یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد / دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
می خور که ز دل کثرت و قلت ببردشهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
دل غارت زده در محضر عدلیه ی عشقمی خور که ز دل کثرت و قلت ببرد
اندیشۀ هفتاد و دو ملت ببرد
پرهیز مکن ز کیمیایی که از او
یک جرعه خوری هزار علت ببرد
در دهر چو آواز گل تازه دهنددل غارت زده در محضر عدلیه ی عشق
متظلم شد و چشمان تو حاشا دارند
این قافلۀ عمر عجب می گذرددر خانه ی دل تا نبود جای غمش تنگ
ایکاش که از سینه برآید نفس ما
دنبال کرد خیل غمت اهل درد رااین قافلۀ عمر عجب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد
تاب من از تاب تو افزون تر استدنبال کرد خیل غمت اهل درد را
من ناتوان تر از همه بودم مرا گرفت
دوشینه به من این همه دشنام که دادیتاب من از تاب تو افزون تر است
گرچه تو سرخی به نظر من سپید
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هستدوشینه به من این همه دشنام که دادی
پاداش دعاییست که بر جان تو کردم
تنی آلوده ی درد و دلی لبریز غم دارممشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست
نماز شام غريبان چو گريه آغازم
به مويه هاي غريبانه قصه پردازم
بياد يارو و ديار آنچنان بگريم زار
كه از جهان ره و رسم سفر براندازم
ماند به سینه ام غم تو یادگار تو
هرگز غمت مباد و خدا با تو یار باد
شاید که جاودانه بمانی کنار مـــــــــندلدار که گفتا به توام دل نگران است
گو میرسم اینک به سلامت نگران باش
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |