارد ...

و در كنج دلم با من هم صدا مي شود ...

ابرها هم بي شك مثل من عاشقند !!!

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اشکهایم را ببین


برای تو می‌بارند.


دستانم را لمس کن!


برای تو می‌لرزند.


سکوتم را بپذیر


برای تو خاموشم.


هنوز گرمی آغوشت که مرا با آفتاب محبت پیوند داد از یادم نرفته است


بیا و ببین چطور برای تو می‌سوزم.
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ابرها بغض کرده اند

اما ... دریغ از قطره ای باران !

نمیبارند... هرگز !

چون خوب میدانند

که به جز چتر های سیاه

و سنگ صبور همیشگی شان زمین کسی در انتظارشان نخواهد بود !

فقط ...

ابر ها دلتنگی شان را

در صاعقه های هولناک این شبها

فریاد میزنند !

و از درد به خود میپیچند ...

اما... چتر داران زیر چترهایشان

آرام خفته اند !!!

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مي نشينم

در كور سوي كوچه ي تنهايي ...

روزها به صبر

شب ها به انتظار !

گذر زمان

گذر عمر

گفتند چون مي گذرد غمي نيست !

گذشت

اما با غم !

گفتند اين نيز بگذرد ...

گذشت

اما سخت !

حال چه كنم

به چه اميدي

گذرعمر را تماشا كنم

در انتهاي كوچه ي تنهايي ...!

 

جولي

عضو جدید
کاربر ممتاز


مردن و گم شدن از ماست نه از فـــــــــاصله ها



دل از اینهاست که تنهاست نه از فــــاصله ها



گرچه دیگر همه جا پر ز جدایی شده است



مشکل از طاقت دل هاست نه از فــــــــاصله ها
 

جولي

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو که غمگین باشی


دلم می گیردنفس می میرد

زمان می ایستدچه آشوبی برپاست کنار این دلتنگی

دلم بی لبخندت،هنوز هم می گیرد



 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
سیگارها برایم دو دسته اند :
سیگارهای قبل از دیدنت و سیگارهای پس از رفتنت! 
هر دو برایم حس غریبی دارند :
اولی، به خاطر دلهره ی نیامدنت و دیگری از ترس دیگر ندیدنت...
 

hassan2010

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای روزگــار . . .
از خطـ خطــے هایـم ساده نـگــــــــذر . . . !
بــه یـاد داشتــــــہ باش . . .
این دلــنـوشــــــت ــــــہ ها را یک دل، نــوشـــــتــــ ــه. . . !
 
آخرین ویرایش:

hassan2010

عضو جدید
کاربر ممتاز
تـقدیمـ بـﮧ صاحب چشــمــآنے ڪـﮧ آرامشـ قـلب مـטּ استو صـدایـش دلنشیـטּ تــریـטּ تــرانـﮧ مــטּ اَست ،از بودنـت بـرایمـ عآدتے سآختے ڪـﮧ بے تــو بودטּ را بــاور نـدارم ؛چـﮧ خوب شـد ڪـﮧ بـﮧ دنیــا آمـدے و چـﮧ خوب تـر شـد ڪـﮧ دنیــآے مــטּ شـدے ؛هـمیشـﮧ بداטּ ڪـﮧ تــآ ابـد دوستـت دارم
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرد باش

مرد باش



قبل از اينكه به كسی که میدونی با احساس و سادس بگي:
دوستت دارم
قبل از اینکه بهش محبت کنی
قبل از اینکه به خودت عادتش بدی
قبل از اینکه تنش رو به بغل بکشی
قبل از اینکه احساسش رو بیدار کنی
قبل از اینکه تنهاییش رو پر کنی
قبل از اینکه عاشقش کنی
خوب فكراتو بكن
از حرفت مطمئن باش
نه اینکه تا دیدی طرف عاشقت شده
و هیچ جور رفتنی نیست
شروع کنی به پیدا کردن یکی دیگه
و با بهونه گیری های الکیت و با
دروغای الکی به خودت عادتش بدی
امیدوارش کنی طرفت رو داغون کنی
تو داری از بازی دادن اون لذت میبری
ولی اون داره با فکرت زندگی میکنه


یک کلام ختم کلام هر جنسیتی هستی " مرد " باش.....!
 

hassan2010

عضو جدید
کاربر ممتاز
هيچ وقت دل به کسي نبند …

چون اين دنيا اين قدر کوچيکه که توش دو تا دل کنار هم جا نميشه
ولي اگه دل بستي …
هيچ وقت ازش جدا نشو چون اين دنيا اينقدر بزرگه که ديگه پيداش نميکني …
 
بالا