آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
ايشبهجرانكهيكدم در تو چشمِ من نخفت ……….. اين قــــدر با بخت خواب آلود من، لا لا چرا
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
تو در آب اگر ببینی حرکات خویشتن را / به زبان خود بگویی که به حسن بینظیرمامشب ، دلم هواي كمي خواب كرده است
اما خيال تو مرا بي تاب كرده است.
شايد نمي شود خيال تو را زخاطر ربود
انگار ذهن من، نبـود ِ تـو را ، باب كرده است
![]()
من بي دل و دستارم در خانه خمارم
يک سينه سخن دارم هين شرح دهم يا نه
هر صبح و شام قافله ای از دعای خیر
در صحبت شمال و صبا می فرستمت
تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب
جان عزیز خود به نوا می فرستمت
#حافظ
تا کی روم از عشق تو شوریده به هر سوی / تا کی دوم از شور تو دیوانه به هر کوی
صد نعره همی آیدم از هر بن مویی / خود در دل سنگین تو نگرفت سر موی
یا به خاک تیره غلتم ، یا به دامان گلی
بر خود از این بازی تقدیر لرزانم چو اشک
"علی اشتری (فرهاد)"
کوه اندوه فراقت به چه حالت بکشد***
حافظ خسته که از ناله تنش چون نالیست
تا مهر تواَم در دل شوریده نشست
وافتاد مــرا چشـم بدان نرگـس مستاین غم ز دلم نمی نهد پای برون
وین اشک ز دامنم نمی دارد دست
عبید زاکانی
تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمیکند
منزلگه دل ها همه کاشانه ی "عشق" است!
هرجا که "دلی" گم شده
در خانه ی "عشق" است!
ویرانه ی #جاوید بماند "دل بی عشق"
"آن دل شود آباد"
که ویرانه ی"عشق" است!
عرفی شیرازی
تلخست دهان عیشم از صبر / ای تنگ شکر بیار قندی
ای سرو به قامتش چه مانی؟ / زیباست ولی نه هر بلندی
یاد باد آن کو به قصد خون ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم
دوستان در پرده میگویم سخن
گفته خواهد شد به دستان نیز هم
چون سر آمد دولت شبهای وصل
بگذرد ایام هجران نیز هم
منم جانا و جانی در هوایت
ندارم هیچ جز جانی دگر باز
دلم زنجیر هستی بگسلاند
اگر بر دل کنی ناگاه در باز
زلف دوشیزه گل باشد و غماز نسیم
بلبل شیفته شوریده و شیدا باشد
سر به صحرا نهد آشفته تر از باد بهار
هر که با آن سر زلفش سر سودا باشد
دیوار سرایت را نقاش نمیباید
تو زینت ایوانی نه صورت ایوانت
هر چند نمیسوزد بر من دل سنگینت
گویی دل من سنگیست در چاه زنخدانت
تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمین
همه غمم بود از همین که خدا نکرده خطا کنی
( هاتف اصفهانی )
یکی شکسته نوازی کن ای نسیم عنایت
که در هوای تو لرزنده تر ز شاخه بیدم
ز آب دیده چنان آتشم کشید زبانه
که خاک غم به سرافشان چو گرد باد دویدم
شهریار
محل نور تجلیست رای انور شاه
چو قرب او طلبی در صفای نیت کوش
به جز ثنای جلالش مساز ورد ضمیر
که هست گوش دلش محرم پیام سروش
شدم ز دست تو شیدای کوه و دشت و هنوز
نمیکنی به ترحم نطاق سلسله سست
تا مهر تواَم در دل شوریده نشست
وافتاد مــرا چشـم بدان نرگـس مست
این غم ز دلم نمینهد پای برون
وین اشک ز دامنم نمیدارد دست
عبید زاکانی
تا خط تو بر صفحهٔ رخسار ندیدم
واقف نشدم فتنهٔ دور قمری را
گر پای نهی از سر رحمت به گلستان
درهم شکنی رونق گلبرگ طری را
فروغی بسطامی
اظهار عجز پیش ستمگر نکن از آنک ... اشک کباب مایه طغیان آتش است
«صائب تبریزی»
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |