مشاعرۀ سنّتی

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد

هر کس که بدید چشم او گفت
کو محتسبی که مست گیرد
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در نظربازیِ ما بی‌خبران
حیران‌اند
من چُنین‌ام که نمودم؛ دگر ایشان دانند
عاقلان نقطه‌ی پرگارِ وجودند
ولی عشق دانَد
که در این دایره سرگردان‌اند
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در میان این همه غوغا و شر
عشق یعنی کاهش رنج بشر

عشق یعنی گل به جای خار باش
پل به جای این همه دیوار باش

 

Shahab

مدیر تالار عکس
مدیر تالار
کاربر ممتاز
شبی مجنون به ليلی گفت کای محبوب بی همتا
تو را عاشق شود پيدا ولی مجنون نخواهد شد
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درویشی و عاشقی به هم سلطانیست
گنجست غم عشق ولی پنهانیست

ویران کردم بدست خود خانه دل
چون دانستم که گنج در ویرانیست
 

Shahab

مدیر تالار عکس
مدیر تالار
کاربر ممتاز
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
درد عاشقي را دوايي بهتر از مجنون نيست
شربت بيماري فرهاد را شيرين كنيد!

دست با دوست در آغوش نه حد من و تست
منم و حسرت بوسیدن خاک پایی
شهریارا چه غم از غربت دنیای تن است
گر برای دل خود ساخته ای دنیایی
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شادي ندارد آنکه ندارد به دل غمي
آن را که نيست عالم غم، نيست عالمي

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور،
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت

تو شهریار علی گو که در کشاکش حشر
علی و آل به امداد میرسد ما را
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
آرزویم فقط این است زمان برگردد
تیرهایی که رهاشد به کمان برگردد

سالها
منتظر سوت قطارم که کسی
با
سلام و گل سرخ و چمدان برگردد


 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم، نعره مزن، جامه مدر هیچ مگو

گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم، نعره مزن، جامه مدر هیچ مگو

گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو

وفایی نیست در گل ها منال ای بلبل مسکین
کزین گلها پس از ما هم فراوان روید از گلها
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا