تا گنج غمت در دل ويرانه مقيم است.....همواره مرا كوي خرابات مقام است
تا در نگین چشم تو نقش هوس نهم......نار هزار چشم سیه را کشیده ام
تا گنج غمت در دل ويرانه مقيم است.....همواره مرا كوي خرابات مقام است
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر....سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادمتا در نگین چشم تو نقش هوس نهم......نار هزار چشم سیه را کشیده ام
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر....سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
نکته ای دلکش بگویم خال آن مه رو ببینمنم که شهره شهرم به عشق ورزيدن ..............منم که ديده نيالوده ام به بد ديدن
نه به هفت اب كه رنگش به صد اتش نرود....انچه با خرقه زاهد مي انگوري كردنکته ای دلکش بگویم خال آن مه رو ببین
عقل و جان را بسته زنجیر آن گیسو ببین
در اين دنيا كه حتي ابر نميگريد به حال مانه به هفت اب كه رنگش به صد اتش نرود....انچه با خرقه زاهد مي انگوري كرد
دلگیریت مباد که من گیر کرده ام.....در گیر و دار رفتن و در پیچ و تاب عمرنه به هفت اب كه رنگش به صد اتش نرود....انچه با خرقه زاهد مي انگوري كرد
دلگیریت مباد که من گیر کرده ام.....در گیر و دار رفتن و در پیچ و تاب عمر
رواق منظر چشم من آشیانه توست .......... کرم نما و فرود آ که خانه خانه توستدلگیریت مباد که من گیر کرده ام.....در گیر و دار رفتن و در پیچ و تاب عمر
تب تلخی به جانم آتش افروخترواق منظر چشم من آشیانه توست .......... کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار ..........که در برابر چشمی و غایب از نظریتب تلخی به جانم آتش افروخت
دلم در سینه طبل مرگ می کوفت
ترک ما کردی و کردی دشمنی با دوستان......شرم بادت زین عمل ها یار با یار این کند؟رواق منظر چشم من آشیانه توست .......... کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
يا رب اين نو دولتان را بر خر خودشان نشانتو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار ..........که در برابر چشمی و غایب از نظری
در هجر تو گر چشم مرا اب روان است....گو خون جگر ريز كه معذور نماندستيا رب اين نو دولتان را بر خر خودشان نشان
كاين همه ناز از غلام و ترك و استر می كنند
دردا که یار در غم و دردم بماند و رفت ... مارا چو دود بر سر آتش نشاند و رفتترک ما کردی و کردی دشمنی با دوستان......شرم بادت زین عمل ها یار با یار این کند؟
تو را من چشم در راهم شباهنگام که میگیرنددر هجر تو گر چشم مرا اب روان است....گو خون جگر ريز كه معذور نماندست
مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت ..............خرابم میگند هردم فریب چشم جادویتتو را من چشم در راهم شباهنگام که میگیرند
در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم.......
مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت ..............خرابم میگند هردم فریب چشم جادویت
تا در ره علم نیستی خسته برومدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت ..............خرابم میگند هردم فریب چشم جادویت
يا رب چه غمزه كرد صراحي كه خون خم...با نعره هاي قلقلش اندر گلو ببستو را من چشم در راهم شباهنگام که می گیرند در شاخ « تلاجن » سایه ها رنگ سیاهی وزان دلخستگانت راست اندوهی..................
و را من چشم در راهم شباهنگام که می گیرند در شاخ « تلاجن » سایه ها رنگ سیاهی وزان دلخستگانت راست اندوهی..................
وصال دولت بیدار ترسمت ندهند ............ که خفته ای تو در آغوش بخت خواب زدهتا در ره علم نیستی خسته برو
یک دم منشین ز پای و پیوسته برو
هر چند که بحر علم بی پایان است
تا کشتی همت تو نشکسته برو
همه خوشدل آنکه مطرب بزند به تار چنگی....من از آن خوشم که جنگی بزند به تار موییوصال دولت بیدار ترسمت ندهند ............ که خفته ای تو در آغوش بخت خواب زده
یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا....یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
یکی تیغ داند زدن روز کار..........................یکی را قلم زن کند روزگارهمه خوشدل آنکه مطرب بزند به تار چنگی....من از آن خوشم که جنگی بزند به تار مویی
همه خوشدل آنکه مطرب بزند به تار چنگی....من از آن خوشم که جنگی بزند به تار مویی
رنگ شیشه است که انوار مخالف سازد....ورنه خورشید همان یکه سوار تازیستیکی تیغ داند زدن روز کار..........................یکی را قلم زن کند روزگار
یکی تیغ داند زدن روز کار..........................یکی را قلم زن کند روزگار
رنگ شیشه است که انوار مخالف سازد....ورنه خورشید همان یکه سوار تازیست
تو هيچ وقت پس از صبر من نمي آيي
در انتظار چه خاليست جاي چشمانت
به انتهاي جنونم رسيده ام اكنون
به انتهاي خود و ابتداي چشمانت
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |