تو آفتاب و من چو گل آفتاب گرد
چشمم به هر کجاست تویی در مقابلم
من از تو پیش که نالم که در شریعت عشق
معاف دوست بدارند قتل عمدا را
تو همچنان دل شهری به غمزهای ببری
که بندگان بنی سعد خوان یغما را
تو آفتاب و من چو گل آفتاب گرد
چشمم به هر کجاست تویی در مقابلم
من از تو پیش که نالم که در شریعت عشق
معاف دوست بدارند قتل عمدا را
تو همچنان دل شهری به غمزهای ببری
که بندگان بنی سعد خوان یغما را
آنچنان در هوای خاک درش
می رود آب دیده ام که مپرس
"سیلی همصحبتی از موج خوردن سخت نیست
صخرهام، هر قدر بی مهری کنی میایستم"
فاضل نظری
می روم بی خبر این بار خیالت راحت!
تو بمان با دگران یار، خیالت راحت!
تو تنها با تماشای خود از آیینه خشنودی
دل آیینه تنها از تماشای تو میگیرد
دلم تنگ است! می دانی، پناهش شانه های توست
کمی اشک است درمانش، دل انسان که می گیرد
دلبسته اندوه دامنگیر خود باش
از عالم غم دلرباتر عالمی نیست
فاضل نظری
تنهایی ام بلندتر از ارتفاع توست
دارم برای عشق نفس کم می آورم
موي سپيد را فلکم آسان نداد
اين رشته را به نقد جواني داده ام
رهي معيري
زير بارند درختان كه تعلق دارند!"خریده ام " دیگه؟
مردم از درد و نمی آیی به بالینم هنوز
مرگ خود می بینم و رویت نمی بینم هنوز
اینم رهی معیری
زير بارند درختان كه تعلق دارند!
اي خوشا سرو كه از بار غم ازاد امد!
دل من در سبدی عشق به نیل تو سپرد
نگهش دار به موسی شدنش می ارزد...
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
چه دل آزارترین شد... چه دل آزارترین...
نمی دانم چه می خواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته ست
هوشنگ ابتهاج
تمام سهم من از روشنی همان نوری ست
که از چراغ شما در اتاق می افتد...
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادندواندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
تو هم ای بخت، ملامتگر ما باش، ولیدفتر صـــوفی سواد حرف نیســــت
جز دل اســـپید همچون برف نیســــت
تو هم ای بخت، ملامتگر ما باش، ولی
سرزنش کردن ما سنگدلی میخواهد
ما هرچه دویدیم، به جایی نرسیدیمدر آن نفس که بمیرم در آرزوی توباشم / بدین امید دهم جان که خاک کوی توباشم
ما هرچه دویدیم، به جایی نرسیدیم
ای باد ! سرانجام تو هم گوشه نشینی ست
تو صبح عالم افروزي و من شمع سحرگاهي!تو آن بتی که پرستیدنت خطایی نیست
وگر خطاست مرا از خطا ابایی نیست
تو صبح عالم افروزي و من شمع سحرگاهي!
گريبان باز كن در صبح تا من جان برافشانم!
منال بلبل مسکین به دام غم زین بیش
که ناله در دل گل کارگر نمی آید...
اینو همایون شجریان خونده عالیه! اگه سنتی دوس دارین حتما بشنوین.
دل را به کف هرکه دهم باز پس آرد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد
دلم به دور تو سیاره ای ست سرگردان
که شیوه من و این چرخ هرزه گرد یکی ست
تکلیف پایِ عابرِمـان چیست؟ آیه ای از آسِمـــانِ فاصلـــه نـازل نمی شود
دیدم رگ و ریشه نیست در من
آن شور همیشه نیست در من
نه غزل نوشته بودم نه ترانه ای سرودمکه به حرمت سکوتم، تو به دیدنم بیائینه سراغ من گرفتی نه سخن به نامه گفتیبه همان بهـانه ای که،نشنیده ای ندائــیفریدون مشيري
یک شب آمد زیر و رویم کرد و رفت
بغض تلخی در گلویم کرد و رفت
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |