تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد....وجود نازكت ازرده گزند مباددل که در راه خدا بشکند آیینه شود.....وانکه این آینه بشکست جر اهریمن نیست
تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد....وجود نازكت ازرده گزند مباددل که در راه خدا بشکند آیینه شود.....وانکه این آینه بشکست جر اهریمن نیست
تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد....وجود نازكت ازرده گزند مباد
تو كز سراي طبيعت نمي روي برون...كجا به كوي طريقت گذر تواني كرددل تنگم حریف درد و اندوه فراوان نیست.....امان ای سنگدل از درد و اندوه فراوانت
دلم شکستی و جانم هنوز چشم به راهت......شبی سیاهم و در آرزوی طلعت ماهتتو كز سراي طبيعت نمي روي برون...كجا به كوي طريقت گذر تواني كرد
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو............. پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تودلم شکستی و جانم هنوز چشم به راهت......شبی سیاهم و در آرزوی طلعت ماهت
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو............. پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو
دین و دل بردند و قصد جان کنند....... الغیاث از جور خوبان الغیاثوزن خود را به ترازوی مه و مهر و فلک.............هرکه سنجید دگر فکر کم و بیش نکرد
دین و دل بردند و قصد جان کنند....... الغیاث از جور خوبان الغیاث
ثوابت باشد اي داراي خرمن .....اگر رحم كني بر خوشه چيني.ث؟؟؟؟
آقا ما میریم یه دوری می زنیم بر میگردیم!
دین و دل بردند و قصد جان کنند....... الغیاث از جور خوبان الغیاث
ظاهر کمال او پرورشگر ازهار........جمال باطنش ارایش ریاحین بودثنا خوان توام تا زنده ام اما یقین دارم.....که حق چون تو استادی نخواهد شد ادا حافظ
ظاهر کمال او پرورشگر ازهار........جمال باطنش ارایش ریاحین بود
شود چون بید لرزان سرو ازاد.....اگر بیند قد دلجوی فرخدوش گیسوی تو را ریخته دیدم بر دوش.....خاطرآشفته ام امشب ز پریشانی دوش
شود چون بید لرزان سرو ازاد.....اگر بیند قد دلجوی فرخ
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند............وندرآن ظلمت شب آب حیاتم دادندخوشا آن روی شاد و بذله گویی....که حزن از محفل یاران پرانید
در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد....حالتی رفت که محراب به فریاد آمددوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند............وندرآن ظلمت شب آب حیاتم دادند
دو تا شد قامتم همچو کمانی..........ز غم پیوسته چون ابروی فرخدر نمازم خم ابروی تو در یاد آمد....حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
این فرخ کیه؟؟دو تا شد قامتم همچو کمانی..........ز غم پیوسته چون ابروی فرخ
.........میخواره و سرگشته و رندیم ونظر باز..........وان کس که چو مانیست در این شهر کدام استاین فرخ کیه؟؟
خوشم که از خط رمز تو راز می خوانم.....رموز عشق به راز و نیاز می خوانم
.........میخواره و سرگشته و رندیم ونظر باز..........وان کس که چو مانیست در این شهر کدام است
دل من در هوای روی فرخ......بود اشفته همچون موی فرخترک یاران کرده ای ای بی وفا یار این کند؟.........دل ز پیمان برگرفتن هیچ دادار این کند؟
شمام با اون فرخت!دل من در هوای روی فرخ......بود اشفته همچون موی فرخ
تا گنج غمت در دل ويرانه مقيم است.....همواره مرا كوي خرابات مقام استشمام با اون فرخت!
خیال روی کسی در سرست هر کس را.....مرا خیال کسی کز خیال بیرون است
تا گنج غمت در دل ويرانه مقيم است.....همواره مرا كوي خرابات مقام است
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر....سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادمتا در نگین چشم تو نقش هوس نهم......نار هزار چشم سیه را کشیده ام
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر....سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
نکته ای دلکش بگویم خال آن مه رو ببینمنم که شهره شهرم به عشق ورزيدن ..............منم که ديده نيالوده ام به بد ديدن
نه به هفت اب كه رنگش به صد اتش نرود....انچه با خرقه زاهد مي انگوري كردنکته ای دلکش بگویم خال آن مه رو ببین
عقل و جان را بسته زنجیر آن گیسو ببین
در اين دنيا كه حتي ابر نميگريد به حال مانه به هفت اب كه رنگش به صد اتش نرود....انچه با خرقه زاهد مي انگوري كرد
دلگیریت مباد که من گیر کرده ام.....در گیر و دار رفتن و در پیچ و تاب عمرنه به هفت اب كه رنگش به صد اتش نرود....انچه با خرقه زاهد مي انگوري كرد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |