مشاعرۀ سنّتی

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا گشودم نامه اش را سوختم در انتظار
کاش قاصد میگشود این نامه
سر بسته را ...

 

sara20012

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
اين چراغي است کزين خانه به آن خانه برند
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
آمد آن شاهد دل برده و جان بازآورد
جانم از نو به تن آن جان جهان بازآورد
اشک غم پاک کن ای دیده که در جوی شباب
آب رفته است که آن سرو روان بازآورد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تیر صیاد خطا رفت و ز دیوان قضا
پیک راز آمد و طغرای امان بازآورد
شهریارا ز خراسان به ری آوردش باز
آن خدائی که هم او از همدان بازآورد
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در انـــدرون مــــن خستـــه دل نـــدانــــم کــیســت
کــــه مـــن خموشـــم و او در فغــان و در غوغاست
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو شهریار به بخت و نصیب شو تسلیم
که مرد راه به بخت و نصیب نستیزد
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در مذهب ما باده حلال است ولیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
در شهر یکی کس را هشیار نمی بینم
هر کس بتر از دیگر شوریده و دیوانه
مولوی
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هم در پی بالائیــــان ، هم من اسیــر خاكیان

هم در پی همخــــانه ام ،هم خــانه را گم كرده ام​
 

pearan

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما اعتماد بر کرم مستعان کنیم
کان تکیه باد بود که بر مستعار کرد

بعد از خدای هرچه پرستند هیچ نیست
بی‌دولت آنکه بر همه هیچ اختیار کرد

سعدی
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم این درد را دوا کن

در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود

دل به هجران تو عمریست شکیباست ولی
بار پیری شکند پشت شکیبائی را
شب به مهتاب رخت بلبل و پروانه وگل
شمع بزم چمنند انجمن آرائی را
 

traneh.

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل به هجران تو عمریست شکیباست ولی
بار پیری شکند پشت شکیبائی را
شب به مهتاب رخت بلبل و پروانه وگل
شمع بزم چمنند انجمن آرائی را

از این پنج شین روی رغبت متاب

شب و شاهد و شمع و شهد و شراب

فردوسی جان
فک میکردین فردوسی هم اینقد ظریف شعر بگه : دی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
در سنبلش آویختم از روی نیاز
گفتم من سودازده را کار بساز

گفتا که لبم بگیر و زلفم بگذار
در عیش خوش‌آویز نه در عمر دراز
 

ریحانه سعادت

عضو جدید
کاربر ممتاز
در سنبلش آویختم از روی نیاز
گفتم من سودازده را کار بساز

گفتا که لبم بگیر و زلفم بگذار
در عیش خوش‌آویز نه در عمر دراز

زکوی میکده دوشش به دوش میبردند
امام شهر که سجاده میکشید به دوش
 

دختر معمار

عضو جدید
کاربر ممتاز
زکوی میکده دوشش به دوش میبردند
امام شهر که سجاده میکشید به دوش


شوخی مکن که مرغ دل بی‌قرار من
سودای دام عاشقی از سر به درنکرد
هر کس که دید روی تو بوسید چشم من
کاری که کرد دیده من بی نظر نکرد
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شوخی مکن که مرغ دل بی‌قرار من
سودای دام عاشقی از سر به درنکرد
هر کس که دید روی تو بوسید چشم من
کاری که کرد دیده من بی نظر نکرد

دین و دل بردند و قصد جان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دارد به جانم لرز مي افتد رفيق؛ انگار پاييزم
دارم شبيه برگ هاي زرد و خشك از شاخه مي ريزم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
غرق خون بود ونمی مرد زحسرت فرهاد
خواندم افسانه ی شیرین و بخوابش کردم
فرخی یزدی
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
ميل ديدار تو در من چه اثرها دارد
گرچه ديدار تو صد شرط و اگرها دارد

من زدستان تو گر دانه اي جـو بستانم
دانم آن گوهر بيتا چه ثمـرها دارد

 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا