مشاعرۀ سنّتی

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تا در دو جهان قضای معبود بود / تا خلق جهان و چرخ موجود بود

گر ملک بود بدست محمود بود / ور سعد بود بدست مسعود بود

عنصری بلخی

داده چشمان تو در کشتن من دست به هم
فتنه برخاست چو بنشست دو بد مست به هم
هر یک ابروی تو کافیست پی کشتن من
چه کنم با دو کماندار که پیوست به هم

وصال شیرازی
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
داده چشمان تو در کشتن من دست به هم
فتنه برخاست چو بنشست دو بد مست به هم
هر یک ابروی تو کافیست پی کشتن من
چه کنم با دو کماندار که پیوست به هم

وصال شیرازی
مراست یکتن و آنهم هلاک آن رخسار / مراست یکدل و آنهم اسیر آن گیسو

تو در خرامش و نازی و من ز فرقت تو / ز ناله همچون نالم ز مویه همچون مو

عمان سامانی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
مراست یکتن و آنهم هلاک آن رخسار / مراست یکدل و آنهم اسیر آن گیسو

تو در خرامش و نازی و من ز فرقت تو / ز ناله همچون نالم ز مویه همچون مو

عمان سامانی

وفا نکردی و کردم خطا ندیدی و دیدم ... شکستی و نشکستم بریدی و نبریدم

مهرداد اوستا


 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وفا نکردی و کردم خطا ندیدی و دیدم ... شکستی و نشکستم بریدی و نبریدم

مهرداد اوستا


مگر نسیم سحر بوی زلف یار منست / که راحت دل رنجور بی‌قرار منست

به خواب درنرود چشم بخت من همه عمر / گرش به خواب ببینم که در کنار منست

سعدی
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مگر نسیم سحر بوی زلف یار منست / که راحت دل رنجور بی‌قرار منست

به خواب درنرود چشم بخت من همه عمر / گرش به خواب ببینم که در کنار منست

سعدی
تو کز محنت دیگران بی غمی----------- نشاید که نامت نهند آدمی
 

حميدرن

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم

در میان لاله و گل آشیانی داشتم


گرد آن شمع طرب می‌سوختم پروانه‌وار

پای آن سرو روان اشک روانی داشتم


آتشم بر جان ولی از شکوه لب خاموش بود

عشق را از اشک حسرت ترجمانی داشتم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
منم که شهره‌ی شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن

نــکــهــت بــاغ گــل و نــزهــت نــارنــجـسـتـان
از نــســیــمــم بــنــوازنــد مــشــام ای شـیـراز

"شهریار"
 

gold-fish

عضو
نــکــهــت بــاغ گــل و نــزهــت نــارنــجـسـتـان
از نــســیــمــم بــنــوازنــد مــشــام ای شـیـراز

"شهریار"



زیر بازوهای تردم را بگیر
عشق امشب کار دستم داده است
عشق تا خواهی نخواهی های ما
مثل سیبی اتفاق افتاده است
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
زیر بازوهای تردم را بگیر
عشق امشب کار دستم داده است
عشق تا خواهی نخواهی های ما
مثل سیبی اتفاق افتاده است

تو ریختی عسل ناب را به کندوها
به رنگ و بوی تو آغشته اند شب بوها
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست
که من گریانده ام یک عمر دنیا را به آهنگم

مرا خود با تو چیزی در میان هست / و گر نه روی زیبا در جهان هست

وجودی دارم از مهرت گدازان / وجودم رفت و مهرت همچنان هست
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو از منی و من از تو چرا که درد یکی ست
که آنچه با من و تو روزگار کرد یکی ست

تا چند اسیر عقل هر روزه شویم / در دهر چه صد ساله چه یکروزه شویم

در ده تو بکاسه می از آن پیش که ما / در کارگه کوزه‌گران کوزه شویم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تا چند اسیر عقل هر روزه شویم / در دهر چه صد ساله چه یکروزه شویم

در ده تو بکاسه می از آن پیش که ما / در کارگه کوزه‌گران کوزه شویم

مرا چون آینه هرکس به کیش خویش پندارد

و الّا من چو مِی با مست و با هشیار یکرنگم
 

puyan khan

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ما را به جز خیالت، فکری دگر نباشد

در هیچ سر خیالی، زین خوبتر نباشد


کی شبروان کویت آرند ره به سویت

عکسی ز شمع رویت، تا راهبر نباشد


ما با خیال رویت، منزل در آب دیده

کردیم تا کسی را، بر ما گذر نباشد


هرگز بدین طراوت، سرو و چمن نروید

هرگز بدین حلاوت، قند و شکر نباشد


در کوی عشق باشد، جان را خطر اگر چه

جایی که عشق باشد، جان را خطر نباشد


گر با تو بر سر و زر، دارد کسی نزاعی

من ترک سر بگویم، تا دردسر نباشد


دانم که آه ما را، باشد بسی اثرها

لیکن چه سود وقتی، کز ما اثر نباشد؟


در خلوتی که عاشق، بیند جمال جانان

باید که در میانه، غیر از نظر نباشد


چشمت به غمزه هر دم، خون هزار عاشق

ریزد چنانکه قطعاً کس را خبر نباشد


از چشم خود ندارد، سلمان طمع که چشمش

آبی زند بر آتش، کان بی‌جگر نباشد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز

هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد

جز غم که هزار آفرین بر غم باد

داریم دلی صاف تراز سینه صبح
در پاکی و روشنی چو آیینه صبح

پیکار حسود با من امروزی نیست
خفاش بود دشمن دیرینه صبح

رهی معیری



 

Faraneh2012

عضو جدید
داریم دلی صاف تراز سینه صبح
در پاکی و روشنی چو آیینه صبح

پیکار حسود با من امروزی نیست
خفاش بود دشمن دیرینه صبح

رهی معیری




حال دنیا را چو پرسیدم من از فرزانه ای گفت یا ابریست یا برقیست یا افسانه ای
گفتم آنها که دل براونهند گو باز چیست؟
گفت یا کورند یا کرند یا دیوانه ای
ابو سعید ابوالخیر
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
حال دنیا را چو پرسیدم من از فرزانه ای گفت یا ابریست یا برقیست یا افسانه ای
گفتم آنها که دل براونهند گو باز چیست؟
گفت یا کورند یا کرند یا دیوانه ای
ابو سعید ابوالخیر

یا رب کجاست محرم رازی که یک زمان
دل شرح آن دهد که چه گفت و چه‌ها شنید



 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا آسمان ز حلقه به گوشان ما شود
کو عشوه‌ای ز ابروی همچون هلال تو





وه که گر من بازبینم روی یار خویش را / تا قیامت شکر گویم کردگار خویش را

یار بارافتاده را در کاروان بگذاشتند / بی‌وفا یاران که بربستند بار خویش را
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
وه که گر من بازبینم روی یار خویش را / تا قیامت شکر گویم کردگار خویش را

یار بارافتاده را در کاروان بگذاشتند / بی‌وفا یاران که بربستند بار خویش را

اظهار عجز پیش ستمگر نکن از آنک ... اشک کباب مایه طغیان آتش است

«صائب تبریزی»
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تنهایی و رسوایی ، بی مهری و آزار
ای عشق! ببین من چه کشیدم تو چه کردی؟!

یک نفر هست صمیمانه تو را می خواهد
مثل یک عاشق دیوانه تو را می خواهد

گاه با یاد تو زانو به بغل می گیرد
خاطراتش شده افسانه ، تو را می خواهد
 

indra.plant

عضو جدید
یک نفر هست صمیمانه تو را می خواهد
مثل یک عاشق دیوانه تو را می خواهد

گاه با یاد تو زانو به بغل می گیرد
خاطراتش شده افسانه ، تو را می خواهد


دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد!
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘــﺎ ﮔﺮ ﺑﺸﮑﻨﺪ ﺑﺎ ﻧﺴﺨﻪ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ
ﭼﺸﻢ ﮔﺮﻳﺎﻥ ﻫﻢ ﺩﻣﻲ ﺑﺎ ﺑﻮﺳﻪ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ

ﺳﻴــﻞ ﺑــﺎﺭﺍﻥ ﮔــــﺮ ﺑﺒــــﺎﺭﺩ ﺍﺯ ﻧﺴﻴـــــﻢ ﺻﻮﺭﺗﻲ
ﻏــﻢ ﻣﺨـــﻮﺭ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﻱ ﺍﺯ ﺩﻳﺪﻩ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ

ﻣﺨﺘﺼــــﺮ ﮔــﻮﻳﻢ ﺍﮔـــﺮ ﻭﻳــﺮﺍﻥ ﺷـﻮﺩ ﮐﺎﺷﺎﻧﻪ ﺍﻱ
ﺟــﺎﻱ ﻫــﺮ ﻭﻳــﺮﺍﻧﻪ ﺍﻱ ﮐﺎﺧــﻲ ﻧﻤﺎﻳـﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ

ﺍﻱ ﺧــﺪﺍ ﻫــﺮﮔﺰ ﻧﺒﻴﻨـــﻢ ﺑﺸــﮑﻨﺪ ﻗﻠـــﺐ ﮐﺴﻲ
ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﺎطﻨﺶ ﺍﺯ ﺭﻳﺸـﻪ ﻭﻳـــﺮﺍﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ
...

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
داده چشمان تو در کشتن من دست بهم
فتنه برخاست چو بنشست دو بد مست بهم

وصال شیرازی
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا