امروز پنجشنبه است و از روزی که من اومدم ماهشهر یک هفته میگذره. هفته آسونی نبود! واسه منی که کلاس های دانشگاه رو به زور ده تا یکی می رفتم شرکت کردن تو کلاس ها از صب تا عصر اونم راجع به یک موضوع و با یک استاد کمی سخت بود.
همچنین صب زود بیدار شدن هم یه معضلیه واسه خودش البته من خونه که بودم هم تا 9 صب بیشتر نمی خوابیدم(دیگه چه خبره مگه

). باید عادت کنی که شبا رو هم زود بخوابی و الا باید کمبود خواب رو مثل اون بچه هایی که تو سالن می خوابن جبران کنی
از اونجا که ترک عادت موجب مرض است! منم حقیقتا انگار مریض شدم! مخصوصا اینکه بدنم به صبحونه عادت نداره.
دو روز اول هفته که نگارش نامه اداری و گزارش نویسی بود
(آقای منعم)
چهار روز بعدی هم مهارت های ده گانه:استرس در محیط کاری و طرز برخورد با سرپرست و...
(آقای نعامی)
امروز
چند تا عکس یادگاری با استاد انداختیم. استاد خیلی خوبیه و کلاسش خیلی راحته.
قراردادهامون رو هم امضا کردیم.
حقیقتا تنها دلیلی که میشه این کلاس ها رو تحمل کرد، استادهای با اخلاقشونه. البته من به شخصه از کلاس مهارت های ده گانه خیلی چیزا یاد گرفتم.
این همه بچه های دوره پیش گفتن یه چاقو با خودتون بیارین ما گوش نکردیم. اینقدر به درد میخوره که نگو

اینجا کسی رنگ آفتاب رو نمی بینه. پس آستین کوتاه و بلند و نخی و... هرچی بپوشی زیاد فرقی نداره.
یه چیز دیگه که لازمه یه آیینه کوچولو هست. دیگه خودتون میدونین کجا لازم میشه.
سلف سرویس هم کمکاری هایی داره، مثلا صب میری چایی تموم شده یا اصلا دم نکشیده انگار داری آب جوش می خوری یا مزه اش یه جوریه.
کلا صبونه زیاد تعریفی نداره. نهار که تو شرکته بهتره. شام هم که دیگه معلوم!
با این همه کاری به جز دوس داشتن تووووو من بلد نیستم!!!!!
می خواستم بنویسم "با این همه" که ترانه بالا اومد به ذهنم و نوشتمش! با این همه بازم خدا رو شکر، تو این اوضاع بیکاری و تحریم(آخرینش شروع تحریم یکجانبه امریکا در زمینه صنعت نفت،امروز) جای شکرش باقیه. همین امروز فقط 70 تومن رفت رو دلار، خدا به خیر کنه.